شناسه خبر : 32932
یکشنبه 24 اسفند 1393 , 14:41
اشتراک گذاری در :
عکس روز

اسباب منزل فقط نصف وانت

رهیاب نیوز :وقتی عباس شهید شد، مسئولیت انتقال اسباب منزل و خانواده ایشان به شهرشان را بر عهده داشتم. کل اسباب زندگی ایشان به عنوان فرمانده لشکر نصف یک وانت هم نمی‌ شد. فقط اسباب اولیه زندگی را داشتند.

 

به گزارش رهیاب نیوز: به مناسبت سی‌امین سالروز شهادت سردار شهید «عباس کریمی قهرودی» با قاسم صادقی از دوستان و همرزمان این شهید بزرگوار به گفت و گو پرداختیم. او می‌گوید:


آشنایی من با عباس کریمی به سال 1362 برمی‌گردد. آن وقتی که حاج همت فرمانده لشکر 27 محمدرسول الله(ص) و عباس کریمی فرمانده تیپ سلمان این لشکر بود. من در جلساتی که عباس کریمی برگزار می‌کرد با او آشنا شدم.


محبوب‌ترین فرمانده

در هشت سال دفاع مقدس با فرماندهان بزرگی ارتباط داشتم و می‌توانم به جرات بگویم که عباس کریمی محجوب‌ترین فرمانده بود.


آخرین نفر

زمانی که تازه به لشکر معرفی شده بودم، داشتیم از بستان به اهواز می‌رفتیم که در بین راه چند رزمنده هم سوار کردیم. داخل ماشین در حال صحبت بودیم که از کدام لشکر آمدند و به کجا می‌روند؟ و ... از آنها سوال کردم فرمانده لشکرتان کیست؟ گفتند ما که فرمانده را ندیدیم ولی می‌گویند «عباس کریمی» است.

 

گفتم اگر الان بگویم که این آقای که الان کنار من نشسته است عباس کریمیست باور می‌کنید؟ و به او چه می‌گوید؟ آنها فکر کردند که سرکارشان گذاشتم. تصور رزمندگان از فرمانده یک آدم چهارشانه و با هیکلی تنومند بود ولی عباس یک جثه کوچک داشت و با رفتار متواضعانه‌ای که داشت کمتر کسی تصور می‌کرد او یک فرمانده باشد.

 


ازخصوصیات بارز او می‌توانم به خاکی و صمیمی بودن او با زیردستان خود اشاره کنم. عباس همیشه با زیردستان به صورت پدرانه رفتار می‌کرد و مدعی بود که من فرمانده لشکر هستم و باید خواسته‌های نیروهایم را تامین کنم لذا در جمع رزمندگان با گوش جان به حرف‌هایشان گوش می‌داد و همیشه سعی می‌کرد مشکلات و کمبودهای بسیجیان را رفع کند و اگر نمی‌توانست از آنها دلجویی می‌کرد، بخاطر این نوع رفتارهایش بود که در بین دیگر فرماندهان از محبوبیت بیشتری برخوردار بود و همیشه انتقادهای سازنده‌ای را به بالادستی‌ خود مطرح می‌کرد.


در عملیات والفجر 4 آخرین نفری که از خط خارج شد شهید کریمی بود که آخرین مجروح عملیات را نیز بر دوش داشت و به عقب می‌آورد.


مردان خدا

عباس کریمی از نیروهای اطلاعات - عملیات حاج احمد متوسلیان در مریوان بود. زمانی که ضدانقلابیون رو دستگیر می‌کردند یکی از کسانی که از آنها بازجویی و به محاکم تحویل می‌داد ایشان بود.

 


وی در زمان خدمت در ارتش در قبل از انقلاب نیز مسئولیت اطلاعات را بر عهده داشت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و قبل از تشکیل سپاه کمک‌های شایان توجهی به کشور کرد.


وقتی که عباس شهید شد، مسئولیت انتقال اسباب منزل و خانواده ایشان به شهرشان را بر عهده داشتم. کل اسباب زندگی عباس کریمی به عنوان فرمانده لشکر نصف یک وانت هم نمی‌شد و فقط اسباب اولیه زندگی را داشتند و اهل تجمل گرایی نبودند. مردان خدا کم هزینه هستند و پر کار، عباس کریمی نیز اینگونه بود.


یک دور در پادگان دوکوهه

عباس کریمی با من تماس گرفت و گفت که پل‌های نفربر خیبری را پشت سر هم ببندم و به خط ببرم. یک ساعت بعد از این که صحبت ما تمام شد یکی از بچه‌ها خبر شهادت عباس را داد. اولش باور نمی‌کردم، داخل قایق رفتم، پتو را کنار زدم، دیدم آن روح بلند از بدن خارج شده است.


وقتی پرس و جو کردم متوجه شدم که ترکشی به پشت سر آن فرمانده محبوب اصابت کرده و به شهادت رسیده است. یک آمبولانس گرفتم و به یاد روزهایی که با هم صبحگاه می‌رفتیم یک دور در پادگان دوکوهه زدم و بعد از وداع از پادگان دو کوهه به سمت تهران حرکت کردیم.


مدتی قبل از شهادتش به بهشت زهرای تهران رفته بودیم مدتی بر سر مزار شهید اقارب پرست ایستاد و به سنگ مزار خیره مانده بود و در آن لحظه دلیل این کار او را متوجه نشدم. پس از این که شهید شد بنا بر وصیتی که به من کرده بود او را در بهشت زهرای تهران دفن کردیم.

 


نوحه‌خوانی آهنگران

زمانی که پیکر شهید کریمی را از معراج شهدا تحویل گرفتیم در حال حرکت به اهواز بودیم که در مسیر آقای آهنگران و حاج حسین انصاریان را دیدیم، وقتی خبر شهادت شهید کریمی را دادیم. از این که نمی‌توانستند در مراسم تشییع شرکت کنند و ثواب آن را از دست می‌دهند بسیار ناراحت شدند و در آنجا برای آخرین بار درب تابوت را باز کرده و شهید را زیارت کردند و آقای آهنگران هم نوحه‌ای خواندند و بچه‌ها سینه زنی کردند.


هدیه به فرمانده

یک شلوار شش جیب داشتم که عباس وقتی آن را دید خوشش آمد گفتم: «این نوع شلوارها تازه به منطقه اومده و بچه‌های زندان اوین آن را می‌دوزند». شلوار را به او تقدیم کردم.


چند روز بعد یک شلوار به جای آن شلواری که به او هدیه داده بودم به من دادند.


تنهایی یک فرمانده

غروب ها که می شد به دور از چشم اطرافیان به انتهای پایگاه می‌رفت و تنها به راز و نیاز می‌پرداخت. عباس هیچ وقت دعای روز سه شنبه را ترک نمی‌کرد.


وفای به عهد

شهید کریمی مدتی فرمانده اطلاعات عملیات قرارگاه بود و در حال برنامه‌ریزی برای اجرای طرح عملیات در سلسله ارتفاعات بمو بودیم، او علی رغم میل باطنی خود برای اجرای عملیات در این منطقه به تحقیق و بررسی پرداخت. زمانی که از طرف قرارگاه اجرای عملیات در آن منطقه منتفی شد به من گفت که گوسفندی نذر کرده بودم که این عملیات انجام نشود و نذرش را ادا کرد.

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi