شنبه 19 ارديبهشت 1394 , 15:49
فقیر کیست؟
جانباز شیمیایی 1- دچار بی سوادی و تبعیض های جنسیتی است و به بهداشت و تغذیه سالم دسترسی ندارد.
- نمی تواند از لذت مطالعه بهره مند باشد و علاوه بر نگرانی از نداری، نگرانی های به مراتب بزرگتری همچون ترس از آینده با او همراه است.
- این فرد شاید پول و درآمد کافی هم داشته باشد اما از حضور در فعالیت های اجتماعی شرم دارد و یا عرصه مشارکت اجتماعی بر او تنگ است.
اگرچه درآمد پایین، یکی از اضلاع فقر قابلیتی محسوب می شود اما هرگز گویای همه ابعاد آن نیست. داشتن درآمد، رافع همه نیازها نیست. چیره شدن بر نارسایی های زندگی پیچیده امروز صرفاً با درآمد بیشتر ممکن نیست چه بسا با داشتن پول نتواند این نیازها را برطرف کند.
دولت ها و ساختارهای اقتصادی و سیاسی که برای نجات شهروندان خود از چنگال فقر، توجه و تمرکز خود را بر افزایش سطح درآمدی مردم معطوف کرده اند، کار اساسی به پیش نبرده اند چرا که زمینه تولید فقر را نشانه نرفته اند. چه بسا کشورهای نفتی که توانسته اند بر فقر درآمدی عموم اقشار غلبه کنند اما فقر قابلیتی همچنان سایه سیاه خود را بر سپهر جامعه و زندگی مردم گسترانده است.
جان کلام اینکه:
- شهروندی که حق اظهار نظر ندارد، فقیر است.
- کسی که قادر به دفاع از حق خود نیست، فقیر است.
- شهروندی که از دسترسی آزاد به اطلاعات محروم باشد، فقیر است.
- شهروندی که به دلیل جنسیت خود از حقوق برابر اجتماعی محروم می ماند، فقیر است.
و اما عریان ترین جلوه " فقر قابلیتی" این است که فرزندانی که در طبقه محروم جامعه متولد می شوند، از فرصت های اجتماعی همسالان خود در طبقات متوسط و مرفه محروم باشند.
مدارسِ توانمندساز
تفاوت ظریف توسعه انسانی با الگوهای پیشین توسعه (اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و ...) را دکتر وحید محمودی ( که یک توسعه پژوه است) در مقاله ای در دو واژه تعریف کرده است:"رسیدنِ" فرد به جای "رساندنِ" او.
در "رسیدن"، قابلیت فرد، نقش اصلی را دارد و در "رساندن"، دخالت اراده های غیر. بدیهی است که تمام لذت کوهنورد مسیریست که خود و با قابلیتهای خود پیموده است.
تا سال های مدید عادت این بود که تا سخن از فقر به میان می آمد، بی پولی و خانواده های آلونک نشین به ذهن متبادر می-شد اما امروز اگرچه آلونک نشینی از مظاهر آشکار فقر است اما منبع و منشأ فقر را در کنار سایر علل و عوامل اجتماعی و سیاسی باید در نظام آموزشی جست و جو کرد که شهروندان فردا را متوجه ثروت بکر انسانی، توانمندی های شگفت انگیز و قابلیت های درونی خود نمی کند. فرد فقیر به فرض آنکه در خانواده ای بی پول و کم درآمد هم متولد شده باشد اما محکوم به فقیر ماندن نیست! او به مدد امکانات و فرصتهای برابر در "مدارس قابل و توانمند ساز" می تواند بر فقر خویش غلبه کند و سرنوشتی متفاوت برای خود رقم بزند.
نقطه آغاز این تغییر سرنوشت، اعطای یک رمز عبور به فرد است!
آموزش و پرورش باید بتواند زمینه رویش فقر را در سرزمین استعدادهای بچه ها از بین ببرد. فقر در کنار ریشه های ساختاری و خرد و کلان خود، ریشه های ذهنی هم دارد که با پرورش قابلیتهای درونی و نیروی مغزی دانش آموزان می توانیم کمک کنیم تا شخصیت هایی توانمندتر و شهروندانی موفق تر برای فردای ایران باشند. پرسش اینجاست که از این یکصدوپانزده هزار مدرسه ایران، چند نفر شخصیت و چهره در مقیاس امیرکبیر، پروفسور سمیعی، ستارخان، بهمن بیگی یا شهید بابایی در آینده خواهیم داشت؟ آیا أصلا چنین انتظاری از دستگاه تعلیم و تربیت منطقی است؟
شاید سهم آموزش و پرورش در کاهش فقر همین باشد که فرمان تعلیم و تربیت کمی هم به سمت خوداتکایی بچرخد.
اگر می خواهیم شهروندان فردای ایران دچار فقر قابلیتی نباشند، باید از همین حالا سکانداران نظام آموزش و پرورش رسمی ایران به جای تربیت نسلی بله قربان گو و پیروِ محض، به دنبال نسلی خلاق، آزاد اندیش و مسول باشند. یادگیری که ارتباطی با واقعیت زندگی نداشته باشد و یادگیرنده را با محتوای آموزشی درگیر نسازد، راه به جایی نمی برد.
همه ما باید ظرفیتهای درون بچهها را غنیسازی کنیم. اگر این هسته مرکزی بارور شود محصولی می دهد که آن را توسعه، پیشرفت، ترقی یا وصفی از این قبیل مینامند. این غنیسازی را باید فراتر از غنی سازی هسته ای دانست. در این غنی سازی خبری از آب سنگین و کیک زرد و سانتریفیوژ نیست. در این غنیسازی، استعدادهای نوجوانان و شکوفا شدن آنها در میان است. اگر این استعدادها مجال بروز نیابند، سایر منابع کشور هم آنچنان که باید، به بهره برداری نمیرسد. امروز سرمایه انسانی همان قدر اهمیت دارد که در دهههای پیش سرمایه فیزیکی و تولید ناخالص. فراموش نکنیم بهترین سالهای رشد و بالندگی فرزندان این کشور در اختیار مدارس است و اگر نگرش غالب این باشد که تربیت بچهها در جهت شکلگیری شخصیت آزاد و متکی به خود و کوشنده و خردورز در آنان باشد، در آینده نزدیک وضعیت ایران بسیار متفاوت از جایگاه امروزش در مقایسه با همسایگان خود خواهد بود.
باید کاری کنیم تا وقت بچه ها به جای آنکه در راه تجلیل دیروز تلف شود، صرفِ تحلیل امروز و ترسیم فردا گردد.
همه باید کمک کنیم تا بچه های مدرسه به جای تقدیس گذشته به ترسیم آینده بنشینند و از رؤیاپردازی و ابراز وجود در کلاس خجالت نکشند.
بچههای امروز سیاهی لشکر نیستند بلکه لشکریان توسعه و رهبران فردای ایران اند. ریشه فقر قابلیتی در تفکری است که جمعیت میلیونی دانشآموزان ایران را پیاده نظام سلایق خود فرض کند.
گاهی ما در مدارس، ناخواسته بذر فقر را در ذهن دانش آموزان مینشانیم و نتیجه اش کسانی می شوند که در زندگی علیرغم مدرسه دیدن، اما درمانده و ناتوان هستند.
ما آموزش و پرورشی می خواهیم که ذهن یادگیرندگان خود را ثروتمند سازد نه اینکه ناخواسته فرزندان ایران به ویژه کسانی را که به لحاظ اقتصادی فرودست هستند، در برابر محرومیت ها و تبعیض ها مطیع و قانع بارآورد! راه حلی که من عجالتاً آن را تحت عنوان "آموزش و پرورشِ قابلیت محور" می نامم.
قضیه خیلی ساده است: فارغ التحصیلان مدارس و نیز دانشگاه ها احساس بی کارکردی می کنند، توان کاریابی و کارآفرینی ندارند، چون روی قابلیت های آنها کار نشده و کمتر از مهارت برخوردار هستند.
ما ناشکریم، شما نا شکرید، آنها با تمام سادگی چقدر خوشبختند
من میخندم، تو میخندی، او گریه میکند،
ما میخندیم، شما میخندید، آنها به زور لبخند میزنند
من میخوانم، تو میخوانی، او سواد ندارد،
ما میخوانیم، شما میخوانید، آنها کتاب ندارند...
بَرف بَهانه اي ميشَوَد بَرايِ
لِباس نُو خَريدَن،
با دوستان به اِسکي رَفتَن،
تَفريح کَردن و از زِندِگي لِذّت بُردَن...
اما خُدا نَکُنَد فَقير باشي و بَرف ببارَد...
از بيکار شُدَنِ پِدَرِ کارِگرَت بِگير ،
تا غَمِ پاره بُودَن کَفشهايَت،
و چِکّه کَردَنِ سَقفِ خانه اَت...
ﭼﺮﺍ ﺑﺎﻳَﺪ ﭘُﻮﻝ ﺗَﻌﻴﻴﻦ ﻛُﻨَﺪ ،
بَرف ﻧِﻌﻤَﺖ ﺍَﺳﺖ ﻳﺎ ﻋَﺬﺍﺏ...!؟
ضرورت فقر زدائی
آن حضرت همچنین می فرمایند: خدایا آبرویم را با بی نیازی نگهدار و با تنگدستی شخصیت مرا لکه دار مفرما که از روزی خواران تو روزی خواهم و از بدکاران عفو و بخشش طلبم! مرا در ستودن آن کس که به من عطائی فرمود موفق فرما و در نکوهش آن کس که از من دریغ داشت، در صورتی که در پشت پرده اختیار هر بخشش و دریغی در دست توست و تو بر همه چیز توانائی.9
خطرات فقر برای عقل و دین و حکمت
آن حضرت می فرمایند: فقر، مرگی بزرگ است.10
و در کلام دیگری می فرماید: هر کس به فقر مبتلا گردد به چهار خصلت گرفتار شود: ضعف تعیین، نقصان عقل، سستی دین و کم حیایی. پس باید از فقر به خدا پناه برد.11
از جنون این عالم بیگانه را گم کرده ام
آسمان سیرم زمین خانه را گم کرده ام
نه من از خود نه کسی از حال من دارد خبر
دل مرا و من دل دیوانه را گم کرده ام
چون سلیمانم که از کف داده ام تاج و نگین
تا زمستی شیشه و پیمانه را گم کرده ام
از من بی عاقبت آغاز هستی را مپرس
کز گرانخوابی سرافسانه را گم کرده ام
در چنین وقتی که بی پرواز شد زلف سخن
از پریشان خاطریها شانه را گم کرده ام
بس که در یک جا ز غلطانی نمی گیرد قرار
در نظر آن گوهر یکدانه را گم کرده ام
طفل می گرید چو راه خانه را گم می کند
چون نگریم من که صاحبخانه را گم کرده ام
به که در دنبال دل باشم به هر جا می رود
من که صائب کعبه و بتخانه را گم کرده ام... والسلام
قصاب یه نگاهی به پونصد تومنی کرد گفت : پُونصَد تُومَن فَقَط آشغال گوشت مِشِه نِنه … بُدُم ؟ پیرزن یه فکری کرد گفت بده نِنه ! قصاب آشغال گوشت های اون جوون رو میکند میذاشت برای پیره زن …..اون جوونی که فیله سفارش داده بود همینجور که با موبایلش بازی میکرد گفت : اینارو واسه سگت میخوای مادر ؟ پیرزن نگاهی به جوون کرد گفت : سَگ ؟ جوون گفت اّره … سگ من این فیله هارو هم با ناز میخوره … سگ شما چجوری اینارو میخوره ؟ پیرزن گفت : مُخُوره دیگه نِنه … شیکم گوشنه سَنگم مُخُوره … جوون گفت نژادش چیه مادر ؟ پیرزنه گفت بهش مِگن تُوله سَگِ دوپا نِنه …ایناره بره بچه هام ماخام اّبگوشت بار بیذارم !
جوونه رنگش عوض شد … یه تیکه از گوشتای فیله رو برداشت گذاشت رو آشغال گوشتای پیرزن … پیرزن بهش گفت: تُو مَگه ایناره بره سَگِت نگیریفته بُودی ؟ جوون گفت چرا ! پیرزن گفت ما غِذای سَگ نِمُخُورم نِنه … بعد گوشت فیله رو گذاشت اونطرف و آشغال گوشتاش رو برداشت و رفت ! قصابه شروع کرد به وراجی که خوبی به این جماعت نیومده آقا … و از این خزعبلات … و من همینجور مات مونده بودم !!
زیر آن خوابیدن و از آن عبور کردن به فاصله یک مصوبه است!
به فاصله یک امضای ناقابل!
دنبال نرخ واقعی تورم و بیکاری نگردید چون خط فقر همین جاست!
درست در یک قدمی ما و ما عابری گذران، فقط گذر می کنیم و آمارها را نگاه می کنیم
اما واقعیت، در زیر همین پل شکل می گیرد. خط فقر همین جاست ...
دیدم که همه جا حرف از شماست که سانسور شدی در حالی که باز هم همه جا اثر شما هست ! !! پناه بر خدا ...
خلاصه چشممان به این مطلب شما افتاد : فقیر کیست ؟ بدون آنکه کل مطلب را بخوانم از این پرسیدم ببین چه جواب بدهم به برادر شیمیایی ؟ گفت بگو فقیر و بی نوا ما هستیم که به شما .... یک دفعه متوجه قسمت ً جان کلام ً شدم . چشمانم گرد شد . این را صدا زدم و گفتم بذار ادامه مطلب را برایت بخوانم ؟ همینکه خواستم چیزی بگویم گفت حالت گرفته شد نه ؟ گفتم حسابی چون نمی توانم جواب دندان شکن بدهم . گفت پس بذار من بگم چه بنویسی . فوری دفتری باز کرد که در آن اشعار زیادی بود گفت الان میگم ... و بعد این چند خط را برایم گفت که مرا خیلی خوشحال کرد . امیدوارم برای تو هم قابل درک باشد !
خوشحال و شاد و خندونیم
با اینکه توی زندونیم
راه ما بسته پای ما خسته
اما آتیش می سوزونیم .... والسلام
- کسی که قادر به دفاع از حق خود نیست، فقیر است.
- شهروندی که از دسترسی آزاد به اطلاعات محروم باشد، فقیر است شهروندی که فزیاد رسی ندارد فقیر است شهروندی که قوانین علیه محروم کردن از حقوق قانونی اش هر روز پر رنگ تر میشود( رزمندگان وجانبازان درصد پایین )کلا ما شهروند درجه چندم هستیم ج ش 1 ؟اصلا هستیم
من افتخار می کنم فقیرم چون قنبر درخونه توام فاش نیوز با خواجه های عالی مقامت .. دورتون بگردم .. درد و بلاتون بخوره تو سرم .. من خوشحالم که بی سوادم چون در محضر اساتیدی چون فاش نیوزیها در حال تکمیل دوره نهضت هستم ...
عنه صلى الله عليه و آله : الفَقرُ مِحنَةٌ مِن عِندِ اللّه ِ ، لا يَبتَلي بِهِ إلاّ مَن أحَبَّ مِنَ المُؤمِنينَ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : فقر آزمونى است از سوى خداوند كه كسى را به آن مبتلا نمى كند ، مگر مؤمنى را كه دوستش بدارد .
عنه صلى الله عليه و آله : الفَقرُ فَخر .پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : فقر مايه افتخار من است .
عنه صلى الله عليه و آله : الفَقرُ فَخري ، و بِهِ أفتَخِرُ عَلى سائِرِ الأَنبِياءِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : فقر مايه افتخار من است و با آن بر ديگر پيامبران مباهات مى ورزم .
عنه صلى الله عليه و آله : يا عَلِيُّ ، مِن صِفاتِ المُؤمِنِ . . . أن يَكونَ الفَقرُ شِعارَهُ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : اى على! از ويژگى هاى مؤمن اين است كه . . . فقر نشانِ او باشد .
عنه صلى الله عليه و آله : الفَقرُ ذُلٌّ فِي الدُّنيا ، و فَخرٌ فِي الآخِرَةِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : فقر در دنيا خوارى است و در آخرت ، افتخار .
عنه صلى الله عليه و آله : اللّهُمَّ تَوَفَّني فَقيرا ، و لا تَوَفَّني غَنِيّا ، وَ احشُرني في زُمرَةِ المَساكينِ . پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : بار خدايا! مرا فقير بميران ، نه توانگر ؛ و روز قيامت ، مرا در شمار مستمندان برانگيز .
الإمامُ عليٌّ عليه السلام : حُبُّ الفَقرِ يُكسِبُ الوَرَعَ . امام على عليه السلام : دوست داشتنِ فقر ، زمينه پرهيزگارى را فراهم مى كند..... .
و اما حکایت فقیر کیست ؟؟؟
با افتخار می گویم فقیر منم ... زیرا :
هر گدایی که بینی از کم کم
پادشاهیست با خیول و علم
همه دردی کشان ولی بی ظرف
همه مقری ولی نه صورت و نه حرف
چون سر عشق آن جهان دارند
همچو شمعند سر ز ان دارند
زانکه تاشان امید نبود و بیم
جانشان تن خورد چو شمع مقیم
پیش امرش چو کلک برجسته
سر قدم کرده و میان بسته
سگ درد پوستین درویشان
ورنه چرخ است بنده ایشان
باش تا روز حشر برخیزند
همه در دامن دل آویزند
تا ببینی تو خاصه بر در یار
پیش هر یک هزار مرتبه دار
حرکت رفته از اشارتشان
حرفها جسته از عبارتشان
منتهای امیدشان تا او
قبله شان او و انسشان با او
همه خواهی که باشی او را باش
رو برش سوی خویش هیچ مباش
ژاله ذل ز دل مران هرگز
کز ره ذل رسی به گلشن عز... انشاء الله
با اینحال ما هم عرض می کنیم ارادتمند شماییم سفت و سخت .. آخه من هم جانبازم ...
نفس طلا ... دلم می خواد حالا که منو به اسم صدا کردی یعنی اسممو نوشتی یه چیز درباره فقیر بودن بهت بگم که به کسی نگفتم ...
دردت بخوره تو سرم یه شاعری می گفت وقتی دستها خالی باشن فقط برای این خوبن که بکوبی تو سرت .. اون درست می گفت ... من اولش دلم سیر بود نفهمیدم عمق این حرفو ... خیلی عمیقه خیلی ؟
امروز وقتی می بینم واقعا می بینم ... که ناموس این آب و خاک برای جلب یه ذره محبت و بدتر اون برای تهیه یه وعده غذا چه به سرش میاره معنی اون جمله را با تمام وجود می فهمم چون دستم خالیه ... از دستم کاری برنمیاد .. زیادتر که جوش و جلا بزنم زیر بار شائبه ها له می شم ... می فهمی چی می گم ؟
گلم چند روز پیش فهمیدم یکی مثلا برای نشون دادن عشق و علاقش در برابر مخالفت پدرش .. چند روز اعتصاب غذا کرده که در نهایت کارش به بیمارستان کشید و من به این فکر می کنم ما چند روز بی غیرتی رو می تونیم تحمل کنیم ؟؟ بی غیرتی که شاخ و دم نداره .. همه جوره می تونه خودشو نشون بده !
آخ یاد یه چیزی افتادم ... حالم داره بد میشه ...امان از بی غیرتی که زیر نقاب ساده لوحی ... بگذریم !
درباره ی کلبه ی متروک وسط باغ
درباره ی رودی که تبدیل شده به یک جاده
در باره کارگرمعدنی که کارش با سنگ است ودلش ازسنگ نیست
در باره مادری که قلبش برای انقلاب می تپد ولی وسعش نمیرسد
که یک نوار قلب بگیرد.
در باره دختری که دستانش از شدت یخ وسرما بی حس شده است
درباره زنی که شوهرش بخاطر نداشتن توان خرید دارو در اغوشش
جان باخت. درباره کودکان پابرهنه ای که ریگی در کفششان نیست.
در باره خستگی کودک بی خانمانی که از سرما مثل مار به خود می پیچد
ودم نمیزند
در باره گرسنگان روزه داری که زولبیا وبامیه را فقط از پشت ویترین
مغازه ها دیدند . درباره ی چوپانی که برّه اش رادر کوهها گم کرده است.
درباره ی حسرت پیرزن بیمار برای رفتن به امام زاده ی بالای تپّه
درباره ی کارگری که دوست دارد یک روز مرخصی با حقوق بگیرد.
و درباره ی خودم که چقدر بی فکرم
دارائی و نداری در اندیشه ما رقم می خورد و هر گاه به موفقیتی می رسیم ، مسیر یابی می کنیم کجا قدم درست گذاشتیم و اگر خدای ناکرده شکستی متحمل شدیم بنگریم کجا قدم کج گذاشتیم؟
متاسفانه به واقعیت تلخی باید اذعان داشت که از نظر اکثر مردم داشتن پول یعنی توانمندی و نبودش فقر است .
به نظر من داراترین قشر را می توان جانبازان نخاعی دانست که آنها نشستند تا دیگران قامت راست کنند و آنچنان مجذوب دریافت الطاف الهی هستند که حتی کارهای شگرفی می کنند و هرگز از این بابت پشیمان نیستند چون قشر آگاه جامعه که در اکثریت هستند به جانبازان بسیار تواضع می کنند که خود جانباز شرمنده میشود برای شخص خودم بارها اتفاق آفتاد و شرمنده محبت و احترام دیگران شدم این طرز تلقی باید برای فرد مقابل جانباز "قابل فهم " باشد.
جانباز شیمیایی 1 بنده شخصا" خیلی به شما ارادت داشته و اکثر مواضعی که اعلام می دارید با مواضع بنده دو گانگی نداشته و مشابه است.خدا نگهدار به امید دیدار
همه کشورها در تاریخ خود یک یا چند جنگ را تجربه کردهاند. جنگی که اغلب حاصل زیادهخواهی و طمع قدرتهای متجاوز بوده است.
هر چند جنگ تلخ است اما دفاع جانانه از تجاوز دشمن، شیرینی ماندگار و تاریخی دارد.
پایان جنگ و آغاز دوران صلح، با برخی تجلیلها و تکریمها از بازماندگان جنگ همراه است. در ایران نیز با پایان 8 سال دفاع مقدس مراکزی عهدهدار تکریم و تجلیل از رزمندگان، جانبازان و خانوادههای شهدا شدند که فعالیت آنها هرگز در حد و اندازه ایثار و رشادت رزمندگان ما نبوده و نیست. این که ما در تکریم از حماسهسازان 8 سال دفاع مقدس چه کردهایم و چه نکردهایم موضوع این مقاله نیست؛ اینکه دیگران با بازماندگان جنگهای خود چه کردهاند، موضوعی است که کمتر به آن پرداخته شده است. قابل ذکر است که این مقاله چکیده پژوهشی است که در سال 1380 از سوی بنیاد شهید صورت پذیرفته است.
امریکا
هر فردی (از هر ملیتی) که در نیروهای مسلح امریکا باشد و معلول شود، تحت حمایت سازمان کهنه سربازان معلول امریکایی دی.ای.وی ()d.a.v قرار میگیرد. در این راستا بیش از 60 اداره مشغول به خدماترسانی به معلولان هستند. عمدتا افسران وظیفه مشغول رسیدگی به چنین ادارههایی هستند. سازمان کهنه سربازان دارای یک نشریه (روزنامه) بوده که کلیه اخبار مربوط به تغییرات قوانین، مستمریها و... را به اطلاع کهنه سربازان میرساند.
فقر ، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست …فقر ،حتی گاهی زیر شمش های طلا خود را پنهان میکند…
فقر ، چیزی را “نداشتن” است ؛ ولی آن چیز پول نیست ؛ طلا و غذا هم نیست …
فقر ، ذهن ها را مبتلا میکند …
فقر ، اعجوبه ایست که بشکه های نفت در عربستان را تا ته سر میکشد …
فقر ، همان گرد و خاکی است که بر کتابهای فروش نرفته ی یک کتابفروشی می نشیند …
فقر ، تیغه های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه های برگشتی را خرد میکند …
فقر ، کتیبه ی سه هزار ساله ای است که روی آن یادگاری نوشته اند …
فقر ، پوست موزی است که از پنجره یک اتومبیل به خیابان انداخته میشود …
فقر ، همه جا سر میکشد …
فقر ، شب را “بی غذا” سر کردن نیست …
فقر ، روز را “بی اندیشه” سر کردن است
دکتر علی شریعتی