چشم نخورید؟!

دوست عزیزبنیاد ظاهرش دیگران را گشته داخلش کارکنان را این خبرها هم نیست که شما فکر میکنید.کارکنان بنیاد نیز بنابراعلام صریح مسئولین دربدترین شرایط معیشتی بسر میبرندوعلت اینکه همچنان پابرجا به خدمات خود به خانواده ایثارگران ادامه میدهند صرفا" به این دلیل است که عمد کارکنان خود نیز ایثارگر ویاازخانواده ایثارگران میباشند

...

بنیاد کسی را نکشته ؟!

این دروغایی را که گفتی راسته ؟!

بچه های جنگ رو چه خیال کردی ؟!

بنده خدا حالا اگر به شما نمی رسند به از شما بهترو ن که میرسند در بنیاد یزد وقتی رءیس اداره طی چند سال همه ماهه اضافه کاری آنچنانی می گیرند و مدیر هم فقط هوای باند را دارد و باند بازی می کندچرا وقتی کسی انتقاد میکند و حرف دلش را میزند سعی در کتمان حقیقت دارید اگه مسئولان بنیاد۰۰۰۰۰۰۰۰ راست میگویند چرا نظارت بر بنیاد را بیشتر نمکنند تا ببیند کی راست میگه وقتی شهیدی اومده فقط همش شده سریال تلویزیون بازی کردن و نمایش دادن بابا ول کنید این سیاه بازی ما خودمون زغال هستیم دیگه ما را را سیاه نکنید راستی این جنگ ۸سال برای بعضی‌ها که چه نعمتی بود

سلام . یه چیز بگم ...؟؟؟ البته گفته باشم من وقتی بدونم که حرفی گفتنش درسته و به جاست از کسی برای گفتن و آمدن به صحنه و صفحه اجازه نمی گیرم ... از حق گفتن ترس و واهمه ای ندارم .... الان یادم نیست کدام امام ع فرمود حق را بگویید هرچند هلاک شوید ..حالا که به سایت ورود پیدا کردم این مطلب و چق چق شما روکه دیدم برای تایید هم فرمایش بنده خدا و هم نویسنده مطلب چشم نخورید صلاح می بینم یه چیز خدمت شما بگم ..اجازم برای توجه کردن بیشتر شماست !
امروز برای... ساعت 7/30 صبح به بنیاد شهید رفتم .« بابا جان با یکی از کارکنان بنیاد کار داشتم .»
از داخل ماشین دیدم که دوستم به داخل ساختمان رفتند . دقایقی بعد منم از ماشین پیاده شدم و بدنبال آن فرد وارد ساختمان شدم . یکبار با آن فرد به دفترکارش رفته بودم اما یادم نمانده بود طبقه چندم رفتیم .
به یکی از کارکنان که دم در ایستاده بود گفتم مددکاری طبقه چندم است ؟؟؟
با تغیر بهم گفت هنوز کسی نیومده !!!
گفتم چرا الان دیدمش که وارد شد باهاش کار دارم !!!
بی معرفت دیگه جوابمو نداد که نداد ...
ناچار شدم از آقایی که تو دستشویی داشت دستشو می شست پرسیدم فلانی اتاقش کجاست ؟؟؟
گفت طبقه چهارمه .. و بعد آمد کنار من منتظر باز شدن در آسانسور شد ...
آهسته بهش گفتم اخوی با مردم باید مهربانتر بود . اینجا بنیاد شهیده !!!!هر کی که آمد بنیاد که حاجت و نیاز بنیادی ندارد من به دعوت فلانی آمده ام حالا خوبه برم شکایت بکنم ها ؟؟؟
به خدا فقط یه بار ها گفتم !!!
گفت چی بگم جان برادر !!!! تو دلم گفتم بذار کارم تمام بشه حسابشو میرسم !!!
تا اینجا ی مطلب فرمایش چشم نخورید را تایید کردم ..
حالا ...
وارد اتاق شدم فرد مورد نظر از دیدنم خوشحال شد ... و داشتیم درباره کارمان صحبت میکردیم که یکی دیگر از کارکنان بنیاد که تقریبا مسن سال بود وارد اتاق شد ... چون دلش پر بود بی توجه به حضور من به دوستم گفت این انصافه ما هم داریم اینجا کار می کنیم چرا عیدی ما رو ندادند ..؟؟؟؟؟. از حرفاش فهمیدم موضوع قطع شدن عیدی از خواهر و برادران شهیده ...و من سرمو انداخته بودم پایین !!!
والله درست و نادرست بودن نفس کار رو نمی دونم اما خواستم بگم که واقعا بعضی کارکنان بنیاد هم از خانواده ایثارگران هستند و آنها هم مشکلاتی دارند!!!!
تازه بذار فقط بگم که اون رییس جانبازان در بنیاد که خودش جانباز بود یه جور باهام برخورد کرد که از ترس اینکه مبادا بلایی سر جانبازان بیاره تبخال زدم ...حالا نگران نشید ما الان با هم دوست دوست هستیم ..ها والله !!!
خداییش منم خیلی چم و خمشو گرفتم که بقیه دوستان جانبازم کلی ذوق کردند ...اینجوریاس دیگه !!!
حالا بذار ببینیم شاید حاج آقا شهیدی طرح و برنامه ای جدید در این سال برای اصلاح اخلاق پرسنل یا افزایش همت مضاعف کارکنان بنیاد داشته باشه ...والا دست به دست هم یه شکایت نامه درست و حسابی می نویسیم میدیم دست حاج ساقی ... ازشم شاهد خواستند نترسید اول خودم شهادت می دم !!!
راستی گفته باشم بعضی از جانبازان و ایثارگرانم بعضی وقتا یه اخلاقایی نشون می دن که نگو ونپرس !!! حق و ناحق کفرشون د میاد ..چرا ؟؟؟
اینم رفتار درستی نیست گلم ...!!!
خب دیگه باید برم زود میام ...اما اگه مثل حالا مجبور بشم زودتر میام .. قول بدید شما دیگه در حق هم دچار سوء ظن و سوء تفاهم نشید ... خداییش بدجوری روزگار غربت و کم لطفیه پس با هم مهربونتر باشید ... انشاء الله امام زمان عج هر چه زودتر میاد دل همه مهربون و شاد میشه ...آمین
قربان داداشای جانباز و ایثارگر گلم ... قنبر

باسلام وخسته نباشیدخداراشکرکه کارکنان بنیادشهیدازقشرخانواده ایثارگران هستندمن نزدیک به هشت سال اسارت و55درصدجانبازهستم شایدسالی یکبارهم به بنیادنروم ولی یادم هست سال 92به یکی ازدفاتربنیادتهران جهت یک سوال رفته بودم برخوردیکی ازمعاونین بنیادرابایک پدرشهیدمشاهده کردم که هیچوقت فراموش نمی کنم باورکنیدازسوال کردن خودم منصرف شدم وبرگشتم اقای معاون به پدرشهیدگفت مگربچه شمابه خاطره من رفته به جنگ که کشته شده پیرمردفقط پرسیداقای ریس من چندروزدیگه بیام خداوکیلی نقش بنیادچیست چرادولت بطورمخفی بازرس نمی فرستدتامتوجه شودچه خبرهست ازاده جانبازه بسیجی ازتهران