شناسه خبر : 30845
شنبه 04 بهمن 1393 , 11:13
اشتراک گذاری در :
عکس روز

حواسمان به داغ هایی که نقره داغمان می کند نیست!

هنوز اشک چشممان خشک نشده، داغی دیگر بر دلمان می نشیند و دیده هایمان را دوباره بارانی می کند. انگار محکوم شده ایم به داغ دیدن! چشم هایمان محکوم شده اند به گریستن و دل هایمان محکوم به زخم خوردن!

فاش نیوز -  هنوز اشک چشممان خشک نشده، داغی دیگر بر دلمان می نشیند و دیده هایمان را دوباره بارانی می کند. انگار محکوم شده ایم به داغ دیدن! چشم هایمان محکوم شده اند به گریستن و دل هایمان محکوم به زخم خوردن! شده ایم ماهی کوچکی که در ماه چند بار از آب بیرون می افتد و در حسرت آب پرپر می زند ... ولی شاید حواسمان نیست!

 شاید اینقدر روزمرگی ها، ما را به خود مشغول ساخته که حتی حالی را که دل و دیده مان به آن گرفتار شده است را نمی فهمیم! آنسان وقتی نعمتی دارد مثل ماهی در آب است. راحت زندگیش را می کند و نفس می کشد. اما امان از وقتی که این ماهی از آب بیرون بیفتد که باید با پرپرزدن و بالا و پائین پریدن، نفس کشیدن را التماس کند!

ما که انسانیم! می فهمیم و قدرت تجزیه و تحلیل و عقل داریم. چرا نعمت هایمان را خودمان از خودمان می گیریم؟! نعمت ها و برکت های زندگی مان دارند، از دستمان می روند و ما... غافلِ غافل! همه جا از قدردانی پدر و مادر می نویسند ولی ما غیر از ایشان در زندگی ولی نعمت های دیگری نیز داریم که چون والدین "حق حیات" به گردن ما دارند. آیا ما وقتی پدر یا مادرخود را که همه زندگی مان از لطف و گذشت و زحمات آنهاست از دست می دهیم، بی تفاوت می نشینیم؟! آیا می توان بر از دست دادن کسی که به ما حیات بخشیده بی تفاوت بود و اشک نریخت؟! حقیقتا" خیر... چرا که می دانیم چه نعمتی را از دست داده ایم و می دانیم نبودن این نعمت ها چه درد بزرگی ست و نیز خوب می دانیم که پدر و مادر ما، چه کارهایی برای به ثمر رسیدن درخت زندگی ما کرده اند، پس این درد را یک مصیبت بزرگ می دانیم.

 

 ... حال آنکه انگار فراموش کرده ایم که ولی نعمت های دیگری نیز در صحنه زندگی ما هستند که نقش بسیار مهم و اساسی را ایفا نموده اند... که " حق حیات" به گردن تک به تک ما دارند. یعنی اگر نبودند، ما نیز می شد که نباشیم یا حداقل اینگونه نباشیم. ایثارگران همان ولی نعمت ها هستند. آنهایی که اگر کارها و دلاوری هایشان، گذشت و ایثارشان و جسارت وقدرت ایمانشان نبود، ما الان اینچنین زندگی امن و آرامی نداشتیم. شاید اگر این قهرمانان و مردان پهلوان این سرزمین، در سال های دفاع مقدس، لحظه به لحظه پای حفظ این خاک نمی ایستادند، ما امروز شرایط زندگی مان از عراق و سوریه و ... بدتر بود!

 آنهایی که زیر دفتر جوانمردی و دلدادگی خدا را با خون و عشق خود امضا کردند و دنیا را به اهلش بخشیدند و رنج و سختی و مشکلات مسیر روزهای جنگ را عاشقانه بر خود هموار کردند و جنگ را بر نشستن در گوشه خانه یا فرار از دفاع یا بی تفاوتی ترجیح دادند. آنهایی که نخواستند یک وجب از خاک این سرزمین مادری که همه ما فرزندان آن هستیم دست بیگانه ای بیفتد و خواستند که جلوه جنون و عشق را در پهنه هستی به فرزندان این آب و خاک و نسل های بعدی، نشان دهند.

حرف از بزرگ مردان و شیرزنانی ست که راحتی و آسایش خود را به خاطر آرامش و آسایش ما از دست دادند و خود زندگی پر رنجی را از همان روزهای جنگ تا کنون با انواع عوارض سنگین روحی و جسمی و مادی و... تحمل کردند بدون اینکه گاهی هیچ انتظاری داشته باشند. هزاران هزار فرزند شهید که حسرت داشتن پدر در دلشان ماند و هزاران مادرشهید که چشمشان به در خشک شد. هزاران همسر شهید که بودن در کنارعشق و همسرخود را هرشب قطره قطره گریستند و از چشم دیگران پنهان کردند.

صدها فرزند و همسر جانباز که روزهای زندگی خود را با زجرِ زجرکشیدن پدر و همسر خود می گذرانند و آب شدن عزیز خود را روز به روز تجربه می کنند! و هزاران آزاده که سال هاست اسیر خاطراتی شکننده و طاقت فرسا هستند که زندگی را برایشان سخت و دشوار کرده است.

حال اینجا سؤالی پیش می آید. بر سر ما و دل ها و وجدان های ما چه آمده است که تک تک این قهرمانان و ولی نعمتان و برکت های زندگی مان را از دست می دهیم و خم به ابرو نمی آوریم؟! که اگر هم بعضی مان یادمان باشد و خون گریه کنیم، بی فایده است چون محکوم شده ایم. یقینا" به خاطر بی توجهی ها و کم کاری های ماست که خداوند اینگونه دارد نشانه های لطف خود را از ما می گیرد و گل وجودشان را از باغ زندگی ما می چیند!

 

 تا به حال از خود پرسیده ایم که ما برای این عزیزان که هر لحظه نفس کشیدنشان تسبیح است و هرلحظه رنجشان عرش را می لرزاند، چه کرده ایم ؟! ... منِ مسئول، منِ مهندس، منِ معلم، منِ دکتر، منِ مادر، منِ پدر، منِ جوان و ....؟!

آیا ما که کارمند یا مسئول سازمان یا نهادی شده ایم، به رفع مشکلات ایثارگران فکر می کنیم؟ آیا اگر دستمان به جایی برسد، قدمی برمی داریم؟ آیا حواسمان به حتی یک نفر مثلا" همکار ایثارگرمان هست؟  حواسمان در برخورد با فرزند شهید به داغ دلی که در سینه دارد، هست؟ به مشکلات والدین سالمند شهدا و جانبازان و ... اندیشیده ایم و تسهیلات لازم را فراهم کرده ایم؟

آیا به مشکلات جانباز برای درمانش فکر می کنیم؟ آیا دغدغه هایش را برای تهیه دارو و بستری و جراحی و بیمارستان و ... می دانیم؟ آیا به مشکلاتش برای تردد در جامعه و زندگی اجتماعی اندیشیده ایم؟ آیا وقتی برای بالا رفتن خود در زندگی پله می سازیم به این هم فکر کرده ایم که این پله برای کسانی دیگر مانع است ؟ آیا به اجتماعی شدن ایثارگران، فکر می کنیم؟ آیا منزوی و گوشه گیر شدن، ساکت شدن و بی اثر شدن حضور ایثارگران در جامعه برایمان مهم است؟ آیا برای جلوگیری از آن کاری کرده ایم؟ آیا به عوارض حذف ایثارگران در جامعه، نگاه عمیقی کرده ایم؟

 آیا منِ مادر خود را مسئول می دانم که ایثارگران را به فرزندم که نه جنگ را دیده و نه قهرمانانش را، بشناسانم؟ آیا منِ پدر، احترام ایثارگران، جانبازان و فرزندان ایشان را به فرزندم یاد داده ام؟ آیا منِ معلم وقتی تاریخ ایران را به نسل سوم و چهارم جنگ می گویم، از تفاوت 8 سال دفاع مقدس و آنچه اتفاق افتاد با بقیه ماوقع تاریخی ایران تعریف می کنم؟ آیا بچه ها را با زیبایی ها و درعین حال سختی های روزهای دفاع مقدس و فداکاری های آن انسان ها آشنا می کنم ؟ آیا فرزند من، فرق معلول ویلچری و جانباز قطع نخاع را می داند؟ آیا فرق مقاومت اسرای نوجوان و جوان ما را در برابر شکنجه های دشمن با آنچه دشمن امروزه از شیرینی و لذت بازی های جنگی به آنها چشانده، می داند؟ آیا فرق دفاع و جنگ را می داند؟ آیا فهمیده ما برای چه جنگیدیم، با که جنگیدیم؟ یا از جنگ همانی را می داند که غربی ها و دشمنان دیرینه ما در قالب بازی و کامپیوتر و موبایل و ... در مغزش فرو کرده اند؟!

