یکشنبه 10 اسفند 1393 , 14:34
شلمچه کن دعا مهدی بیاید
سلام ما به لبخند شهیدان
به ذکرِ رویِ سربندِ شهیدان
سلام ما به گُم نامانِ لشگر
به تسبیحاتِ یا زهرایِ معبر
همان هایی که عمری نذر کردند
اگر رفتند دیگر بر نگردند
سلام ما به خاکی که بهشت است
به رویِ آن به خطِ خون نوشت است
به نقدِ جان بیا بازارِ معشوق
تنِ بی سر بیا دیدارِ معشوق
به هرکس اشک و سوز و آه دادند
هم او را پایِ سفره راه دادند
شلمچه السلام ای خاکِ غربت
مناجاتِ حسینیه همت
شلمچه خسته و دلگیر هستم
خجل از یار و سر به زیر هستم
شلمچه این دلم خیلی گرفته
برایِ دیدنِ لیلی گرفته
شلمچه شهرِ ما شهرِ خدا نیست
کسی با غربت ما آشنا نیست
شلمجه زندگی ها زندگی نیست
کسی دیگر به فکر بندگی نیست
شلمچه قلب آقا را شکستند
همه دنبالِ دنیایِ خود هستند
شلمچه مهدیِ زهرا غریب است
میانِ خیمه در صحرا غریب است
شلمچه تا که می گیرد دل ما
رویم آرام تا بهشت زهرا
شلمچه هرشبِ جمعه به زاری
رود هرکس کنارِ یک مزاری
شلمچه آمدم پیشت بمانم
برایت روضۀ زهرا بخوانم
شلمچه سینه زن ها را صدا کن
میان داری نما و کوچه واکن
شلمچه کوچه گفتم وای کوچه
چه می دانیم از معنایِ کوچه
شلمجه راهِ مادر را گرفتند
تمام ِ هستِ حیدر را گرفتند
شلمچه مادرِ ما داد می زد
میانِ شعله ها فریاد می زد
شلمچه پیکرِ او ضربه ها خورد
به واللهِ لگد را بی هوا خورد
شلمچه پهلویِ مادر شکسته
قلافی بازویِ مادر شکسته
شلمچه خاک بر چادر نشسته
علی را می کشیدند دست بسته
شلمچه خوب شد فضه رسید و ....
به دور فاطمه چادر کشید و ...
شلمچه اهل خانه اهل دردند
همان جا محسن اش را دفن کردند
شلمچه کن دعا مهدی بیاید
گره از ابروی مادر گشاید