شناسه خبر : 32207
سه شنبه 12 اسفند 1393 , 10:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

خادم الشهدایی که جانباز شیمیایی است

چه دانستنی هایی را دیر دانستم !!!

خدا رو شکر می کنم که به خاطر خدا ادای تکلیف کردم . با تمام توان در خدمت شهدا بودم . امیدوارم درمابقی عمرم باز هم خدا به من کمک کند

به نام خدا ... با اینکه دلم می خواست در راستای حفظ فرهنگ ایثار و شهادت اینبار از جانبازی یک مهندس جانباز بنویسم اما شرایط به سمت و سویی رفت که به حقیقت دانستم "که من این ره نه به خود می پویم" !

چند روز پیش  فرصتی پیش آمد تا شنونده صحبت های یکی از همکاران جدید الورودم درباره خاطراتش بعنوان پزشکیار در کاروان راهیان نور باشم . ایشان در ادامه حرف هایش از خواهری گفت که جانباز شیمیایی است. وقتی نام او را پرسیدم نزدیک بود قلبم از حرکت بایستد. همان شب شماره ای از این جانباز بدست آوردم و به او زنگ زدم . طنین صدایش مثل همیشه مهربان بود و صمیمی. حالا دیگر می دانستم چرا نوع کلام خواهر "تاج دینیان"  شمرده شمره و با مکث است .

وای بر من چه دانستنی هایی را دیر دانستم !!!

وقتی خودم را معرفی کردم اولین جمله ام به او نیز این بود : چرا نگفتی ؟؟؟ توضیحاتی داد در عین مظلومیت ، صداقت و نجابت که مبیّن روحیه یک خادم شهداست . اما آنچه من حس کردم فقط ایثار بود و ادامه ایثار ...

از اشتیاقم برای دیدارش گفتم . ایشان نه تنها این خواسته مرا بزرگوارانه پذیرفت بلکه در حق من لطفی تمام و کمال کرد . محل دیدارمان جایی شد که روزگاری محل تجمع و اعزام رزمندگان اسلام به سوی خط مقدم جبهه بود .



روز شنبه دوم اسفند قبل از اذان مغرب به همراه دکتر شفیعیان که خودش نیز از خانواده شهدا ست و پزشکیار گروه خانم مکوندی به سوی پادگان آموزشی شهید بهروز غلامی حرکت کردیم . البته باید بگویم اکثر رزمندگان این مکان را با نام پادگان شهید محلاتی می شناسند .

چه بگویم از لحظه دیدارمان ! بعد از نماز مغرب فرصتی فراهم شد که در محضرش کسب فیض کنم .. و او در عین حال که گروه  خود را بعنوان مسئول خادمین شهدا هدایت و سرپرستی می کرد با اولین سوال من این چنین لب به سخن گشود:

فاش نیوز - سرآغاز فعالیت های شما به چه دورانی برمی گردد؟

من در زمان پیروزی انقلاب در مقطع دبیرستان تحصیل می کردم  . مدرسه ما  دبیرستان پروین اعتصامی بود که در چهار راه آبادان  قرار داشت . شروع فعالیتهای من مصادف شد با پیروزی انقلاب . من و تعدادی دیگر از خواهران از جمله خواهر بخیت ، عیسوی ، طیب و تاج از جمله افرادی بودیم که در انجمن اسلامی  مدرسه فعالیت می کردیم . عمده فعالیتهای ما فرهنگی بود . اما به خاطر حضور عده ای از بچه ها که عضو گروهک های ضد انقلاب و منافقین بودند و عقاید کمونیستی داشتند ، همیشه در اجرای برنامه ها با ما تنش هایی ایجاد می کردند و قصدشان درگیری بود . با این حال ما برنامه های خود را سر صف اجرا می کردیم . در آذر 58  وقتی فرمان تشکیل بسیج مستضعفین از سوی امام صادر شد ، اکثر کسانی که عضو انجمن بودند عضو بسیج هم شدند . آن زمان سرپرستی ما به عهده دختر بی بی علم الهدی بود . از آن به بعد ما به عنوان نیروهای بسیجی  تحت آموزش های نظامی قرار گرفتیم . البته آموزش نظامی شروع برنامه بود ولی در واقع عمق آموزش ها عقیدتی محسوب می شدند .