 آیا می دانیم که حتی حضور فیزیکی ایثارگران در جامعه به عنوان یک نشانه خداوندی و مایه برکت به خودی خود در افزایش معنویت و معرفت در محیط جامعه و زندگی ما می تواند تأثیر گذار باشد؟ آیا به این رسیده ایم  که خداوند ما را به حق نفس های حقی که روی زمین است، می بخشد و به ما نعمت می دهد، با حضور و نفس های حق ایشان، خیلی نعمت ها را که ما فکر می کنیم با تلاش خودمان( با حساب های مادی! ) به دست آورده ایم، به ما داده است؟ و می دانیم که اگر نباشد این نفس های حق، ما به خاطر بی توجی ها و قدرنشناسی و بی معرفتیمان مجازات می شویم؟ هم در دنیا و هم در آخرت؟

آیا می دانیم وقتی دل فرزند جانبازی را با آگاهی می شکنیم، وقتی به کار جانبازی رسیدگی نمی کنیم؟ وقتی درد همسر شهیدی را نمی فهمیم؟ وقتی آزاده ای را با انواع مجروحیت ها در پیچ و خم ادارات گرفتار می کنیم و ... خیلی رفتارهای دیگر، چه بر سر ما می آید؟ چه انتظاری داریم؟!  انتظار داریم که خداوند این نعمت ها را از ما نگیرد؟!

 شاید فکر کنیم که این پرستوها وقت پروازشان است و دارند پر می گیرند اما این موضوع به همین سادگی نیست! این بعضا" سهل انگاری ها و کم توجهی ها و غفلت های ماست که دارد این نعمت ها را از دست ما می گیرد. آیا جانبازانی که پشت سر هم رخت سفر می بندند تا زودتر از رنج ها و مشقات دنیایی رها شوند، توجه و رسیدگی لازم را دیده اند؟

 فکر کنیم که در این چند وقت اخیر، بی دلیل اینگونه کوچ پرستوهای مهاجرمان سرعت گرفته است؟ اگر بی تفاوتیم که هیچ ...باید بایستیم و عواقب از دست دان نفس حق ایشان را تحمل کنیم. اما اگر بی تفاوت نیستیم باید کمی به خود بیاییم و ببینیم داریم چه می کنیم که خداوند اینگونه محروم و مجازاتمان می کند!!!

 آیا ما به وظایفمان در هر جایگاهی در قبال ایثارگران عمل می کنیم؟ آیا سهل انگاری های ما باعث اینگونه از دست رفتن سریع قهرمانانمان نشده است؟ آیا درمان، دارو، رفاه، حقوق، آتیه فرزندان و خانواده و ... تمام آنچه برای یک زندگی آرام نیاز است را برایشان تأمین کرده ایم؟ یعنی به زبان دیگر، آیا کار ایشان را در قبال تأمین آرامش در زندگی خودمان، جبران نموده ایم؟ آیا همه تلاشمان را کرده ایم که این گل ها برایمان بمانند و در فضای زندگی مان عطرافشانی کنند؟

 در همه این سوال ها و تلنگرها، بیش از همه سازمان ها و همه مردم، این سازمان بنیاد شهید و امور ایثارگران است که باید حداقل به قلب و وجدان خود پاسخگو باشد. سازمانی که بار مسئولیتی چنین مقدس و درعین حال سنگین را به دوش می کشد و وظیفه تأمین آرامش و آسایش ایثارگران را به عهده دارد. آیا مایی که خداوند نعمت وجود ایثارگران و آبروداران را به ما عطا کرده، قدردان این نعمت بوده ایم و وظیفه خود را به درستی انجام می دهیم؟

... هنوز اشک چشممان خشک نشده، داغی دیگر بر دلمان می نشیند و رفیقی، هم رزمی و هم سنگری دیگر بار سفر می بندد و دیده ما را دوباره بارانی می کند! بارانی تر از روزهای اردیبهشت...  هم رزم و یار رنج کشیده ما می رود و سبکبال همچون یک قاصدک از قفس تن و دنیای پرهیاهو وبی معرفت رها می شود و در کنار دوستان خود و در جوار جایگاه امن الهی آرام می گیرد ... و ما محکوم و مجازات می شویم. به کشیدن درد و رنج فراق عزیزان و به محروم شدن از نفس های حقی که می توانند زندگی ما را دگرگون کنند! محکوم شده ایم که همچون یک ماهی از آب محروم شویم و در حسرت آن پرپر بزنیم و بالا و پائین بپریم! ...

نوشته از شهید گمنام

کد خبرنگار: 15
اینستاگرام
تست ارسال نظر.
تست ارسال نظر
تست ارسال نظر ( عدد امنیتی را عمدا اشتباه نوشتم ببینم متن پاک میشه یانه ؟ )
خدا را شکر انگار این بار پاک نشد فکر کنم رازش این است که : متن باید خیلی کوتاه باشه !
والله ما شاهنامه هم که می نویسیم رد میشه ... اینقدر بهانه نگیر ...
درباره موندن مطلبم که همون وقت بهتون گفتم که پاک نمیشه ... همیشه کارتونو اشتباه انجام می دید اونوقت یکی دیگه رو یا یه چیز دیگه رو مقصر می کنید ...
من فقط دلم می خواد این چراغای قرمز و آبیو بشکنم چون اصلا از طریق اینا نمی تونی حس و حالتو به طرف مورد نظر انتقال بدی ...
تعریف می کنی قرمز می دن ... تذکر می دی قرمز ... حرف خدا پیغمبری می زنی بازم قرمز ... از شهید و جانباز می گی هم قرمز ..
تازگی ها به این نتیجه رسیدم این واکنش معنا داره .. ؟؟؟
همینه که هست ...
درود بر تمام جانبازان و ایثارگران و وای بر بنیاد امور ایثارگران ( ننوشتم بنیاد شهید چون واقعا حیف از شهدا که بنیاد دارد از نام آنان استفادۀ ابزاری میکند )

وای بر بنیاد شهید شهر ما . کاش نوشته های شهید گمنام را برای بنیاد تمام شهرها میفرستادند ...هر چند خجالت سرشان نمیشود
خوش بحال شهیدان جنگ و جانبازانی که یکی یکی کوچ میکنند آنها جایشان در بهشت است جای ما کجاست ؟؟!! ...
شهید گمنام سلام . اینبار خیلی ازت راضیم ؛ ببخشید اینو میگم فقط هدفم اینه که متوجه بشی حس و حال من چیه ؛ انگار من بهت گفتم چی بنویس چی ننویس ..
حالا بذار ببینم بقیه چی نظری درباره هشدارهای شما دارن ..اون وقت منم ...
استغفرالله !!! دارم شاخ درمیارم ..بابا اولش نوشته مال شهید گمنام بود حالا یکی دیگه صاحبش شده ؟ ؟؟
لااله الا الله ..روم نمی شه بنویسم اسم شهید گمنام این انتهای مطلب نوشته شده .. یعنی از اول همین جا اسم شهید گمنامو دیده بودم ؟؟؟؟
ولی چاره نیست گرچه شک دارم ولی باید اشتباه خودمو به گردن بگیرم ... تا الگو بشم برای بعضیا ...
خب اشتباه کردم . ببخشید فاش نیوز
بسم رب شهدا و صدیقین
با سلام
اگر کمی وقت بزاریم و بخاهیم فکر کنیم که مطمئنم اصلا بهش فکر نکردیم
مطلب هر دلی بود اینکه.....
چی شده واقعا چی به سر دسته های گل این دنیا داره میاد چی شده که یکی پس از دیگری دارن از ما جدا میشن و داریم از دستشون میدیم ایا واقعا لحظه ای یا انی بهش فکر کردیم نه والا
ایاهای زیبایی بود که چندین و چند بار تو مطلب بالا اومده بود
چندتاشو بهش فکر کردیم یا کدمشو انجام دادیم
پس اول به خودم بعد به مردم و مدیر و مسئول و ....میگم
بابا این دسته گلها دری گرانبها هستن کنار ما چقدر به فکرشون هستیم
اصلا ایا بینی و بین اللهی به فکرشون هستیم

امیرالمومنین یا شاه مردان شهادت را نصیب ما بگردان
سلام شهید گمنام . گفته بودم حرفهایی باتو دارم . اما نمی دونم چرا کسی دیگه نیومد که نظرشو بگه ؟؟
نمی دونم چرا دلم می خواد که فکر کنم شما فقط این حرفارو به من زدی ... خب حالا که خودم و خودتیم بهتر .. اول بدان که اگه یه کم دور عرض مطلبم کردم به خاطر اینه که :
این روزها حالم پریشان همچو زهراست
بغض گلوگیرم شبیه بغض مولاست
توهین به آقایم رسول الله کردند
ازسوز غیرت آتشی درسینه برپاست
روی کلامم باتمام مسلمین است
پیغمبر اسلام خط قرمز ماست
یا ایها الاعراب پشت این اهانت
دست کثیف صهیونیسم و کفر پیداست
هر بشکه ی نفتی که ارزان می فروشید
خرج سلاح و نشریه های اروپاست
مشگل گشای فتح و پیروزیست وحدت
پیدایش داعش نشان تفرقه هاست
باید اطاعت کرد از امر ولایت
روشن ترین راه هدایت حرف آقاست
دیده به راه مهدی زهرا نشستیم
دنیای ما روز ظهور یار زیباست.....
شهید گمنام ... آدمی که تا حالا نفهمیده باشه فقط اسم شهدا و جانبازان چقدر برکت داره یعنی یه آدم بدبخت و بیچاره ایه !!! حالا فکر کن اونایی که مستقیما در ارتباط با جانباز هستند به چه خیر و برکتهایی رسیدند ...
خود من وقتی که مشکل دانشگاه داشتم ...دغدغه کار داشتم ... مشکل مسکن داشتم ... مشکل تردد داشتم ... مشکل ابراز وجود داشتم و .. می دونی چه کار می کردم ؟؟؟
یه روز جمعه می رفتم سراغ شهدا ...
نه اشک می ریختم ...نه ضجه می زدم ... و نه .....فقط می گفتم : مگه شما زنده نیستید؟؟؟ پس دیگه چی بگم ... حالا اومدم در خونتون واسطه بشید ...
نهایت با دوبار عرض ادب کردن گره کار باز می شد ...
نمی دونم شما می تونی این حرفای منو باور کنی یا نه ... ولی بدون من حتی وجه زیادی رو که گم کرده بودم هم از صدقه سر شهدا دوباره پیداش کردم ...
حالا شادی روح شهدا همراه من یه صلوات بفرست ..
اللهم صل علی محمد و آل محمد ص

شهید گمنام سلام مجدد ... ببخشید که حرفمو نیمه کاره رها کردم اذان شد رفتم ..
میدونم رزمنده دوران جنگ تحمیلی که هستی ولی اگه جانباز باشی بهتر متوجه اندوه من می شی چون شان شهید زنده رو داری ...
برای بهتر متوجه شدن عرضم یه چیز بگم که ببینی مشکل از کجاست !
چند وقت پیش به یه دوست بسیار توانایی در عرصه رسانه ها گفتم اگه میشه در راستای اهداف متعالی که می خوام در سایت فاش نیوز ایفا کنم به من کمک کنی ..
یه دفعه با تعجب گفت فاش نیوز خودمون تو تهران ؟؟؟
خواستم بگم مگه تو لس آنجلس هم فاش نیوز داریم ... فکر کردم حالا مثل بعضی ها فکر می کنه درصد اعصاب و روانه من کمه !!!
اخوی عرض من اینه ...متاسفانه امروز شاهد کم لطفی کسانی در حق جانبازان و ایثارگران و حتی ارادتمندان به فرهنگ ایثار و شهادت هستیم که خودشون روزگاری رزمنده و همرزم این جانبازان محسوب می شدند و حتی مشوق آنها برای اعزام دسته دسته آنها به جبهه ها ..
مدیران ما کهذاز آمریکا و کره مریخ استخدام نشدند که بگیم اینا درد ما رو متوجه نمیشن ...بلای بزرگی که دامن گیر ما شد اینه که این افراد دچار روز مرگی های زندگی مادی و فر اموشی شدند ...حالا فکر کن اینا اگه از دسته نخبگان و خواص باشن چه مصیبت عظمایی ایجاد میشه که شده !!!
اخوی فکرشو بکن وقتی که فقط عرض ارادت به حوزه ایثار و شهادت تنبیه و توبیخ بدنبال داشته باشه چی میشه ؟؟علت و علل آن بماند ولی فکر کن کسیکه دوران دفاع مقدس هم درک نکرده باشه عمرا که دیگه جرات کنه ابراز محبتی داشته باشه !
اخوی یه عده هم هستند که ابراز علاقه و توجه شون از روی تظاهره ..برای حفظ موقعیت و کسب موقعیت ...حالم بد میشه درباره اینا حرف بزنم که می دونم تو نگفته لب مطلبو گرفتی ..
در این شرایط باید آن تعداد نفرات باقی مانده که از صمیم قلب به شهید و شاهد ارادت دارن ..با توان قوا وقت بذارن هرچند که کمترین نتیجه هم عایدشون بشه ... هیچ چیزی نشد نداره ...پس باید هماهنگی کرد و برنامه ریزی ..
بیشتر از این نمی تونم توضیح بدم ... باور دارم که حمایت کلامیت از فرهنگ ایثار و شهادت بعد از جنگ حرف نداره ولی بهتر آن است که اهل عمل هم باشی ... ببخش که اینو گفتم من که علم و غیب ندارم از میزان اقدامات شما در این زمینه..
اگر واقعا دلسوز هستی باید یه کاری کنی ... باید از جمع کردن قطره قطره های تلاشی که عملا در حوزه ایثار و شهادت صورت می گیرد ابایی نداشته باشی و خودت هم تا آنجا که برایت مقدور است حمایت کنی. ...
اگر خودت به حرفهای خودت اعتقاد داشته باشی می توانی روی کمک من هم حساب کنی ..و شما خوب می دانی این راهی است که باید هم از طریق معنوی ساپورت شود و هم از طریق مالی ...بیش از این دیگر ادامه نمی دهم و تو خیلی راحت می توانی منو پیدا کنی برای راهنمایی کردنم ...موفق و موید باشی ...

سلام
چشمانمان گویی وضیفه شناستر شدند
گریه کردن برای چه کسانی
حسزت معنای واقعی تری پیدا کرده
آه های که سردتراز همیشه میکشیم
آرزوهای دست نیافتنی تراز همیشه
بزارید راحت تر بگم با اجازه فاش نیوز البته
نمیدونم چرا با وارد کردنه تجمل گرایی به مجموعه های خدماتی رنگ وبوی خدمتهم تعقیر کرد
دیروز در دکه های نگهبانی که با تکه های مشمع وپارچه تومحله مواضب حریم خودمون بودیم تو یک پیت حلبی روغن یا پنیر پا آتیش تاصبح بیدار میموندیم برای خودمون اسم شب داشتیم روزهاشم همیشه شش دانگ حواسمون به این بود که نکنه خرابکارهای اونروزها برای دیگران مشگل نسازند
منظورم همون کمیته های انقلابی بود بیشتر که جلوتر اومدیم با تشکلهای رسمی تر مواجه شدیم به اسمه سپاه انقلاب و تق جنگ خورد همگیمون رفتیم کارمندو کاسب گارگر ومحصل روحانی وپزشک راننده ودانشجو خلاصه همه وهمه رفتیم
یه هشت سالی با چنگ ودندون با مضایقه های تسلیحاتی وحتی خوراکو پوشاک از حریم این آب وخاک دفاع کردیم ونزاشتیم یک وجب از خاکمون جای پایی برای دشمنامون باشه وبی خبر از همه جا وقتی ملت داشتند تکه های متلاشی شده هم محلی وهمشهریاشون را به خاک میسپردند عده ای داشتند برای خودشون صندلیهای از جنس حریر با پستهای دایمی تدارک میدیدند
خلاصه جنگم تموم شد دوران سازندگی هم پشته سر گذاشتیم
اما حتی درباورمون هم نمیگنجید که امروز مادره شهیدی در کپر زندگی کنه جانبازی برای نداشتن ودیعه مسکن اساس منزلش رو کنار خیابان بریزند جانباز دیگری برای نداشتن هزینه زندگی خجالت زده اهل وعیالش بشه اما مخلصینی که پیراهن تضویر وریا بتن داشتن امروز در املاک چند صدمتری وماشینهای لوکس وفرزندانشان در مدارج عالی در مدارس ودانشگاه های لندن والمان وامریکا تحصیل کنند وبه دیگرا دهن کجی کنند
ما عادت داریم به حسرت خوردن نه به مال ومنال اما یه عادت خوبه دیگه هم داریم اینکه به آخرت امیدواریم
فاش عزیز بلاخره باید قانون اجرا بشه چون این برگردن دولتیها دینی بزرگ است چی بهش میگن حق الناس همونیکه میگن خدا ازش نمیگذره
ماکه ازبچه گیمون بزرکترامون یادمون دادند
فاش بخدا خیلی حرفها تودلمه اما به مصلحت نمیدونم بگم شاید وقتی دیگر
موفق وموید باشید
همه را کلمه به کلمه خواندم و هض کردم . بقول جوونا حالشو بردم .....
اما چه کنم که دست ما کوتاه و خرما بر نخیل
با سلام خدمت شما ایثارگران .من فرزند شهید که در سن 5 سالگی پدر ازدست دادم .مادرم با 4 بچه 5-4-2-ساله ویکی بچه دیگرش 25 روز بعد شهادت پدرم به دنیا آمد بیوه شد .پدرم در سن 29 سالگی شهید شد .من دیپلم گرفتم پدر بزرگ مادریم به خانه ما آمد قبل آن به خاطر اینکه مادرم حرف اورا گوش نکرده بود ومارا به عمویمان واگذار نکرده بود از مادر دور شده بود ما بدون حمایت خانواده پدری و مادری بزرگ شدیم بنیاد نوپا خطاط پرچم نویس را مددکار ومشاور قرار داده بود .بدون اینکه تجربه وعلم روان شناسی ومشاوره خانواده وکودک ورشد واجتماع وطلاق وتحصیل بداند .کارمندان بنیاد که.. .بیشتر باعث اذیت وآزار خانواده مان می شدند تا کمک حال .پدر من قبل شهادت در چندین نوبت مجروح شده بود از سال 59 وارد سپاه شد ودر سال 64 با 70 درصد جانبازی به شهادت رسید.ما را تنها گذاشت .بدون اینکه در وصیت نامه اش به سرنوشت ما (4بچه طفل وهمسر 20ساله جوانش )اشارده کند .دوستان ایثارگر مشکل از ضد انقلاب و مدیران نی که در سایه عافیت رشد کردند وتحصیلات عالیه یافتند ومادرانشان با پدرشان به آرامش رسید نیست آنان روند طبیعی تکاملی خود را پیموده اند ومشکل از مسببین انقلاب وپدرآن ما بود که قرار داد را درست نبستند .وقتی من از مشکلاتم برای مدیر ام می گویم او بی تفاوت از کنارشان می گذرد مرا مغرض ،خوش اشتها تن پرور ،تنبل و... خطاب قرار می دهد او مقصر نیست .او با مفهوم نظری وعملی ایثار وشاهد وشهید وبیوگی بیگانه است .مقصر اصلی خود ایثارگران بودنند که لیاقت بر مسند شدن را نداشتند .مطالبه نکردند ..هر وقت بحث حق وحقوق وحاشیه امن مطرح شد از خود ما ها افرادی بلند شدند وگفتند ما باری مسکن وشغل و...نجنگیدیم ما برای خدا جنگیدیم ..طلب ما آخرت ...واین بهترین تاکتیک واستراتژی بود که منافقین از آن استفاده کردند ...فرهنگ شهادت در کشور ولایی طوری است که فرزند شهید نمی توتند کارت شاهد خود را یک کپی بگیر هرکس می بیند با دید بدی به او نگاه می کند ..مشکل از پدرآن ما بود که قرار داد را خوب ودرست و واقعی نبستند .من موادی که با ید در وصیت نامه های خود در جنگ آینده لحاظ کنیم چند مورد را عرض می کنم در صورت پیشنهاد موارد دیگر خ وشحال می شوم لحاظ کنید 1-مسکن حداقل 300متر در همه شهر های که استاندار در ان منطقه زندگی می کند 2-پرورش همه فرزندان شهید جهت تصدی مدیریت ارشد تمامی سازمانهای کشور 3-اهدای خودرو مدل بالا با کیسه هوا تا با پراید کشته نشوند ....امام مارا قرهالعین خطاب کرد نور چشمی باید محافظت بشه ناینکه زیر امواج رادیویی تا مرز ... پیش بره ..یک مطلب دیگر در شهری که من در آن زندگی می کنم ودر ادارای که من کار می کنم یکی از معاونین به شهدا توهین کرد والان 6235 بعد از 2سال ارتقا درجه پیدا کرده ومدیر کل شده ....به نظر می رسد حزب شیطان سیستم حمایتی وپرورشی وسازمانیش از حزب اله قوی تر باشد چون مدافع شهدا وارمان امام یا تبعید می شه یا تهدید می شه یا اخراج می شه یا در حاشیه نگه داشته می شه ....
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi