سه شنبه 11 فروردين 1394 , 14:57
شقایق یادآور عشق سرخ
آیا شقایق زیباترین گلی نیست که بتوان شهدا را به آن تشبیه کرد؟!... شقایق هایی که سرخی عشقشان تا ابد جاودان است و پررهرو
شهید گمنام- آیا شقایق زیباترین گلی نیست که بتوان شهدا را به آن تشبیه کرد؟!... لطافتش... سرخی اش... سینه سوخته اش...
شاید برای همین است که دشت های جنوب هم همیشه پر از شقایق است... چون آنجا قدمگاه عاشقانی ست که سینه سوخته عشق بودند و بیقرار وصال... لطیف بودند... حتی اسرای عراقی عاشقشان می شدند!... سرخی شایسته ترین صفت این گل هاست... خون سرخ و غیرتشان زبانزد بود ... و گاهی هم صفت سرخی را از آغشته شدن به خون خود می گرفتند... آن گاه که چون برگ خزان تک به تک بر زمین می ریختند و در خون خود می غلطیدند... از قدیم گفته اند صورت را با سیلی سرخ نگه داشت... اما این شقایق ها سرخ، تمام معادلات مادی را بر هم زدند... اینان کسانی بودند که صورت خود را طور دیگری سرخ نگه می داشتند تا از روی خدا خجالت نکشند... شاید برای همین چیدنی شدند... و آن سینه های سوخته که داغ عشقی عمیق و بزرگ را بر خود داشت... داغ پرواز یاران... داغ هجران و فراق دوست... داغ عشق الهی و ...
شاید برای همین است که هر وقت شقایقی در دشتی می بینیم اولین چیزی که یادمان می افتد... شهدا هستند... گل های سرخ و زیبایی که تقدیم این آب و خاک و انقلاب شدند... شقایق های زیبایی که دانه دانه پرپر شدند و با گلبرگ هایشان ، خاک ما زینت بخشیدند و عطر و بویشان فضای انقلاب و مشام مردم و همه را پر کرد... فردا 12 فروردین و روز جمهوری اسلامی است و ما فراموش نمی کنیم که این گل های بینظیر و بی بدیل می توانستند در کنار ما و خانواده هایشان باشند ... اما پرپر شدند تا ما و انقلاب و آرمان های امام بماند... فراموش نمی کنیم خانه هایمان بر روی زمینی بنا شده که پر از گلبرگ های شقایق است...
در این روز بزرگ بوسه می زنیم به دستان پرمهر و شایسته باغبانانی که این شقایق ها را پرورش دادند و تقدیم میهن کردند.... و شهیدان شقایق هایی هستند که سرخی عشقشان تا ابد جاودان است و پررهرو ...
...
آسمان را حق بود گر خون بگرید بر زمین
بر زوال ملک مستعصم امیرالممنین
ای محمد گر قیامت میبرآری سر ز خاک
سر برآور وین قیامت در میان خلق بین
نازنینان حرم را خون خلق بیدریغ
ز آستان بگذشت و ما را خون چشم از آستین
زینهار از دور گیتی، و انقلاب روزگار
در خیال کس نیامد کانچنان گردد چنین
دیده بردار ای که دیدی شوکت بابالحرم
قیصران روم سر بر خاک و خاقانان چین
خون فرزندان عم مصطفی شد ریخته
هم بر آن خاکی که سلطانان نهادندی جبین
وه که گر بر خون آن پاکان فرود آید مگس
تا قیامت در دهانش تلخ گردد انگبین
بعد از این آسایش از دنیا نشاید چشم داشت
قیر در انگشتری ماند چو برخیزد نگین
دجله خونابست ازین پس گر نهد سر در نشیب
خاک نخلستان بطحا را کند در خون عجین
روی دریا در هم آمد زین حدیث هولناک
میتوان دانست بر رویش ز موج افتاده چین
گریه بیهودست و بیحاصل بود شستن به آب
آدمی را حسرت از دل و اسب را داغ از سرین
نوحه لایق نیست بر خاک شهیدان زانکه هست
کمترین دولت ایشان را بهشت برترین
لیکن از روی مسلمانی و کوی مرحمت
مهربان را دل بسوزد بر فراق نازنین
باش تا فردا که بینی روز داد و رستخیز
وز لحد با زخم خونآلوده برخیزد دفین
بر زمین خاک قدمشان توتیای چشم بود
روز محشر خونشان گلگونهی حوران عین
قالب مجروح اگر در خاک و خون غلطد چه باک
روح پاک اندر جوار لطف ربالعالمین
تکیه بر دنیا نشاید کرد و دل بر وی نهاد
کاسمان گاهی به مهرست ای برادر گه به کین
چرخ گردان بر زمین گویی دو سنگ آسیاست
در میان هر دو روز و شب دل مردم طحین
زور بازوی شجاعت برنتابد با اجل
چون قضا آمد نماند قوت رای رزین
تیغ هندی برنیاید روز پیکار از نیام
شیرمردی را که باشد مرگ پنهان در کمین
تجربت بیفایده است آنجا که برگردید بخت
حمله آوردن چه سود آن را که در گردید زین
کرکسانند از پی مردار دنیا جنگجوی
ای برادر گر خردمندی چو سیمرغان نشین
ملک دنیا را چه قیمت حاجت اینست از خدای
گو نگه دارد به ما بر ملک ایمان و یقین
یارب این رکن مسلمانی به امنآباد دار
یارب این رکن مسلمانی به امنآباد دار
سعدی
دل از آرزو یک نفس بود خرم
تو اندر دل باغ ؛ چون آرزوئی. والسلام .