فاش نیوز - چه کسانی به شما آموزش می دادند ؟

از جمله افرادی که الان حضور ذهن دارم شهید گندمکار و شهید داغری و آقای ابوصمدی بودند . البته کسان دیگری هم که الان جزء شهدا هستند به ما آموزش می دادند ولی الان اسمشان یادم نمی آید . خواهرانی نیز در امر آموزش ما اهتمام داشتند . سطح آموزش ها مقدماتی و عمومی بود برای آشنایی ما با سلاح و تاکتیک . در این آموزش ها رزم شبانه هم وجود داشت .
تا اینکه شرایطی فراهم شد همان بچه های بسیجی که در مدارس آموزش می دیدند در کلاس های آموزشی شرکت کردند که توسط بسیج دانشجویی در ملاثانی تشکیل شده بود . عمده خواهران شرکت کننده در این کلاس ها بعدها هسته مرکزی بسیج خواهران اهواز را با حمایت شهید علم الهدی و خواهر داعی پور تشکیل دادند . البته باید بگویم آن موقع من از این کلاس ها خبردار نشدم  و لذا در این آموزش ها نبودم . تا اینکه جنگ شروع شد . من نیز برای ادای تکلیف سعی می کردم در حد توانم کمکی انجام بدهم  .



فاش نیوز -  عمده فعالیت های شما در جنگ چه بود ؟

وقتی جنگ شروع شد من در مقطع سوم دبیرستان بودم . در سال های 60-59 به علت بمبارانهایی که می شد مدارس تعطیل شده بودند . چیزی به اسم کلاس و درس رسمی وجود نداشت . در خیابان خاخانی یک ساختمان دو طبقه بود بنام دبیرستان اندیشه که بعضی از خواهران از جمله خواهر خداپرست و خواهر چاوشی و بعضی دیگر از خواهران شهدا در آنجا با هم کارمی کردیم . این خواهران کسانی بودند که برادرهایشان در عملیاتهای مختلف شهید شدند و ما لحظه به لحظه از خبر شهادت آنها آگاه می شدیم .
معاون دبیرستان خانم باغی که خودش هم اهل کار و فعالیت بود به ما اجازه می داد در زمان عملیاتها آنجاهایی که به حضور ما نیاز داشتند شرکت کنیم . اصلا بعضی از مدارس  در زمان عملیاتها محل پذیرش مجروحین بودند . ولی در این زمانها ما در مساجد و حسینیه ها و بیمارستانها هم فعالیت می کردیم و برای کمک می رفتیم .


فاش نیوز - کمک شما در بیمارستانها به چه نحوی بود ؟

حس ادای تکلیف باعث می شد هر کاری از دست ما بر می آید انجام بدهیم . اگر شده ملافه و پتوی مجروحین را عوض کنیم یا پوتین های آنها را تمیز کنیم . البته برقرار شدن ارتباط کاری در محیط بیمارستانی باعث می شد آن چیزی که می بینیم برای ما حکم آموزش را داشته باشد . ولی به مرور زمان دوره های آموزشی تشکیل شد که در آن شرکت می کردم . خودم در سال های 63-62 بیش از 5-4 دوره امدادگری شرکت کرده بودم . این باعث می شد در کارهایمان آنقدر پیشرفت کنیم که اگر یک بخش را به ما می دادند راحت اداره می کردیم . در کنار این فعالیت در حوزه تعاون کارآمارگیری و اعزام ستاد تخلیه مجروحین را هم انجام می دادیم .

فاش نیوز - آیا آموزشی در خارج از استان هم داشتید ؟
یکی از دوره های آموزشی که در ادامه کار آموزش امداد و نجات رفتم در تهران برگزار شد . در آن  کلاس ها جنگ نوین و شیمیایی  تحت عنوان ش . م . ر آموزش می دادند . ما به همراه 15 خواهر دیگر از استان خوزستان در سال 65 به این کلاس ها اعزام شدیم . ولی از آن جمع فقط سه نفر موفق شد این دوره ها را بگذرانند که یکی از آنها خود من بودم . ما بعد در کل استان خوزستان آموزش می دادیم . خیلی ها کار را ادامه ندادند و رفتند .


فاش نیوز - حضور شما درجبهه به چه نحو بود ؟

ما برای مأموریتهای مختلف به شهرهای آبادان ، خرمشهر (البته بعد آزاد سازی ) ، سوسنگرد و هویزه می رفتیم . مأموریتها متفاوت بود و روی موضوعات فرهنگی و امدادگری تمرکز داشت . گاهی کاروان هایی تحت عنوان مهمان های دهه فجر می آمدند که ما به عنوان محافظ آنها را برای بازدید به دارخوئن ، سوسنگرد و هویزه می بردیم . گاهی خانواده های شهدا از شهرهای مختلف می آمدند که ما آنها را در بازدید از مناطق جنگی مثل آبادان و خرمشهر همراهی می کردیم . یکی از خواهران به نام  معصومه حسینی در بیمارستان طالقانی آبادان فعالیت داشتند که ما این کاروان ها را آنجا می بردیم . البته در سال 64 همزمان با عملیات والفجر خواهر حسینی نیز به اورژانس خاتم الانبیاء نزد ما آمدند . گاهی نیز ما همراه خبرنگارهای خارجی خانم یا کسانی که با هدف تحقیق و پژوهش درباره جنگ به ایران سفر می کردند به مناطق اعزام می شدیم .
یکبار هم در سال 64 توفیقی حاصل شد که همراه خواهرانی باشیم که از سوی بیت امام ره تشریف آورده بودند . هنگام بازدید این افراد از سایت 5-4 دهلران به عنوان راوی جنگ در خدمتشان بودم . من کار عکاسی را هم انجام می دادم . امروز یکسری عکسهایی از فعالیتهای خواهران در دوران جنگ وجود دارد که تصویرگر آنها من بودم .

فاش نیوز - شما در کدام عملیات شیمیایی شدید ؟

من درعملیات خیبر در سال 62 به همراه خواهرعباسی که امروز از فرهنگیان هستند به عنوان امدادگر بالای سر مجروحان شیمیایی بودیم . آن زمان نیز دکتر فروتن نیز بعنوان مسئول قرارگاه کربلا نیز حضور داشتند .
مجروحین در فضایی بسته نگه داری می شدند که تهویه نداشت . وقتی  مجروحین را می آوردند به شدت با گاز خردل  شیمیایی شده بودند . طبیعتا دم  و بازدم آنها باعث انتشار ماده شیمایی در فضا می شد و همه ما در معرض این هوای آلوده بودیم . از طرفی ماسک و دستکش نداشتیم که استفاده کنیم . بعد از دو روز ما متوجه سرخی چشم و ریزش اشک و سرفه و علائم دیگر در خودمان شدیم . به دکتر فروتن اطلاع دادم که پزشکیاران خواهر و برادر دچار این علائم شده اند . با توجه به اینکه هیچ راهی برای تهویه هوا نبود ایشان سریعا دستور دادند به هر مجروح یک پتو بدهیم و او را به خارج از نقاهتگاه انتقال بدهیم . تا با استشمام هوای آزاد کم ریه های افراد سبک شود . آن شب بسیار سخت گذشت بر ما ،  سختی به خاطر سرمای اسفندماه و رنج مجروحان شیمیایی بود .
تا زمانی که جوان بودم و با نشاط ... علائم شیمیایی خیلی آزارم نمی داد و بعضا اهمیت نمی دادم . اما کم کم که پا به سن گذاشتم و ضعف به من مستولی شد این علائم مخصوصا تنگی نفس خیلی آزارم می داد . با انجام آزمایشات و گرفتن MRI کمیسیونهای بدوی و عالی و ویژه به این نتیجه رسیدند که علائم آلودگی پیشرفت کرده اند . چهار سال است که از علائم به شدت رنج می برم . فعلا در حال تکمیل پرونده خود هستم و در بعضی جاها به موانعی سخت برخورد کرده ام ! الان هدفم از تشکیل پرونده فقط  به خاطر درمان است والا تا به حال دنبال آن نبودم چون من با خدا معامله کردم . شکر خدا تنها فرزندم زودتر وارد دانشگاه شده است و تلاشش در حدی است که نیاز به سهمیه هم ندارد .



فاش نیوز - عضویت شما در سپاه به چه زمانی برمی گردد و اهم فعالیتهای شما در سپاه چه بود  ؟

در 27 دی ماه 67 سپاه اعلام کرد از بین خواهران دانشجو نیرو جذب می کند . من آن زمان دانشجوی رشته روانشناسی بالینی دانشگاه شهید چمران بودم و همین طور سابقه کارم باعث شد که پذیرش بگیرم . البته آن زمان ازدواج هم کرده بودم و یک دختر داشتم . بعد از جنگ در سال 71 فارغ التحصیل شدم و در بهداری نیروی زمینی کارم را شروع کردم  . اما روحیه من با نشستن در یک اتاق و گرفتن یک تست مثل MMPI برای کسانی که می خواستند استخدام شوند جور نمی آمد . لذا یکسال بعد با تلاش زیاد برای بسیج خواهران  انتقال گرفتم . در سال 72 به بهداری دارالشفاء حضرت فاطمه الزهرا س رفتم . ولی در اواخر سال 74 بازم به بسیج خواهران اهواز برگشتم و توفیق آن را داشتم که فرمانده گردان الزهرا به من محول شود .
از سال 82 بعنوان مسئول فرهنگی بسیج جامعه زنان مشغول بکار شدم  که در این حوزه افتخارم این است تمام همت و تلاش خود را برای زنده نگه داشتن نام شهدا بکار گرفتم . توفیق داشتم بعنوان مسئول فرهنگی با همکاری خواهران دیگر در برگزاری اولین کنگره زنان شهیده استان تلاش کنم . در سال 84 مسئولیت آموزش بسیج زنان به من واگذار شد که با همین عنوان در آبان ماه 86 بازنشسته شدم .

فاش نیوز - مهم ترین نقش شما در برگزاری کنگره سرداران شهید استان خوزستان چه بود ؟

کنگره در اسفند سال 79 برگزار شد . ولی اولین همایش زنان رزمنده استان در 18 بهمن 79 برگزار شد . به همین دلیل با آمادگی که داشتیم خدمت سردار نوعی اقدم پیشنهاد تشکیل کمیته خواهران در کنگره سرداران را ارائه کردم . ایشان از ما خواستند که طرح خود را خدمتشان توضیح دهیم که با خانم سمسار برای ادای توضیحات رفتیم . بعد طی جلسات متعدد با آقایان و سایر خواهران از جمله خواهر مقصودی و خواهر بهمئی که مسئول بسیج دانش آموزی و دانشجویی بودند ، این اجازه به ما داده شد . لذا کنگره سرداران شهید استان خوزستان اولین کنگره ای بود که در سراسر کمیته خواهران داشت .


فاش نیوز -  کار کمیته خواهران روی چه موضوعاتی متمرکز بود ؟

کمیته خواهران در جمع آوری خاطرات شهدای خواهر و خواهرهای رزمنده  و آمار آنها فعالیت می کرد . البته در این راه من از تشویق های زیاد خانم احمدی و خانم سمسار و خانم معلمی برخوردار شدم که هر کدام در دوره های مختلف بعنوان مسئول بسیج خواهران استان خوزستان بودند و البته به جز آنکه فرماندهان سپاه استان خوزستان نیز از کارهای من حمایت می کردند . ما در نتیجه تلاش های کمیته خواهران چیزی در حدود 7000رزمنده خواهر شناسایی کردیم . 250 مکان که محل فعالیت خواهران در زمینه خدمات دهی به جنگ شناسایی کردیم چه سازمانی و چه جاهای مردمی و خیلی اطلاعات دیگر . خواهران حتی برای کسب این خبرها تا دورترین جاها با قایق هم می رفتند . خدا رو شکر که امروز می بینم شهدا محوریت ! برنامه ها را دارند و در محله ها مراسمات متفاوت و متعدد با نام مقدس شهدا برگزار می شود .

فاش نیوز - از روزهای بعد از بازنشستگی خود بفرمایید .
در زمان بازنشستگی فرمانده سپاه استان خوزستان سردار سعادتی و خانم معلمی مسئول بسیج خواهران از من قول گرفتند یکسال دیگر در خدمتشان باشم . در همین زمان جناب سرهنگ هلالی نیز به من پیشنهاد دادند که به عنوان مسئول خواهران حرم علی بن مهزیار خدمت کنم . بعد یکسال که گذشت یک نیروی فعال به جای خودم گذاشتم و از سپاه خارج شدم .
از سالی که راهیان نور دانش آموزی شکل گرفت به عنوان مسئول خادمین شهدا در استان هم خدمت می کنم . از امسال توفیق دارم بعنوان ستاد مرکزی در خدمت خادمین شهدای سراسر کشور باشم .


فاش نیوز -  آخرین سخن شما بعد این همه تلاش با این نفس خسته و مجروح چیست ؟
من خدا رو شکر می کنم که به خاطر خدا ادای تکلیف کردم . با تمام توان در خدمت شهدا بودم . امیدوارم درمابقی عمرم باز هم خدا به من کمک کند . همچنین شهدایی که دست یاری و شفاعت شان را تا الان در کارهایم حس کردم  و همه جا حضور آنها را دیدم این تلاش را از من قبول کنند . والسلام
لازم به ذکر است در ساعتی که مشغول صحبت با خواهر تاج دینیان بودم رزم شبانه دانش آموزان شروع شده بود . صدای انفجارهای بلند و متوالی به گوش می رسید . خانم قربانی یکی از خادمین شهدا برایم توضیح داد که یک شب در میان به پادگان می آیند و در برگزاری رزم شبانه دانش آموزان سراسر کشور به سایر خادمین شهدا از جمله خواهر ایل فهی ، بدخشان ، غویشاوی و زاهدی کمک می کنند . آخرین جمله آنکه وقتی خواهران از رزم شبانه برگشتند ، عده ای از عزیزان دچار استرس و شوکه حاصله از محیط برنامه شده بودند .

گفت و گو از جعفری.

 

 

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
کاش بتوانیم قدر زحمات شما را بدانیم واز خدا برای خود وخانوادتان سلامتی آرزو میکنم
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
........................................................
الحمدلله حمدا کثیرا طیبا مبارکا
.......ٔ...............................................
الحمدلله لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله
خیلی زیبا بود
واحسرتا
سلام به به دوستان همه جمع هستن حیف وصد حیف که من اون شب که برای تهیه ی گزارش رفته بودن من تا ساعت 11شب کنار دست دکتر عباسی ارادتمند جانبازان عزیز بودم و منم نتونستم در تهیه ی گزارش به دوستانم کمک کنم. :-(
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi