شناسه خبر : 31388
شنبه 11 بهمن 1393 , 08:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

جانبازی که فقط یک خواسته از خدا دارد!

دست راست من قطع شده بود . هنگامی که نخاعی شدم 50-40 روز بود که ازدواج کرده بودم . مایل نیستم درباره آن حرف بزنم .

فاش نیوز -  گفت وگو با عبدالعلی ذاکری جانباز قطع نخاع گردنی

 اولین بار در بهمن سال 91 نام "عبدالعلی ذاکری"جانباز قطع نخاعی ازگردن،  را با جست وجوی واژه « آسایشگاه جانبازان خوزستان »  در اینترنت دیدم . مطالبی درباره شخصیت وارسته و روحیه ی معنوی این جانباز مشاهده کردم که شوری زاید الوصف برای دیدارش در من به وجود آورد. البته در ذیل مطالب این نکته به چشم می خورد که ایشان هر کسی را به حضور نمی پذیرد. حتی یک بار گروه بازدید کننده ها را نپذیرفته که با وساطت دوست شهیدش اجازه ملاقات داده است . من نیز سعی کردم تا از طریق یک واسطه این دیدار نصیبم شود . شهید زنده ، جانباز نخاعی "عباس کریمیان" ساکن در تهران باعث شد این دیدارچند هفته قبل از روز جانباز سال 93 صورت گیرد. بعد از آشنایی ، ماهها طول کشید تا موافقت جانباز ذاکری را برای صحبت کردن درباره روزهای حماسه و ایثار جنگ تحمیلی کسب کنم . شرطی مطرح کرد که بعد از انجام آن  ، در ساعت هشت شب دومین روز بهمن در مقابل ایشان نشستم . آنچه من در طی این مدت  به عینه در وجود این جانباز دیده ام این است که او کلامی دلنشین و مهربان دارد و شمرده و با طمأنینه و تعصب خاصی از دوران دفاع مقدس سخن می گوید . حقیقتا" سردار میدان جهاد اکبر و جهاد اصغر است .. با این حال می دانستم او متاثر از بزرگواری و اندیشه عارفانه اش به هر سوال من پاسخ نخواهد داد. زمانی که با نام خدا زبان به سخن گشود ، ابتدا اهانت به ساحت پیامبرعظیم الشان را به پیشگاه امام زمان عج و نایب بر حقش امام خامنه ای و امت مسلمان ایران تسلیت گفت . بعد از آن  به من اجازه داد تا با طرح سوال هایم زوایای شخصیت و ابعاد فکری یک جانباز نخاعی را بعد از سی و اندی سال متجلی سازم .

فاش نیوز: آقای ذاکری مایلم قبل از هر چیز بدانم از چند سالگی روحیه ی جانبازی برای انقلاب در شما رشد یافت؟

- من در سال 1342 در شهر ماهشهر در یک خانواده مذهبی به دنیا آمدم . پدرم روحانی بود . به واسطه پدر روحانی ام از خلقیات ایشان بهره گرفتم و نسبت به مسایل دینی و اجتماعی و بعد سیاسی از راهنمایی های ایشان خط گرفتم . در زمان اوج انقلاب من 13 ساله بودم  . مسیر انقلاب را به واسطه پدرمان نسبت به دیگران راحت تر پیمودیم اگرچه به واسطه خفقان آن سال ها سختی هایی هم متحمل شدیم اما از انجایی که گرفتاری های ما در حد کسانی نبود که در زندان ها بودند یا در تبعید به سر می بردند ، لذا آن مشکلات را راحت تر هضم می کردیم . با اوج گرفتن انقلاب ما هم درباره مسایل انقلاب پخته تر می شدیم و این عزم ما را در به ثمر رساندن انقلاب بیشتر می کرد .



فاش نیوز : اولین باری که برای حفظ انقلاب اسلامی ایران اسلحه بدست گرفتید چند ساله بودید؟

- وقتی انقلاب پیروز شد من 14 ساله بودم . خیلی دوست داشتم که در جمع برادران سپاهی باشم . جرقه رفتن به سپاه در من از وقتی زده شد که در غائله ی کردستان امام ره پیام دادند تا 24 ساعت آینده باید پاوه آزاد شود.  شور عجیبی در من به وجود آمد .  به واسطه دوستانی که در سپاه داشتم به آنها گفتم من حاضرم به کرمانشاه بروم . گفتند اگر لازم باشد خبرت می کنیم . بعد از این درخواست فضای خانه برای من خیلی تنگ شده بود . باید جزو بچه های سپاهی می شدم . از آنجایی که خدا هم می خواست و ما هم احساس می کردیم مسیر درست است و برای عاقبت به خیری خودمان عضو سپاه شدم . در تاریخ 24/5/59 عضویت رسمی سپاه محرز شد . ورود ما به سپاه مصادف شد با آغاز جنگ تحمیلی که از آن زمان به بعد به عنوان نیروی رسمی سپاه در خدمت نظام اسلامی ایران بودم .


فاش نیوز : چند بار مجروح شدید؟

- من سه بار در محور آبادان – ماهشهر مجروح شدم . در سال 59 از ناحیه ریه و دو تا پا مجروح شدم . در سال 60 دست راستم قطع شد . در سال 61 در سن 19 سالگی جانباز نخاعی گردنی شدم .

فاش نیوز : چقدر طول کشید تا شرایط زندگی خود را با مشکلات ناشی از جانباز نخاعی – گردنی بودن هماهنگ کنید؟

- معمولا برای آقایان به یاد آوردن تاریخ ازدواجشان سخت است اما من در تاریخ 14 /7/61 ازدواج کردم . آن زمان دست راست من قطع شده بود . هنگامی که نخاعی شدم 50-40 روز بود که ازدواج کرده بودم . مایل نیستم درباره آن حرف بزنم . وقتی مجروح شدم ابتدا من را به ماهشهر بردند . بعد از مدتی به بیمارستان اهواز اعزام شدم . برای ادامه درمان به بیمارستان نمازی شیراز منتقل شدم . دو هفته در این بیمارستان بودم که در نهایت مرا به آسایشگاه شهید مازندرانی فرستادند و کمتر از یک سال در آسایشگاه بودم که به ماهشهر برگشتم . تصور کنید یک زن جوان مسئوولیت یک شخص را به عهده بگیرد که توانش از یک بچه کمتر است. اوایل در زمان بارداری همسرم  ، برادران و خانواده ام کمک می کردند اما بعد از به دنیا آمدن فرزندم و هم به خاطر شغلشان که آنها هم پاسدار بودند کم کم دور ما خلوت شد . ما وارد صحنه جدیدی با مشکلات عدیده شده بودیم .

 من همیشه می گویم ما نخاعی ها مثل بچه ای می مانیم که بزرگ نمی شود و در این وضعیت فیزیکی می ماند. یک بچه به مرور رشد می کند و بعد خودش یک بازوی قوی حمایت کننده برای خانواده می شود ولی من به واسطه صدمه ی شدیدی که خورده بودم فاقد قدرت انجام دادن هر کاری بودم . این می طلبید که کسی از من پرستاری کند . اوایل حتی نمی توانستم یک لیوان آب هم از همسرم طلب کنم . همسرم به تنهایی از یک نوزاد مراقبت می کرد و حالا یک نوزاد دیگر با ابعاد بزرگتر رو دستش افتاده بود. اما ایشان تمام جوانیش را پای من گذاشت و در این شرایط خیلی فداکارانه عمل کرد. سلامتی خود را فدا کرد و از لذت های خود گذشت  با اینکه اصلا تجربه پرستاری آن هم از یک مجروح نخاعی را هم نداشت . در این مدت که از مجروحیت من می گذرد از لحاظ روحی روانی به خاطر مراقبت های همسرم شرایط خوبی  دارم . در واقع من از خودم چیزی ندارم . انگیزه و اراده ای که امروز در وجود من هست به واسطه پرستاری های همسرم است که مثل یک فرشته مردانه از ما نگهداری کرد . الان وضعیت جسمانی من طوری است که فقط خودم می دانم در چه وضعیتی هستم!  اما خدا را شکر اراده ام خوب است . حتی بین نخاعی ها از نوع گردنی از معدود افرادی هستم که به تنهایی پرواز می کنم . پسرم و خانمش و فرزندان او خیلی به من توجه دارند. بعضی وقت ها که به این علاقه ها فکر می کنم به خودم می گویم مبادا این شدت علاقه ، بین من و خدا حجابی به وجود آورد . من لازم می دانم در اینجا از همسر خودم و همسران جانبازان نخاعی و شیمیایی و اعصاب و روان تشکر کنم و سر احترام فرود بیاورم .



فاش نیوز : پذیرش قطعنامه 598 از سوی ایران در شما بعنوان یک رزمنده جانباز چه حسی را به وجود آورد؟

- همه در روزهای اول بهت زده بودند. با این حال به خودمان می گفتیم که باید این دستور رهبر را هم تمکین کنیم . حالا ما طبق فرمانش به عنوان یک رزمنده اسلحه به دست گرفته بودیم اما از خیلی مسایل پشت پرده خبر نداشتیم . پس وقتی امام خودش جام زهر را نوشید یعنی ایشان فکر جهان اسلام و تشیع را هم کرده بودند . پس ما هم امرشان را تمکین کردیم .

فاش نیوز : معمولا جانبازان بعد از مجروحیت و بطور اخص بعد جنگ به تحصیل پرداختند . آیا شما با این درصد بالای جانبازی به ادامه تحصیلات هم فکر کردید؟

- وقتی که مجروح شدم من مدرک راهنمایی را داشتم . اما با علاقه شدیدی که به ادامه تحصیل داشتم با همین وضعیت دیپلم خود را گرفتم . ساعت ها به صورتی که  یک طرف دراز کشیده بودم ، مطالعه می کردم  تا برای امتحان آماده بشوم . فشار بر من خیلی زیاد بود ولی  اصلا" به وضعیت خود توجه نداشتم و همین موضوع سبب ایجاد زخم بستر در من می شد . بعد مدتی تجدید قوا کردن ، در یک دوره در سپاه بنام سطح یک که معادل فوق دیپلم نظامی بود شرکت کردم . برای سطح دو همکاری ها کم شده بود و خودم نیز دیر متوجه شدم . چند بار در آزمون پیام نور شرکت کردم اما زمان امتحان شرایطم  بد می شد و نمی توانستم در آزمون شرکت کنم . آخرین بار در رشته پیام نور علوم سیاسی لواسان قبول شدم . اوایل بد نبود ولی برای ادامه تحصیل مشکل جسمانی پیدا کردم و از ادامه تحصیل باز ماندم .

فاش نیوز : انتظار شما بعد از جنگ از افراد جامعه چه بود؟

- افراد جامعه در نظر من دو دسته هستند . مردم و دولت. من معتقدم مردم به نحو احسن جانبازان را اکرام می کنند. گاهی فراتر از توانشان وقت می گذارند . مثلا" در مقابل معابر مناسب سازی نشده کمک می کنند که ما از سطوح بالا برویم، یا یک راننده تاکسی در انتقال ما به درون ماشین کمک می کند.

اما شق دوم افراد جامعه ، مسئولین هستند که متاسفانه به آن وظیفه ای که قانون بر عهده آنها گذاشته به طور شایسته عمل نکردند . همکاری آنها در اکثر ادارات ضعیف است . مثلا" بارها نسبت به نامناسب بودن سطح معابر شهر نظر خود را اعلام کرده ایم ولی متاسفانه عمل نکردند درحالی که بجز جانبازان ، معلول های عادی و افراد مسن و فرتوت نیز این مشکل را دارند . باور کنید اگر یک ویلچر به خود این مسئولین بدهند هم نمی توانند از این سطح های شیبدار بالا بروند . بارها گفتیم بیایید در پروژه ها از مشورت با جانبازان استفاده کنید آنها به شما مشورت رایگان می دهند. ولی بعضی ها فکر می کنند که جانباز قصد دارد جای آنها را بگیرد . در حالی که این کار برای بیلان خودشان هم خوب است .  چند سالی از انقلاب و جنگ می گذرد متاسفانه بعضی از مسئولین دچار روزمرگی شده اند . جانبازان نیازمند خدمات درمانی و رفاهی هستند و البته بودجه هم هست اما درست هزینه نمی شود .

چرا همسران جانباز امروز اینچنین از لحظ جسمی فرسوده شده اند؟ خانمی که از خودش ایثار نشان داده و با یک جانباز ازدواج کرده و بدون هیچ چشمداشتی این مسئولیت سنگین را تقبل کرده است پس باید در کنارش بنیاد هم در این راستا بهتر عمل کند. متاسفانه امروز در جامعه این چنین فکر می کنند که همه چیز و همه امکانات مال جانباز است ولی اینطور نیست . ما خیلی نسبت به این قضایا دلگیر هستیم .



استان خوزستان خط مقدم هشت سال جنگ تحمیلی بود . چند سال از جنگ گذشته ولی جانبازانش هنوز یک آسایشگاه ندارند. 5 سال است دنبال یک ساختمان هستیم ولی عین گوشت قربانی تقسیم شد . قسمتی از این زمین که شبیه زندان است را به جانبازان دادند . بعد چند ماه با مهندس ناظر سر ساختمان رفتیم که تا حدودی ساخت و ساز شده بود. به ایشان گفتم : شاید برای شما که همیشه با مصالح ساختمانی سر و کار دارید این وضع تفاوتی نداشته باشد ولی برای من که هنوز آفتاب را در این ساختمان ندیده ام همین قدر ساخت هم خوشایند است و از اینکه در این فضا نفس می کشم لذت می برم . چه خوب است دوستان به خودشان بیایند و یک مقدار فضای بازتری در نظر بگیرند تا این قشر آخر عمری آسایش بهتری داشته باشند . گفتنی ها زیاد است ولی من توانم برای بیان کم است .

فاش نیوز: به نظر می رسد که عضویت شما در انجمن جانبازان نخاعی استان خوزستان هم در راستای تلاش برای رفع همین دست مشکلات جانبازان بوده است ؟

- استارت تشکیل گروه های پیگیر از تهران زده شد . آقای شایسته نیا از بانیان این اقدام بود . بعدها مرا مطلع کردند تا با این انجمن فعالیت کنم . انجمن باعث شده که جانبازان بیشتر با هم تعامل داشته باشند . انجمن پیگیری هایی درباره مشکلات جانبازان دارد و برنامه ها و مراسماتی برای جانبازان طرح می کند . بنیاد هم در این کار دخلی ندارد . آخرین اردویی که جانبازان از طریق این انجمن رفتند دو سال پیش بود که با کمک نیروی دریایی سپاه فراهم شد . 100 نفر جانباز با خانواده هایشان به قشم رفتند . جا دارد همین جا از همکاری سردارفدوی و سردارتنگسیری تشکر کنم که امکانات و هزینه این سفر را برای ما مهیا کردند. نمی دانید چقدر این سفر روحیه بچه ها را تغییر داد ..

فاش نیوز : به عنوان عضو انجمن جانبازان نخاعی استان خوزستان ، در حال حاضر نیاز اساسی جامعه ی هدف را چه می دانید؟

- نیاز اساسی که در حال حاضر حس می شود همان آسایشگاه با امکانات اولیه است . آسایشگاه خانه دوم بچه های نخاعی است . باید یک کادر پرستاری قوی و جوان برای این قشر در نظر بگیرند . به خاطر اینکه سیستم اداری ما از نظر مهندسی غلط است فشار زیادی به پرستارانی وارد می شود که کار جانبازان را انجام می دهند . متاسفانه مطب پزشکان در ساختمان هایی هستند که آسانسور ندارند . این عزیزان مجبور هستند جانباز را بغل کنند یا بر روی پشت خود بگذارند و از پله ها چندین طبقه بالا بروند. اکثر این دوستان دچار کمر درد شده اند . من از زحمات این پرستاران واقعا" تشکر می کنم . بحث دیگر اینکه ما به علت افزایش سنمان نیاز به آرامش بیشتری داریم . شرایط جانبازان باعث شده که همسرانشان نیز دچارعارضه کمردرد و دیسک گردن بشوند . برای حفظ کانون گرم خانواده جانبازان، باید یک پرستار نیز در خانه منظور شود . بعد اینکه داروهای مورد نیاز جانبازان به سختی و با قیمت زیاد پیدا می شود . گرچه اگر جانباز بابت ویزیت پزشک یا دارو پول پرداخت کند ، بنیاد هزینه اش را می دهد ولی تا این هزینه ها برگردد زمان می برد و جانبازان دچار بار مالی زیادی می شوند . لازم به ذکر است که با تلاش های زیاد گروه پیگیری ،  پذیرش جانبازان در بیمارستان خاتم الانبیا راحت تر شده است. کلا" باید فضای درمانی ای در نظر گرفته شود که در آن امکانات رادیولوژی ، سونوگرافی و پزشکان متخصص و  ... در سطح همکف وجود داشته باشد .

به هر حال نباید پا روی حق گذاشت و خدمات بنیاد را نادیده گرفت . بنیاد طیف وسیعی از ایثارگران را تحت پوشش دارد که برای هر گروه هزینه ای در نظر گرفته اند . اما این جامعه هدف نیاز به توجه بیشتر دارد در عین حال که توقع زیادی ندارد . در اینجا برای استفاده بهینه از هزینه ها نیاز به یک برنامه ریزی بهتری حس می شود که با استفاده از پیشنهادها ی گروه های پیگیری مشکلات جانبازان کمتر خواهد شد . تاکید می کنم باید تعامل بین گروههای پیگیری و بنیاد بیش از این باشد .

فاش نیوز: راهکار شما برای اعتلای فرهنگ ایثار و شهادت  چیست؟

- اول اینکه ما رزمنده ها باید خودمان را تقویت کنیم . به هرحال تحت تاثیر کم لطفی هایی که روا می شود خواه نا خواه روی بچه ها تاثیر می گذارد. پس ما باید خودمان را تقویت کنیم و خودمان را بازپروری نماییم . اما آنچه که خودم انجام می دهم این است که در دیدارهایی که اقشار مختلف از جانبازان و آسایشگاه دارند برای گروه بازدید کننده صحبت می کتم . به آنها گوشزد می کنم اگر امنیت بالایی در کشور وجود دارد آن را مرهون و مدیون  زجر بچه های شیمیایی و اعصاب و روان بدانند . الحمدلله غالب مردم درباره ایثار و شهادت به باورهای بالایی رسیده اند . حضور آنها در انتخابات و راهپیمایی ها و حتی استقبال پرشور آنها از شهدا نمونه بارز شناخت مردم است . گاهی در سفرهایی که دارم ، خانم هایی با پوشش نامناسب هم کنار من نشسته اند . آنها وقتی می بینند مهماندارها مراقب من هستند خودشان پیشنهاد می دهند که به من کمک کنند . اولین سوالشان این است : "معلول جنگی هستی؟" من به آن ها می گویم : نه من جانباز هشت سال جنگ تحمیلی هستم . معمولا"  در این یک ساعت پروازی که دارم ، طرف صحبت من با دیدگان اشک آلود اعتراف می کند که قبلا" دیدگاهم نسبت به جنگ و جانبازان چیز دیگری بود ولی حالا تغییر کرد. غالبا" مردم نسبت به فرهنگ ایثار و شهادت پایبند هستند و ما هم وظیفه داریم با هنر خاصی  این تفکر را بیشتر ترویج بدهیم .



فاش نیوز : با توجه به اینکه می بینم توان پاسخگویی شما کم کم تحلیل می رود من از میان دو خاطره ، یکی  صحنه فیلم برداری هشت دقیقه ای مشهور و دیگری دیدار مقام معظم رهبری ، مایلم خاطره دیدار مقام معظم رهبری را برای ما تعریف کنید .

- در سال 90 وقتی ساکن تهران بودم ، یک روز یکی از دوستان که با هم در ستاد سالگرد امام بودیم از بندرعباس به من زنگ زد که قراراست دیداری با مقام معظم رهبری داشته باشیم اما من نمی توانم بیایم . صبح من به بیت رفتم . انگار که خدا همه چیز را مهیا کرده باشد، از آقایان آنجا درخواست کردم اگر بشود من دیداری با آقا داشته باشم . آقا در حین رفتن به محل جایگاه مرا دیدند . خودشان به سمت من آمدند و مرا خیلی مورد تفقد قرار دادند . از حالم پرسیدند و وقتی فهمیدند سه بار مجروح شدم با خنده فرمودند : "هی مجروح می شدی بازم دوباره می رفتی؟!"

این گذشت تا سال 91  به من اطلاع دادند که با لطف دوستان در گروه پیگیری و سپاه و بنیاد، من و شش نفر دیگر از جانبازان نخاعی گردنی برای دریافت نشان ایثاراز دست رییس جمهور انتخاب شده ایم. من اولش مایل نبودم که بروم . ولی بعد فکر کردم بدون شک یک دیدار با حضرت آقا هم وجود دارد. به همین امید رفتم که البته فکرم درست بود . وقتی وارد حسینیه شدیم ، من به خاطر دیدار پارسال نسبت به دوستان دیگر استرس نداشتم . وقتی آقا وارد حسینیه شدند ، هرچه به من نزدیکتر می شدند من مثل یک کوه یخ که در برابر حرارت قرار می گیرد احساس می کردم در حال وا رفتن هستم . وقتی آقا در کنار من قرار گرفت من در نگاه آقا ذوب شدم . آقا باز هم ما را مورد تفقد زیاد قرار دادند . به آقا عرض کردم : آقا من دست ندارم که شما را بغل کنم ، می شود مرا در آغوش بگیرید؟ ایشان عین یک پدر، بلکه مهربانتر مرا آنچنان در آغوش گرفت که گرمای تنش را حس کردم و تا الان حسش می کنم . الان به جرات می توانم بگویم تنها نقطه عطفی که در زندگی من هست همین دیدار حضرت آقا می باشد.

فاش نیوز : می دانم شما یک ارتباط خاصی با همرزمان شهیدتان دارید . مایلم بینش مرا نسبت به تاثیر حضورمعنوی شهید در زندگی  بیشتر کنید.

- آنهایی که در راه خدا کشته شدند زنده هستند و نزد پروردگارشان روزی می خورند . ما نسبت به این مملکت و آب و خاک تعلق خاطر زیادی داریم . بیشترین عاملش بهترین دوستانم هستند که برای این مرز و بوم شهید شدند . شهید برزگر بهترین دوست و هم محله من بود . در عملیاتی که من بازویم قطع شد شهید شد . وقتی از این روزگار و مشکلات خاطرم مکدر می شود خیلی به فکر فرو می روم . خواب به چشمم نمی آید و مدتها درگیر می شوم  . همین دوستانم به خوابم می آیند و مرا دلداری می دهند یا راهنمایی می کنند. شهید "اسدالله آباد" نیز از دوستان صمیمی و فرمانده مهندسی تیپ امام حسن بود . یک شب با حالتی خاص خوابیدم . او را در عالم رویا دیدم . با او در خیابان های ماهشهر قدم می زدم . وقتی خواست از من جدا شود گفتم : اسدالله کجا ؟ گفت : خواهرم می خواهد وضع حمل کند می خواهم پیش او بروم . چند وقت بعد که آن خانم برای احوالپرسی به ما زنگ زد متوجه شدم عجله اسدالله حقیقت داشته است!



یک شب با شهید"حسین  پورجمال" بودم . او مرا بهز خانه رساند . من بشدت بی تابی می کردم . ولی او مرا دلداری داد که "باید حالا حالاها باشی ..ولی میای میای .." از این ارتباط ها زیاد برقرار می شود . یاد آنها باعث دلگرمی من است و امیدم را به  آینده زیاد می کند که "عند ربهم یرزقون" نصیبم می شود . من فقط یک خواسته از خدا دارم آن شهادت است . البته من از زندگی خود خیلی راضی هستم اما چیزی که مرا آرام می کند همین شهادت است . از خدا می خواهم هر موقع مقدر کرده با مقام شهادت مرا به دوستانم برساند چرا که امروز حفظ کردن دین خیلی سخت شده است پس امروز شهید شویم بهتر از فرداست!

فاش نیوز - وضع ظاهری جانباز ذاکری نشان می داد که بیش از توانش برای ما وقت صرف کرده است و مارا بزرگوارانه تحمل کرده است . لذا برای ختم کلام ضمن تشکر از وقتی که در اختیار من قرار داده بود ، از ایشان خواستم برای من هم دعا کند ، او ابتدا عاقبت بخیر شدن را برایم آرزو کرد و درنهایت از خدا خواست که بعد ازهزار سال! عمر پر برکت، مقام شهادت را نیز نصیب من بگرداند در حالی که من نیز ...

گفت و گو از محمدحسن جعفری

کد خبرنگار: 12
اینستاگرام
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
........................................................
الحمدلله حمدا کثیرا طیبا مبارکا
....................................................،....
الحمدلله لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله
دروخدابرجانبازان انقلاب اسلامی
سلام ، ملک طاووس یا همان ابلیس معروف با یک خطا از درگاه حضرت حق رانده و مستوجب لعنت مردم شد. پس از نزول سوره مبارک توبه انسان جایز الخطا معرفی شده لذا تا زمانی که انسان بیش از یک خطا مرتکب شود تا قبول توبه ناگزیر پشت سر ابلیس قرار دارد.
امور زندگی مردم و ایثارگران به جایی رسیده که با لبهای خشک و تفکر در هزاران مشکل لاینحل باید همچنان شاهد دعواهای جناحی باشیم در حالیکه امام راحل (ره) و رهبر معظم انقلاب تاکید ویژه نسبت به وحدت و انسجام ملی دارند.
کار به جایی رسیده تخریب دولت قبلی اولویت عملکرد اصلاح طلبان در دولت فعلی شده که با همکاری اصلاح طلبان در قوه قضاییه احکام لازم نیز صادر کردند. مردم بخوبی میدانند و تشخیص میدهند در تمام دورانها عوامل فساد در دولتها وجود داشتند اما جناح بازی در دولت فعلی موجب شده بعلت عدم دسترسی به دکتر احمدی نژاد به معاونش گیر بدهند. اگر فارغ از جناح بازی به موضوع بنگریم باید تمام عوامل و مدیران اقتصادی و بازرگانی یکسال آخر دولت قبل محاکمه شوند اما تعدادی از دوستان اصلاح طلبان که در دولت قبلی دارای پستهای کلیدی اقتصادی بودند مورد هیچ پرسشی قرار ندارند و در امان از ملاحظات سیاسی با دو دوزه بازی به ریش سیاست بازان میخندند. بهترین گواه و شاهد مردم هستند که در مقام مقایسه عملکرد دو دولت قبل و حال با توجه به شرایط زندگی و فعالیت دولت صاحب نظر هستند.
اقا محسن خداوند بر همه چیز اگاه وبیناست خداوند از کسانی که ابروی مومنی را میبرند نمیگذرد وانها را به اتش جهنم بشارت داده است
آقای ناطق من ارتباط فرمایشاتتونو با این مطلبنفهمیدم.فکر کنم این مطلب آنقدر بار ارزشی و معنوی داره که نیازی به کامنت های خارج از موضوع گذاشتن نیست.
درود خدابر جانبازان که برافراشته ترین پرچم دفاع از ارزشها در روزگار مایند.
من بچه که بودم مرتب خانه آقای ذاکری ميرفتم. همکلاس عباس پسرشان بودم.خیلی آقای ذاکری را دوست داشتم.اما حالا 20 ساله که ایشان را ندیم.آرزو دارم یه بار دیگه ببینمشون. کاش آدرسی از این مرد بزرگ داشتم.
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi