شناسه خبر : 33787
سه شنبه 08 ارديبهشت 1394 , 10:22
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با جانباز 60درصد محمودیادگاری

جانبازی پا به پای انقلاب

در یک صبح دل انگیز بهاری میهمان خانواده ای شدیم که ایمان به خدا و ارادت به خاندان پیامبر(ص) در آن موج می زند.

گفت و گو با جانباز 60 درصد محمود یادگاری و همسرایشان زهرا فارسی  
در یک صبح دل انگیز بهاری میهمان خانواده ای شدیم که ایمان به خدا و ارادت به خاندان پیامبر(ص) در آن موج می زند. در سردر خانه سه پرچم مقدس یامهدی(عج)، حضرت ابوالفضل العباس(ع)، ویا زهرا(ص) به زیبایی نمایان است و این نشان آن است که خانه را درست آمده ایم. زنگ در را که می زنیم خانم زهرا فارسی همسر جانباز محمود یادگاری با خوشرویی در را به رویمان می گشاید و ما را به داخل خانه دعوت می کند. آقا محمود با آنکه جراحت زیادی دارد و تن مجروحش بسیار بیمار است وسکته نیز از سه سال پیش به آن اضافه شده روی تخت مشغول استراحت است اما آنقدر ماخوذ به حیاست که با وجودی که سوند به او وصل است با دیدن ما  سعی می کند خودش را جمع و جور کند و چهارزانو بنشیند. او را مردی  بسیار صبور و دوست داشتنی یافتم چرا که در کنار دردهایی که همواره با آن دست به گریبان بود اما با مهربانی وصمیمت با ما برخورد  کرد و از اینکه به دیدارش رفته بودیم بسیار شادمان بود و احساس خوبی داشت. گذشت و مهربانی این زن و شوهر که 55 بهار و خزان را درکنار هم تجربه کرده اند ستودنی است.


سابقه مبارزاتی
محمود یادگاری 77 بهار از زندگی را پشت سرگذاشته و زاده شهرستان ورامین است. سابقه مبارزاتی ایشان به پیش از انقلاب بازمی گردد. وی درقیام 15خرداد 1342 به همراه دیگر اهالی شهرستان ورامین در پل باقرآباد با نیروهای شاهنشاهی درگیر و گلوله از کنار استخوان پایش عبور می کند و گوشت و پوست او را می تراشد. در آن شرایط خفقان بردن او را به بیمارستان صلاح نمی دانند و همسر مهربانش که خود نیز با مبارزه چندان ناآشنا نیست با داروهای خانگی بر زخمهای او مرهم می گذارد که هنوز هم پس از سالها جایزخم بر زانویش پیداست.

محمود به همراه همسر در بسیاری از تظاهرات ها شرکت می کند تا اینکه انقلاب اسلامی به ثمر می نشیند.خانواده یادگاری از همان سال به شکرانه پیروزی انقلاب اسلامی دیگ سمنویی می پزند و آن را میان مردم پخش می کنند و این مراسم تا به امروز در 22بهمن ماه هر سال در منزل ایشان برپاست. به گفته خانم خانه، این سمنو را با 3 کیلو گندم شروع و تا به امروز به 35 کیلو رسانده ایم. اول هرماه هم آش نذری به نیت پنج تن آل عبا(ع) درست می کنم و بین همسایگان پخش می کنم.



از کار تولیدی تا جبهه شلمچه
اوایل انقلاب محمود  یک کارگاه تولیدی بافندگی در میدان بهارستان داشته که چرخهای تولیدی اش را می دزدند. وی در آن زمان همراه خانواده در محله شهرزاد در یک خانه اجاره ای زندگی می کردند. او وارد کمیته می شود و پس از  دستور امام(ره)  مبنی بر ادغام کلانتری و کمیته وی به استخدام نیروی انتظامی درمی آید و درمناطق زاهدان، شیراز و... به خدمت مشغول می شود. با آغاز جنگ همسر و 6 فرزندش را به خدا می سپارد و عازم جبهه می شود. در یکی از همین ماموریت ها زمانی که برای سرکشی به تهران و خانه اش می آید موشک به خانه آنها برخورد می کند  و او که در نزدیکی منزل بوده ترکش خمپاره به شکم و سر و پایش اصابت می کند. یکی از ترکشها را با جراحی بیرون آورده اند اما ترکشی که در شکم و سر اوست همچنان باقی است.در حین مصاحبه نیز هرچند دقیقه  یکبار سکوت می کرد و پیدا بود چیزی به خاطر نمی آورد.



خانم فارسی برایم می گوید:  دیشب از درد تا صبح ناله  کرده.  ترکش سرش خیلی اذیت می کند و وقتی که تکان می خورد بدجور اعصاب محمود را به هم می ریزد. همسر به آرامی لباس محمود را بالا می زند. روی شکمش برجستگی ناشی از وجود ترکش نمایان می شود. در پاهایش نیز ترکش پیداست و پرده یکی از گوشهایش هم پاره شده است. در میز کنار تخت بسته گاز استریلی دیده می شود که مواقع خارج شدن عفونت آن را روزی چند بار تمیز می کند و ترکش سرش هم که نتوانسته اند جراحی کنند یکی از مشکلات بزرگ اوست. با سکته ای که سه سال پیش کرده از دست و یک پا نیز بی حرکت است.
 زهراخانم که خودش از بیماری قلبی رنج می برد اما پرستاری از همسرش را باعشق پذیرا شده است. او می گوید خریدها را بچه ها و همسایه هایمان که بسیار مهربان هستند انجام می دهند و من تمام مدت در خانه و کنار حاج آقا هستم.



فاش نیوز: آقای یادگاری از اینکه در قیام 15 خرداد مجروح و به جانبازی رسیده اید پشیمان نیستید؟
- به هیچ عنوان چون یک وظیفه شرعی و الهی بوده و برای حفظ میهن و دفاع از کشورمان و تکلیفی که بر دوشمان بود به جبهه رفته ام و بحمدالله راضی هستم و انشاالله که خدا قبول کند.



فاش نیوز: خانم فارسی به عنوان یک زن بسیجی از فعالیتهای خودتان در زمان جنگ برایمان بگویید:
حاج آقا آن زمان که در جبهه بودند من هم با داشتن 6 فرزند که یکی از پسرانم هم در زاهدان خدمت می کرد و دو فرزند کوچکم دودقلو بودند با وجود تمامی مسوولیتهای زندگی، فکر و ذکرم فقط جبهه بود. هر روز در خانه دوخت لباس برای سربازان انجام می دادم و بسته بندی می کردم وبه مسجد محل تحویل می دادم و وسایل مورد نیاز جبهه را به کمک دیگر بانوان تهیه و به جبهه می فرستادیم.
در گوشه گوشه خانه عطر معنویت موج می زند. تمثال حضرت علی(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) در طاقچه اتاق نمایانگر ارادت این خانواده به ایمه(ع) است.


ما هرساله ولادت تمام ائمه(ع) را در خانه مان مولودی می گیریم. اما چندسالی است به خاطر شرایط جسمانی حاج آقا میلاد حضرت امام حسین(ع) و امام سجاد(ع) وآقا ابوالفضل(ع) را با هم یکی می گیریم تا ایشان اذیت نشوند.  سه سال پیش بود که همینطور که نشسته بود افتاد و زبانش هم بند آمد.فردای همان روز ولادت حضرت آقا ابوالفضل(ع) بود که از بیمارستان به خانه آمدیم گریه کردم و به ایشان توسل پیدا کردم و گفتم خودم که مریضی قلبی دارم، اگه قرار باشد حاج آقاهم  با یک دست و پای ناتوان که حتی قادر به حرف زدن هم نیست من چکار می توانم بکنم. آجیل مشکل گشا گرفتم و شفای حاج آقا را از ایشان خواستم و به خواست خدا و عنایت آقا ابوالفضل(ع) بهتر شدند.


فرزندان صالح
ثمره زندگی 55 ساله آنان سه دختر و سه پسر است که وی در کنار پرستاری از همسر جانبازش از تربیت فرزندانش نیز غافل نبوده و از آنان نیز بسیار راضی است و از اینکه خداوند فرزندان اهل و صالحی به آنان عنایت کرده است بسیار شکرگذار است. فرزندانش با آنکه هرکدام زندگی مستقلی دارند اما از وظیفه فرزندی چیزی برای پدر و مادر خود کم نگداشته اند. حاج خانم فارسی برایمان می گوید: وظیفه حمام بردن و نظافت پدر برعهده فرزندان  پسر است. یکی از آنها با وجودی که کارمند است ساعت5 صبح آمده پدرش را حمام کرده سر و صورتش را اصلاح کرده تمام وسایل را مرتب کرده و دست آخردفترچه های من و پدرش را برده تا  داروهایمان را هم بگیرد.



فاش نیوز: آقای یادگاری خاطره ای از جبهه برایمان تعریف کنید؟
 - در شلمچه که بودم یکبار رفتم  اجساد دو تن از شهدا را به پشت جبهه منتقل کنم. وقتی برای بردن جنازه شهدا رفتم راه را اشتباه رفتم و از خاک دشمن سردرآوردم. هیچ مدرکی هم همراهم نبود همان موقع ماشینم هم در خاکریز پنچر شد. ساعت حدود2 نصف شب بود. با کلمن آبی که عقب ماشین بود وضو گرفتم و نمازم را خواندم. کولر ماشین را روشن کردم که فضای گرم داخل ماشین به اجساد آسیب نرساند و سینه خیز خودم را از خاک عراق که با خاک ما فاصله زیادی داشت رساندم. یک دفعه فرمانده گروهانمان را دیدم که با یک لندکروز به سمت من می آمد با دیدن سر و وضع خاکی من ماجرا را فهمید و با هم برای بازگرداندن جنازه شهدا رفتیم.



فاش نیوز: خانم فارسی روزتان را چگونه به شب می رسانید؟

- صبح ساعت 5 برای نماز که بیدار می شوم وضو می گیرم و نمازم را که می خوانم برای حاج آقا آب می آورم که او هم روی تخت وضو می گیرد و نمازش را می خواند. صبحانه را که آماده کرده ام کنار تختش می گذارم و با هم صبحانه می خوریم.  سر ساعت قرصهایش را به او می دهم. معمولا روزانه دوبار لباسهای حاج آقا را با ماشین می شویم و بعد من مشغول کارهای خانه می شوم. دوباره سرظهر بساط نمازش را فراهم می کنم. معمولا تنها هستیم. شاید باورتان نشود در این سه سال به ندرت پیش آمده که از خانه بیرون بروم. فقط هر دو هفته یکبار روزهای چهارشنبه به بسیج مسجد محل می روم اگر کاری باشد انجام می دهم و برمی گردم. بعد از ناهار هم اگر خدا قبول کند قرآنی می خوانیم و از آنجا که حاج آقا از جوانی به حاج آقا کافی ارادت خاصی داشتند به سخنرانیهای ایشان گوش می دهیم و روزمان را شب می کنیم.

 



فاش نیوز: آقای یادگاری شما به عنوان یک جانباز از بنیادشهید چه انتظاراتی دارید؟

چندسال پیش یکبار که به بنیاد مراجعه کردیم گفتند شما جزو نیروی انتظامی هستید و به ما ارتباطی ندارد، دیگر به بنیاد مراجعه نکردم. تا حالا ما حتی  یک ریالی از بنیاد دریافت نکرده ایم و برای یکبار هم به دیدن من نیامده اند. اما چهار- پنج ماهی است چندعدد گازاستریل و بتادین در اختیار ما گذاشته اند. اما مابقی دارو و درمان برعهده خودمان است. کمترین کاری که بنیاد می تواند انجام بدهند این است که به جانبازان سر بزند و از حالشان باخبر شود.
صدای اذان ظهر به یادمان می آورد که زمان زیادی ازمصاحبت با خانواده این عزیز جانباز می گذرد. کوله بارمان را جمع می کنیم و با آرزوی سلامتی با این دو عزیز بزرگوار از آنان خداحافظی می کنیم.

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
درود بر شرف و ابرو و ناموس اين جانباز و همسرش كه اينقدر صالح و با شرف هستند.
براي سلامتي اين جانباز و همسرش و تمام جانبازان و پيروان اسلام صلوات.
الهم صلی علی محمد و آل محمد.و عجل فرجهم
یا زهرا
اسم یک اداره یا سازمانی را الکی گذاشته اند : بنیاد شهید و امور ایثارگران ! نه شهید و خانواده شهید برایشان مهم است نه جانباز و سایر ایثارگران ... شما نیروی انتظامی هستید و ربطی به بنیاد ندارد !؟! [ از طرف دیگر میگویند جانبازان شهدای زنده اند ]
خانواده ی جانباز یادگاری : ما هم که خانواده شهید هستیم دیگر نه به بنیاد مراجعه میکنیم نه آنها را به منزل خود راه میدهیم ... / بنیاد به درد جرز لای دیوار هم نمیخورد !
برای سلامتی شما و خانم فارسی دعا میکنیم .
الهم صلی علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم.
واقعا اشک در چشمم جمع شد
انشالله همیشه سلامت باشن
درود بر شما پدر و مادر مهربان با این فرزندان صالح
بوسه بر دستانتان میزنم
ای جانباز غیوروسرافرازاسلام.ای پدرم.وای مادرزحمتکش ومهربانم..من بشما افتخارمیکنم.وازخداعمرباعزت وبابرکت آرزومیکنم وعاقبت بخیری شماراازخدا میخواهم.وامیدوارم سایه تان روسرمان باشد
ای جانباز غیوروسرافراز اسلام.ای پدرم..وای همسروپرستاردلسوزوزحمتکش.ای مادرم.من بشماافتخارمیکنم وطول عمری بابرکت وعاقبت بخیری شماراازخدای بزرگ ومهربان خواهانم
سلام برشما پدر گرامى من دستتو ميبوسم وروز پدررابه شما پدر عزير تبريك ميگم وهمچنين گله روى مادرم را از راه دور ميبوسم و دريك جمله تمام ميكنم (دوستان دارم خيلى واززحمات شما تشكر ميكنم )
سلام برشما پدرگرامى وجانبازغيور انشاالله كه سلامت باشى ومن دستتو ميبوسم وپيشاپيش روز پدررابرشماپدر عزيز تبريك ميگم وقدردانى ميكنم اززحمات شما مادر عزيزم وازراه دورصورت گلتو ميبوسم اميدوارم بتونم زحمات شما پدرومادرراجبران كنم (دوستان دارم خيلى)
پاراگراف آخر خواندنی و مایۀ تأسف بود!! ( فقط چند عدد گاز استریل و بتادین ... - شما جزو نیروی انتظامی هستید و به ما ارتباطی ندارد !! ... یکبار هم از بنیاد به دیدن من نیامده اند .... )
آفرین بر بنیاد شهید و رئیس جمهور که به عنوان رییس بنیاد معرفی و انتخابش کرد !؟! ...... واقعا اقای « اوستا حسن کلید ساز » در مورد ایثارگران چه فکری کرد که ایشان را انتخاب کرد ؟!
درود بر تمام جانبازان و این جانباز صبور و دلاور و همسر فداکار و بچه های ایثارگرش .
اجرتان با خداست - بنیاد شهید یک سازمان خنثی است ... به هیچ دردی نمیخورد ... فقط شعارهای قشنگ و زیبا ولی فریبنده ......
با تشکر : خانواده شهید عملیات کمین (مرصاد)
آفرین بر این همسر فداکار و ایثارگر که اینطور به این جانباز عزیز رسیدگی می کنه.
خدا خیرتون بده که سراغ اینها میرید و یادشون رو زنده نگه میدارید.
باسلام وخسته نباشیدبه تمام قشراسیب دیده ازجنگ که باعث شدیم سازمانی به اسم بنیادشهیدوایثارگروازاده تشکیل شودتاافرادی بتواننددرقالب خدمت گزاربه ماالبته اسماولی دراصل یک جایگاه برای تعداده افرادخاص درامدداردوجای پست ومقام گرفتن ودرطی چندسااقایان سرازمجلس ووزارت درمی اورندمابایدهمدل وهم صداشویم وازدولت ومجلس ورهبری تقاضاکنیم که حداقل ازحیف ومیل شدن بیت المال جلوگیری شودواینگونه سازمانهاکه فقط به اسم خدمات به قشرایثارگربناشده کنسل وجمع شودتامردم فکرنکنندکه الان بنیادبرای ماهاچه می کنداگربرای ماآب نداردبرای اقایان نون داردازاده جانبازه بسیجی ازتهران
بخدا بنده جانباز و آزاده هستم اصلا به بنیاد سر نزده و نمیزنم چون شاغلم و دستمزد زحمت خودم میخورم و بنیاد هم فقط برای کارکنان مفت خور خودش کار میکند واسلام
سلام . با تمام وجود در برابر بزگواری این عزیزان سر تعظیم فرود میاورم .

اما جای بسی تاسف است که بعد از سی سال عزیزان ایثارگر ما دقدقه و مشکل مالی داشته باشند .


با تشکر ضیاالدینی هستم
از کرمان
34سال این جانباز عذاب درد تحمل کرد
10 سال با سکته مغزی و نیمی از بدن فلج وبا قطع عضو دست و پنجه نرم کرد
در تاریخ 1400/1/15 جام شهادت نوشید و به سوی خدا رفت
افسوس افسوس که دولت قدر این نعمتها را نمیدونن وخیلی ساده ازشون میگذرن
از پدر ما که گذشت با اون همه عذاب
ای کاش خدا رحمی به دل دست اندرکارهای مملکتی بندازه که بدونن به گفته امام راحل این جانبازان شهدای زنده هستند که اسلام زنده است

ای کاش قدر این ازرشهارو بدونن وحداقل بدونن که نعمتهای انقلاب هستندکه اسلام زنده است
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi