شنبه 29 فروردين 1394 , 11:36
یارانه سهم کیست؟!
وقتی آقای شهیدی آن هم جلو دوربین ها و به طور سمبلیک از عده ای آن هم به صورت گزینشی و با نمایش گوشه ای از زندگی آنها بازدید می کنند کم کم خودشان هم باورشان شده که ایثارگران هیچ مشکلی ندارند! با کدام دلیل یارانه ها راپرداخت کنند؟ نکند یارانه حق افراد بی دردی است که در زمان جنگ با دلار هفت تومانی سرمایه دار شدند تا چوب حراج بر انقلاب بزنند و تمام ارزش ها را پایمال کنند؟
دشمن این نظام تا کجا پیش رفته که با ارائه مواردی از این قبیل و به قصد ایجاد نارضایتی در ایثارگران به هدف خود برسد ولی با وجود مقام عظمای ولایت آقای خامنه ای این حقه آنان کارساز نیست چون ما مطیع امر اوییم. پس خوب است بنیادی ها هم به جای کارشکنی در کار ایثارگران، مدافع واقعی حقوق ایثارگران باشند نه حقوق خود و مدیران میانی که هر روز به بهانه بر زندگی ایثارگران تاثیر گذاشته و شاهد دق مرگ شدن آنها باشید.
پدری کودکش را در تهران رها کرد و تراژدی تلخی را پیش روی پلیس قرار داد. ساعت 8:30 شب 11 فروردین ماه گریههای کودکی سه ساله در سالن مسافران ترمینال جنوب تهران خبر از سرنوشتی شوم داشت. هیچ اثری از پدر و مادر این کودک نبود تا اینکه مأموران کلانتری 208 ترمینال در جریان کودک گمشده قرار گرفتند.
پسربچه که مدام گریه میکرد با مهربانیهای مأموران پس از بازیگوشی خوابید تا اینکه در جستوجوی لباسهایش یک برگه که شماره تماسی در آن دیده میشد به دست آمد. مأموران بلافاصله با این شماره تماس گرفتند. مرد جوانی خودش را پدر کودک معرفی کرد و گفت در حال سفر به شیراز است و شرایط بازگشت را ندارد، سپس گوشی خود را خاموش کرد و دیگر پاسخگو نبود. هیچکس باور نمیکرد پدر این کودک کوچولو با نامهربانی بیاعتنا به سرنوشت کودک خود باشد. پسربچه روز بعد به شیرخوارگاه «شبیر» در محدوده شوش انتقال یافت و این در حالی بود که گریه میکرد.
48 ساعت بعد مرد جوانی به کلانتری 208 پایانه جنوب مراجعه کرد و گفت پلیس با وی تماس گرفته و گفته بچهام پیدا شده است و آمدهام تا کودکم که «ابوالفضل» نام دارد را بگیرم و این در حالی بود که هیچ مدرکی ارائه نمیکرد. مرد جوان نشانی شیرخوارگاه را گرفت و از کلانتری خارج شد.
با تماسی که مسئولان کلانتری با مأموران حراست شیرخوارگاه گرفتند، مشخص شد این مرد هیچگونه مراجعهای به این شیرخوارگاه نداشته است. پسربچه در شیرخوارگاه ماند تا اینکه یک هفته بعد زنی جوان به کلانتری مراجعه کرد و گفت مادر همان کودک است و مدارکش را به مأموران نشان داد. «شیرین» با نگرانی گفت: همراه شوهر و دو بچهام در شیراز زندگی میکنیم. هشت ماه پیش شوهرم از کار آزادی که داشت دست کشید. شوهرم تنبل و بیمسئولیت است. این درگیریها ادامه داشت تا اینکه روز پنج فروردین ماه سالجاری با قهر به خانه پدرم که در تبریز است، رفتم.
او ادامه داد: میخواستم «ابوالفضل» پسر سه سالهمان را با خودم ببرم که شوهرم اجازه نداد و مجبور شدم فقط دختر چهار ماهه را با خودم ببرم، بعد از گذشت 10 روز یعنی روز 15 فروردین ماه دوباره به شیراز مراجعه کردم که جای خالی پسرم را که دیدم و علت نبودن «ابوالفضل» را از شوهرم پرسیدم، وی در جواب گفت بعد از رفتن من، پسرم را به بهزیستی شیراز برده و تحویل داده است و برای اینکه ابوالفضل را تحویل بگیرد 100 هزار تومان پول لازم است.
این زن افزود: ما که پولی نداشتیم فردای آن روز شرمنده و خجالت زده به در خانه یکی از همسایگان رفته و 100هزار تومان پول قرض کردیم، بعد با شوهر و یکی از دوستان همسرم به بهزیستی شیراز مراجعه کردیم. در میانه راه شوهرم به بهانه اینکه تو زن هستی و بهتر است تو تنها بروی و بچه را تحویل بگیری، تنها به داخل رفتم و بعد از مراجعه به مرکز بهزیستی شیراز و کلی پرس و جو هیچ اطلاعی از پسرم نیافتم و مأیوس برگشتم. زمانی که به بیرون از بهزیستی برگشتم خبری از همسر و دوست وی نبود و تازه فهمیدم «فرهاد» با 100 هزار تومان فرار کرده است.
او اضافه کرد: به دنبال این موضوع به اتفاق دختر نوزادم به محل کار دوست همسرم که «علی» نام داشت به ترمینال شیراز رفتم تا از «فرهاد» یا «ابوالفضل» اطلاعاتی بگیرم. بعد از ساعتها معطلی ساعت 7 شب همسرم با من تماس گرفت و گفت باید به کلانتری ترمینال جنوب تهران مراجعه کنم، آنان میدانند که ابوالفضل کجاست و گفت نگران نباش جای پسرمان خوب است. من نیز یک بلیت برای تهران گرفتم و در حالی که گرسنه و خسته بودم به سمت تهران آمدم، ساعت 5:30 صبح به شیرخوارگاه شبیر رسیدم و با دادن شناسنامه کودک، خودم و همسرم با اجازه عوامل حراست آنجا خوابیدیم و صبح به کلانتری آمدم تا پس از تحویل گرفتن پسرم، به شیراز برگردم.ما کجا زندگی میکنیم مسئولان کجا
حتما بخاطر اینکه میدانست چیزی نداریم و بهش رأی هم ندادیم
من جانباز ۳۰درصد از ناحیه پا هستم ک توان کار کردن ندارم و حالت اشتغال بنیاد هستم و در زندگی هیچی ندارم فقط یک ماشین سمند دارم اونهم تازه پیکانم رو فروختم وبا وام خریدم چون نمیتوانم بدون ماشین جایی بروم با بدبختی پارسال و امسال بهمون طرح ترافیک دادند البته نمیدادند با دیدن رئیس و گذراندن هفت خان رستم گرفتیم باید پایت قطع باشد یا ۳۵به بالا طرح میدهند چند سال طرح ندادند و حتی از در خانه نمیتوانستم بروم بیرون مخصوصا موقع آلودگی از دم خانمان طرح زوج وفرد بود این است کمک به جانبازان و ضمنا من خونه هم ندارم مستأجرم
من سبد کالا که هیچ اگر یارانه وحقوقم راهم قطع کنند من دست از رهبرم بر نمیدارم و جانم و خانواده ام فدای رهبرم