شناسه خبر : 34802
چهارشنبه 06 خرداد 1394 , 12:21
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با دکتر ناصر شم بیاتی جانباز 70درصد و استاد دانشگاه پیام نور تهران

عاشقی که استاد شد!

زمانی که برای عارضه زخم بستر روانه بیمارستان می شود و به ناچار باید مدتی را برای مداوا در بیمارستان بگذراند، می پذیرد روزهای تدریس او را با برانکارد سر کلاس ببرند

صنوبر محمدی- ناصر شم بیاتی متولد 1340 در تهران است. وی دارای دکترای سیاستگذاری رشته مدیریت بازرگانی و عضو هییت علمی دانشگاه تهران و مدرس دانشگاه پیام نور و همچنین استاد نمونه این دانشگاه نیز می باشد. او از همان نوجوانی علاقه وافری به رشته پزشکی داشته و اعتقادش بر این بوده که اگر روزی لباس مقدس پزشکی بر تن کند از هیچ بیمار نیازمندی حق طبابت نگیرد و تا حد امکان به معیشت او کمک نماید. مجروحیت که پیش می آید گمان می کند رشته پزشکی برای او کاربردی ندارد اما عشق به تحصیل در رگ و خون او جاری است و او را تا مرز نشستن بر روی کرسی دانشگاه تهران می کشاند. او به معنای واقعی عاشق دانشجویانش است.


  برای اثبات این ادعا همین بس، زمانی که برای عارضه زخم بستر روانه بیمارستان می شود و به ناچار باید مدتی را برای مداوا در بیمارستان بگذراند، می پذیرد روزهای تدریس او را با برانکارد سر کلاس ببرند و او پس از تدریس مجدد به بیمارستان بازگردد. دانشجویان نیز عاشق او هستند و در مدتی که در بیمارستان بستری بوده به عیادتش می آمدند و حتی سوالات درسی و فعالیت های پژوهشی خود را با استاد مطرح می کردند. اما همین مرد بزرگ، زمانی که سخن از جنگ و جبهه پیش می آید دیگر تشخص اجتماعی برایش بی معنا می شود و به یاد فرماندهان شهیدش حاج همت و شهید متوسلیان و شهیدبروجردی بغض بی صدایش در گلو می شکند و باران اشک هایی است که بی محابا صورتش را نوازش می کند و راه نفسش را تنگ می گرداند. بطوری که ناچار می شوم مصاحبه را چندین بار قطع کنم تا دوباره خود را بازیابد. عشق به خاک و وطن با خون او بسیار عجین است و به گفته خودش " عشق همانی است که چنان در یک لحظه عاشقم کرد که بعد آن 32 سال است روی ویلچر نشسته ام"

استاد جانباز ما به شدت مردمی است و  معتقد است: با این که دو سوم از بدنم را از دست داده ام اما یک سوم آن را هم حاضرم برای مردمم و کشورم فدا کنم. چرا که همه تاریخ ایران نشان داده مردم ایران ناموس پرست و وطن پرست هستند.  گاها دانشجویانم از من می پرسند اگر جنگی دوباره بر کشور ما تحمیل شود باز هم به جنگ می روید؟ می گویم: من که هیچ! شما هم پا به رکاب می شوید. امروز آرامشی که بر کشور ما حاکم است نشان از امنیت ملی ماست. ما باید برای حفظ کشورمان قربانی بدهیم و جانفشانی کنیم. ذات ایرانی و فرهنگ ایرانی و مرام ایرانی این است که از ناموس و خاکش دفاع کند و مهمتر اینکه مسایل معنوی نیز چاشنی اعتقادات ماست.
 وی را در یک صبح بهاری در دانشکده مدیریت ملاقات می کنم. ادب و خشوع  وی را زمانی درک می کنم که روی ویلچر و در جلوی درب آسانسور به استقبالم آمده است. به دفتر کارش می رویم و با وی همکلام می شویم. این گفت و گو ماحصل یک دیدار 2ساعته با این برادر جانباز است. البته تا چه قبول افتد و چه در نظر آید:

فاش نیوز : استاد! آشنایی شما با انقلاب به چه زمانی بازمی گردد؟
- پیش از انقلاب ما یک دوست  صمیمی و خانوادگی داشتیم به نام آقای بروجردی که به لحاظ روحی جوان بسیار سالمی بودند و دوست صمیمی اخوی بنده بودند. من حدود 6 سالی از ایشان کوچکتر بودم. ولی در این سن کم ارتباط خوبی با آقای بروجردی داشتم. که ایشان بعدها گرایشات مذهبی شدیدی پیدا کردند و صحبت هایی راجع به شاه و فساد دربار داشتند که این صحبت ها برای من خیلی جالب بود. خاطرم هست زمانی که من نوجوانی 12 ساله بودم راجع به فساد دربار شاه و کم سوادی او برای من حرف می زد. وقتی حرف از کم سوادی او شد من گفتم چطور است که شمایی که می گویید شاه کم سواد بود چطور افراد تحصیلکرده که در دانشگاه ها هستند  او را تکریم می کنند و تا زانو خم می شوند و دست او را می بوسند؟ ایشان کمی مکث کردند و جمله ای را گفتند که هیچ گاه فراموشم نشد. او گفت: باید یک چوبی باشد که دیگران به آن تکیه داده و ارتزاق کنند...


 بعدها او به علت فعالیت های سیاسی که داشت توسط ساواک دستگیر شد و مدتی زندانی بود و بعد آزادی به سربازی رفت. وی درهمان سربازی هم بسیاری را دور خود جمع کرد و برادر و پسردایی ها و پسرخاله های من هم جذب ایشان شدند که بعد انقلاب گروه "توحیدی صف" را بوجود آوردند و خانه ای را در منطقه مولوی اجاره کرده بودند که برنامه مبارزاتی خود را در آنجا پیاده می کردند که همزمان با شهادت دکتر شریعتی بود. یعنی در واقع کتاب های دکترشریعتی بود که جوانان را با انقلاب آشنا کرد. به نوعی می توان گفت دکتر شریعتی جوانان را جذب و آیت الله مطهری آنها را می ساخت.
 

- در سال 1357 که من شاگرد دبیرستانی در منطقه 17 شهریور بودم مسئله  طرح توافقی "کمپ دیوید" مطرح شد. ما برای مخالفت با این طرح مدرسه را تعطیل  کردیم. دبیرستان های دخترانه را هم تعطیل کردیم و و تا سفارت مصر رفتیم. و به اصطلاح حفاظت از کسانی را هم که با ما آمده بودند برعهده داشتیم. خاطرم هست با شعاردادن به درب منزل آیت الله لاهوتی رفتیم که ایشان صندلی گذاشتند و برای ما سخنرانی کردند و ... از زمان اوج گیری انقلاب در بسیاری از تظاهرات ها شرکت داشتم تا اینکه انقلاب به پیروزی رسید.

فاش نیوز :  چگونه به وادی جنگ کشیده شدید؟
- من در سال 1359 وارد مجموعه سپاه شدم. درمنطقه اسلام آباد غرب در پادگان بودیم. که یکی از عزیزان که بعدها به شهادت رسید، یک 20-30 نفری از ما را انتخاب کردند و در یک کمپی در اسلام آباد دوره آمورش نظامی را دیدیم تا در حقیقت  ما را به واحد نهضت های سپاه انتقال بدهند که بعدها این واحدها منحل شد و ما دوباره به سپاه تهران منتقل شدیم. کار ما در واقع جمع آوری نیرو و آموزش آنها و اعزام آنها به جبهه بود که خودمان هم با آنها اعزام می شدیم.

 یک خاطره جالب اینکه منطقه ای که حوزه من بود و آموزش می دادیم یکی از بچه های مسجد که کم سن وسال بود  ایشان هم آمده بود که پذیرش بگیرد و به جبهه اعزام شود. چون سن وسال کمی داشت من تمایلی به پذیرش او نداشتم و قبول نکردم. یک روز که با موتور مشغول گشت زنی بودم به نزدیکی های مسجد که رسیدم یکی از بچه ها آمد و گفت خانمی آمده و با شما کار دارد. در ذهنم این بود که این مادر حتما آمده که بگوید شما چرا بچه های ما را به جبهه می برید و خودتان تهران می مانید و... رفتم جلو. ایشان گفت شما برادر شم بیاتی هستید؟ گفتم بله. گفت: شما به چه دلیل حاضر نشدید پسر مرا به جبهه اعزام کنید؟ شما کاره ای نیستید من مادرش هستم و حالا هم خودم آمده ام تا رضایت بدهم با شما بیاید. البته ما گروه را قبلا اعزام کرده بودیم و فرزند ایشان در مرحله دوم عملیات خرمشهر به ما ملحق شدند که بعد هم تیر مستقیم خورد و به شهادت رسید.



فاش نیوز : آقای دکتر از عملیات هایی که در آن شرکت داشتید برایمان بگویید:
- در عملیات فتح المبین ما مهندس وزوایی را داشتیم که دانشجوی صنعتی شریف بود که در پادگان ولی عصر(عج) با ایشان آشنا شدیم و فرمانده گردان حبیب بن مظاهر از تیپ محمد رسول الله(ص) بود که بچه های ستادی را که از تهران اعزام شده بودند به منطقه عملیاتی برد. او خودش تحصیلکرده بود و تجربه زیادی در منطقه بازی دراز داشت و مجروح هم بود. همزمان حاج همت و متوسلیان و شهید دستواره با نیروهای خود از کردستان  به منطقه آمده بودند. ما هم در یک کمپ در منطقه دوکوهه آموزش می دیدیم که در حقیقت اطراف منطقه عملیاتی بود.

من آنجا بود که حمام های سه دقیقه ای را مشاهده کردم. در کمپ بودیم که سروصدایی از چادر فرماندهی بلند شد. حساس شدیم و متوجه شدیم متوسلیان و شهید وزوایی باهم بحث می کنند. متوسلیان عنوان می کرد این منطقه عملیاتی که شما انتخاب کردید نیروهای شما از تهران آمده اند بچه شهری هستند و از پشت میز آمده اند و توانایی شرکت در عملیات را ندارند. این عملیات هم عملیاتی بود باید 15 کیلومتر را بدون کوچکترین سر و صدایی از داخل رمل حرکت می کردیم و در منطقه "علی گره زد" که توپخانه عراق در آنجا قرار داشت می رسیدیم، آنجا را می گرفتیم و خط فرومی ریخت. متوسلیان می گفت این نیروها توانایی این 15 کیلومتر را ندارند. نیروهای ما هم با ارتش ادغام شده بود وحدود 600- 700نفر بودیم. این صحبت خیلی به ما برخورد. و گفتیم اگر ما را نمی خواهید ما برمی گردیم.

 این بحث بالا گرفت. که شهید همت همه ما را در یک ساختمانی در دوکوهه جمع کرد. این مرد بسیار متواضع سخنرانی زیبایی کرد و گفت: شما ناراحت نباشید. من حاضرم دست تک تک شما را ببوسم.... ماموریت همان است که به شما محول شده. نگران چیزی نباشید و خود را برای عملیات آماده کنید. شب عملیات وزوایی و خالقی گردان را حرکت دادند. در منطقه آبادان- ماهشهر، نیروهای شناسایی از قبل جایی را یک تکه موکت پهن کرده بودند که مسیر دستیابی به  توپخانه دشمن بود. شب بود و ما در تاریکی آن منطقه را گم کردیم. دشمن هم متوجه ما شد و تیر و ترکشی بود که به سمت بچه ها می آمد. اما شهید وزوایی با درایت منطقه را دوباره شناسایی کرد و اولین تانک را شکار کرد. ما منطقه "علی گره زد" را گرفتیم. همه خسته بودیم. یعنی چیزی حدود دو شبانه روز را راه رفته بودیم تا به فکه رسیدیم. گردان ما فقط یک شهید داد و عملیات فتح المبین با پیروزی همراه شد. مجدد که برای عملیات بیت المقدس رفتیم. در اولین روزی که در پادگان بودیم متوسلیان آمد و از همه ما عذرخواهی کرد و حلالیت خواست.



فاش نیوز :  استاد از عملیات بیت المقدس برایمان بفرمایید:
-- در عملیات بیت المقدس شهید وزوایی فرمانده محور و شهید علی موحد دانش که یک دست هم نداشت فرمانده گردان حبیب بود. باید از کارون عبور می کردیم. دشمن هم تیپ های زرهی اش را آن طرف کارون پیاده کرده بود. ما برای عملیات حتی اسلحه و خشاب و قمقمه هم به تعداد نداشتیم. موحد دانش گفت: شما اسلحه و خشاب و قمقمه بردارید و من خودم آخرین نفری هستم که اسلحه و قمقمه برمی دارم!  عملیات شروع شد و ما از کارون گذشتیم و به پشت خاکریز  جاده اهواز - خرمشهر رسیدیم و اینجاست که باید داستان عشق به وطن را برایتان بگویم.
به خط که رسیدیم دیدیم بچه هایی که خط شکن هستند همه شهید و مجروح شده اند. وزوایی گفت: هرطوری هست خط را باید حفظ کنیم و  مجروحان را تا زمان تثبیت خط نمی توانیم به عقب برگردانیم. مقاومت کنید تا تانک ها برای کمک بیایند. آن شب باران بسیارشدیدی باریده بود بطوری که پی ان پی، تا سقف توی گل فرو می رفت. همه بچه ها قرآن های جیبی شان را درآورده بودند و قرآن می خواندند و از خدا کمک می خواستند. خود وزوایی ساعت 10 همان صبح شهید شد. من ایثار را در آن زمان به وضوح می دیدم. در آن بحران هیچ کس به فکر جان خودش نبود ولی یک کلمه از کسی کمک نمی خواست. موحد دانش به ما می گفت در مسیر پیشروی سلاح تان را کامل کنید. تا غروب طول کشید و خط کامل شد و توپخانه دشمن هم ناامید شد. یکی از دوستان بسیار صمیمی ام  به نام پیرحیاتی که جانباز هردو چشم است خمپاره درهوا منفجر شده بود و کتف و صورتش داغون کرده بود. من او را ده متر ده متر آوردم تا روی پی ان پی گذاشتم و گفتم: مرا ببخش که بیش از این نمی توانم تو را با خود ببرم. باید خط را حفظ کنیم. پس از اینکه  خط تثبیت شد ما یک هفته ای را برای استراحت به اهواز آمدیم. در مرحله دوم عملیات نیروهای زرهی دشمن بشدت قوی شده بود اما در آخرین مرحله عملیات (مرحله چهارم) در خرمشهر آن منطقه ای که آماده باش برای حرکت بود آخرین مرحله عملیات ما بود.

فاش نیوز : یک خاطره از جنگ برایمان بفرمایید؟
-- در عملیات خرمشهر  گردان ما با گردان ارتش ادغام شده بود و فرماندهی آن را موحد دانش برعهده داشت و فرمانده لجستیک فردی ارتشی بود به نام آذرتاش که بعدها شهید شد. در یگان ما فردی مسیحی بود. ما در پشت خاکریزی در منطقه شلمچه بودیم. ارتش معمولا به نیروهایش غذای گرم می داد و غذای ما معمولا غذای کنسروی بود. او مشغول خوردن غذا بود که ناگهان یکی فریاد کشید سوختم! ساعت حدود 7 صبح بود و هوا روشن. او غذایش را رها کرد و رفت سریع رفت زخم او را که بر اثر ترکش درد می کشید و خون از شریانش جاری بود بست و دستانش را با خاک پاک کرد و غذایش را خورد. ببینید چه خون هایی به خاک مملکت و کشور ما ریخته شده است. الان ناراحتی بنده این است که جوانانی که توانستند آن زمان این افتخارآفرینی ها و از جان گذشتگی ها را داشته باشند الان هم می توانند جلوی فسادهای اقتصادی و رانت خواری را بگیرند ولی عملا به آنان میدان داده نمی شود.

فاش نیوز : استاد نحوه مجروحیتتان به چه صورت اتفاق افتاد؟
-- خیلی ها ممکن است درباره جنگ صحبت کنند ولی در جنگ بودن نشان می دهد که چند مرد حلاجند. مثل کسی که یک آتشی را از 5 کیلومتری می بیند با کسی که درون آتش است نگاهشان باهم بسیار متفاوت است. در آخرین مرحله عملیات بیت المقدس گردان ما خیلی خسته شده بود. در یک جلسه ای که با داوود کریمی فرمانده سپاه تهران داشتیم و اظهار خستگی کردیم ،داوود کریمی گفت: هرکسی ازدواج کرده یا عقد کرده است برود. من چون معذوریتی نداشتم ماندم تا خرمشهر را آزاد کنیم. بچه های جهاد خاکریز زده بودند. من نیم خیز پشت خاکریز بودم ناگهان یک خمپاره مستقیم به زمین اصابت کرد و ترکش آن هم به من خورد. یکی از بچه ها انگشتش و یکی دیگر به چشمش اصابت کرد. یکی از بچه ها که اهل لرستان بود به طرف من آمد و می خواست به من کمک کند. نمی توانستم نفس بکشم واحساس خفگی شدیدی می کردم. مرا سوار آمبولانس کردند. با اشاره فهماندم که نمی توانم نفس بکشم. مرا به بیمارستان اهواز و از آنجا هم به تهران انتقال دادند و در آنجا بود که فهمیدم نخاعم قطع شده ام.

فاش نیوز :  از مشکلاتی که پس از ضایعه نخاعی برایتان پیش آمد برایمان بگویید:
-- چون تا آن زمان نمی دانستم قطع نخاع چیست و هرچیزی را پیش بینی می کردم جز قطع نخاع شدن را، طی دوماهی در بیمارستان که بودم زخمی ایجاد شد که یک مشت درون آن جای می گرفت. بعد به آسایشگاه امام خمینی(ره) رفتم. در آنجا یک پرستاری بود که علاقه ویژه ای به جانباران داشت پیش من آمد و گفت: چقدر اراده و حوصله داری؟ گفتم: چطور؟ گفت: می توانی حدود 5 ماه مداوم روی شکم بخوابی؟ گفتم: 5ماه! گفت: اگر بتوانی من این زخم را کم کم برایت مداوا می کنم وگرنه باید بروی جراحی که آن هم چندان موفقیت آمیز نیست. کمی که فکر کردم قبول کردم و تقریبا 5 ماه به روی شکم خوابیدم یعنی نماز و غذا و همه کارها را به حالت خوابیده روی شکم انجام می دادم تا اینکه زخم هایم کم کم بهبود پیدا کرد.



فاش نیوز : وظیفه بنیاد درقبال جانباز چیست؟
-- امام(ره) از همان ابتدا بنیاد را به نام بنیاد جانبازان نامگذاری کرد چرا که امکانات آن باید صرف جانبازان شود. من معتقدم زندگی و شرایط اقتصادی جانبازان را می شود با تورم اقتصادی همطراز کرد. من همان زمان به دفتر آقای باقری که زمانی مسئول بنیاد بودند رفتم وگفتم جانبازان خودشان مناعت طبع دارند دست جلوی شما دراز نمی کنند مگر در مسایل درمانی. اما سعی کنید از نظر اقتصادی و معیشتی برای آنها کاری انجام دهید. در این شرایط توقعی پیش نمی آید و حتی خود جانباز دیگر روی آن را پیدا نمی کند که کمک بلاعوض از شما بخواهد. دیگر اینکه جانبازان باید خودگردان شوند. من زمانی که در بخش خصوصی کار می کردم برای افراد بی بضاعت که سرمایه خیلی اندکی داشتند ایجاد شغل کردم و بحمدالله مشکل خیلی از این افراد حل شد. بحث بعدی بحث درمان است مثلا یک جانبازی که نیاز به ویلچر دارد. هزار بار اندازه و وزن او را می گیرند و دست آخر همان چیزی که خودشان مدنظرشان است به جانباز می دهند. یعنی اگر همه مسایل جانبازی را به غیر از بحث درمان به بخش خصوصی واگذار نمایند بسیاری از مشکلات قابل حل است. من خودم طرح های زیادی را دارم که اگر اجرایی شود بی شک به نفع جانباز خواهد بود.

فاش نیوز :  استاد با دانشجویانتان و دیگر جوانان نسل سومی که دوران جنگ را درک نکرده اند چه صحبتی دارید؟
-- در خصوص این موضوع باید عرض کنم قبل از آنکه به این نسل توصیه ای داشته باشم اول به هم نسلی های خودم که نسلی انقلابی هستند عرض می کنم که به این نسل اعتماد داشته باشیم و این انقلاب مقدس را به این نسل بسپاریم. اگر نسل های بعد از انقلاب دلبستگی به آرمان ها نداشته باشند چگونه می توان انتظار داشت که این انقلاب را حفظ کنند؟ باید با حوصله و ظرفیت بالا به سوالات آنان پاسخ دهیم.  باید آستانه تحمل خود را بالا ببریم و تحمل شنیدن مخالفت های آنان را داشته باشیم. اما به آن قشر از انقلابی های گذشته که من از آنان به تعبیر" آنانی که همراه ما بودند اما با ما نبودند " یاد می کنم  که پس از جنگ باورهای خود راقبول نداشته و با مثلث زر- زور - تزویر به جمع آوری اموال نامشروع پرداخته اند، اشاره دهم که این انقلاب با خون دل و اشک مظلومان به نتیجه رسیده است و با رفتارهای خود این نسل را بدبین نکنند. من معتقدم اگر این نسل از ما صداقت ببیند، آنقدر صفا و وفا دارد که حافظ کشور و انقلاب باشد. می خواهم گوشه ای از وفای نسل جوان امروز را عرض کنم. یک روز برق محل مسکونی قبلی من در خیابان سازمان برنامه شمالی رفت و آسانسور کار نمی کرد. بنده و همسرم در تاریکی ایستاده بودیم که ناگهان جوان تنومندی که احتمالا پرورش اندام کار می کرد از کنار ما گذشت. من از ایشان تقاضای کمک کردم. او در آن تاریکی وقتی من را از پله ها بالا برد خم شد و با دست هایش بر روی پاهای من کشید و سپس بر روی گونه اش کشید و گفت: از باب تبرک... و رفت.

فاش نیوز :  سخن پایانی
-- خداوندا لحظه ای مارا به خودمان وا مگذار.

 

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
بسیارجالب،زیبا ،خواندنی و البته قابل تامل بوذد، فرازهایی از سخنان این استاد بزرگوار.
هرچند که ایشان زحمات و رنجهایی کشیده اند که قابل تقدیر است، ولی اجرشان نزد پروردگار قطعا ماجور است
دعامیکنم موفق باشند و سلامت.
شما اسطوره های این کشورید پشتکار ، استعداد و مسئولیت پذیری و ... بیشتر از هر چیز منو تحت تاثیر قرار داد انشالله که بتونیم راهتونو ادامه بدیم
استاد عزیز،موفقیت و سلامتی و بهترین هارا از خدای ممنان برای شما ارزومندم
با تمام وجود به دلیران و قامت افراشتگان وطنم که بلندای وجودشان هرگز آنان را بر صندلی چرخدار که خاک قدم هایش تبرک است ٬ محبوس نکرد افتخار باید کرد و خوشا به حال آنانیکه از محضر این استادان عالیقدر کسب علم و دانش میکنند.
همکار ارجمند

به عشق شما به وطن و صداقت شما ایمان دارم و همواره در تمامی مسیر زندگی برای من الگو هستید.
باعرض سلام خدمت استاد عالیقدرم
خدا را شاکر هستم که باورود به دانشگاه با شما آشنا شدم
صحبتهای شما همیشه دلنشین و شایسته بوده و هست
در این دوره شرایط به گونه ای پیش رفت که همه آن هایی که برای حفظ و صیانت از این آب و خاک از همه چیز خود گذشتند متهم به جنگ طلبی شدند اینجاست که باید از دفاع مقدس دفاع کرد و این ممکن نیست جز بانگارش واقعیات و ثبت خاطرات آن روز
و جای تاسف است که مورد بی مهری قرار میگیرند بخصوص از نظر درمان
خدایا بحق خونهایی که به ناحق ریخته شده عدالت مهدی در همه جا گسترده شود و لذت بندگیت را از ما نگیر
تشکر و قدردانی میکنم از استاد خوبم و امیدوارم سالیان سال سلامت و زنده باشند




سلام مژگان جون،بنده هم با نظراتت موافقم،واقعا استاد از صمیم قلب مهربونشون برای ما فداکاری میکردند،بزرگترین و مهمترین دیدگاههای من در محضر استاد شم بیاتی شکل گرفت.تاهمیشه ممنونتونم استاد

از این که استادی مثل شما داشتم و دارم خدارا شاکرم.حرف های شما در همه ما دانشجویان تاثیر بسیاری داشته . شما برای ما اسطوره تلاش و استقامت بودید.همیشه صبر و حوصله و تلاش و درایت شما زبانزد بوده و هست.امیدوارم همیشه موفق و موید باشید.
سلام
من از دانشجویان این استاد بزرگوارم و از نزدیک شاهد تلاش و تحمل و انگیزه بالای ایشان بوده ام .هزگز فکرشم نمیکردم که استادی بخاطر یادگیری دانشجویانش اینگونه از جان و دل مایه بگذارد و مانند پدری دلسوز با آنان رفتار کند.
خدا قوت استاد زندگی
سلام. بنده هم به داشتن دانشجویانی چون شما افتخار میکنم
سلام
بسیار خوشحالم که در دانشکده مدیریت دانشگاه تهران با آقای شم بیاتی کلاس مشترک داشتم. ارتباط خوب ایشان با نسل سومی ها قابل احترام است. علاقه ، جدیت و احساس مسئولیت ایشان در مورد مسائل کلان کشوری در کلاس، نشانگر تعهد و عشق ایشان نسبت به ایرانه. خصوصیتی که در اقای شم بیاتی و همرزمان ایشون به خوبی متجلی شده و ایران امروز به این تعهد و عشق شدیدا نیازمند است.
با آرزوی شادمانی و عاقبت بخیری برای ایشان و همه جانبازان عزیز میهن
حاج ناصر اقا . یادش بخیر انروزها. سنگر ،خاکریز کنار دریا ،نماز جماعت فراموش نشدنی و .........................................................................................................................................................................
به یاد یاران .............
گروهان شهید رجایی به فرماندهی آقای چراغی ،بچه های سپاه منطقه 4خیابان استخر
ادغام با تیپ 2 لشکر 21 حمزه ،ماشاا... چه دلاورانی . روحانی با لهجه غلیظ ترکی
سلام استاد عزیزم
واقعا ب خودم میبالم ک دانشجوی شما بودم و در محضر شما درسهای بزرگی آموختم.یادش بخیر ،گرچه برای شما خیلی شرایط سختی بود اون زمان ک با برانکارد سر کلاس حاضر میشدید،اما ما با اشتیاق فراوان خودمونو ب شما میرسوندیم،همین عشق و علاقه شما ب درس و دانشجو بزرگترین درس برای مابود،بهترین هستید برامون تا همیشه.هرجا ک هستید سربلندو پیروز مثل همیشه پر انرژی باشید.ایام ب کام
استاد فرهیخته و دلیر ، ایثارگر استوار
جناب آقای ناصر شم بیاتی ارجمند

با مجاهدت ها و ایثارگریهایی که منجربه دفاعی غیورانه از اسلام و جمهوری اسلامی ایران گردید، اسلام و ملت عزیز ایران را سرافراز نمودید و شوق فداکاری سرشار از معرفت فروزان و درخشان را در قلبها و جانها هویدا ساختید.

به رسم اکرام و احترام ، با جهانی مشحون از مباهات ،خالصانه به مقام جانبازی شما و به همت و تلاشهای بی شایبه ی شما که رمز عزت و عظمت ، استقلال ، سعادت و وسیادت و همان جهاد فداکارانه است ، ادای احترام می کنیم و دست توانای شما را به گرمی وجودتان می فشاریم .
با امید به اینکه مهر وجودتان همواره پوینده ، پاینده و تابنده باشد و گامهایتان راسخ و استوار یه سوی بهروزی و پیروزی رهنمون گردد.
فضل الله المجاهدین علی القاعدین اجراً عظیما 95 نساء


خوشا آن سر که در پای تو باشد خوشا آن دل که ماوای تو باشد

خوشا آن سینه ای کز آتش عشق بجوش از جام صهبای تو باشد

استاد ارجمند از اینکه در اوج صداقت و تعهد با وجود شرایط دشوار بیماری در کلاس درس زندگی به ما معنای وافعی انسانیت را اموختی بی نهایت سپاسگزارتان هستیم .
سلامت و پایدار باشید
دانشجویان دانشگاه پیام نور مرکز شهریار
ذره ذره تا شهادت
فكرش را كه بكنی ،می بینی كه همه كارهای خدا حساب و كتاب دارد، هر چیزی رو نمی خرد.واقعیتش این است كه گلچین می كند.
خیلی ها توی جبهه تقلا كردند ،به آب و آتش زدند اما یك تركش نخودی هم نوش جانشان نشد كه نشد.بعضی ها هم كه زرنگ كار بودند فروختند و رفتند پیش خودش.اما عده ای هم جانباز شدن كه خدا خواست بمانند که ما ها درس بگیریم دستی ،پایی، چشمی ،نخاعی، ریه ای...فرستادند و خودشان را به عبارتی پیش فروش كردند .
سلام استاد عزیزم دوستت دارم :
خدا نخواست كه از تو جان بگیرد !
خواست كه ذره ذره تو را شهید كند میدانی چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
چون آنقدر قشنگ وزیبا با خدایت راز و نیاز میکنی که دوست ندارد از خودش جدایت کند .
man khiyli tahte taser garar gereftam chon ba moshkelate in ostade arjmand az nazdek ashena bodam omidvaram ma az in ostadane arzeshmand darse zendegi biyamozim v pasdare khone shahedan v gadrdane janbazan aziz bashim
سلام وبلاگم مطالعه فرمائید به یاد ازادمردان رکاب مزنم عشق بی ریائی صاحب دلان فراموش شدنی نیست ونخواهد بود دلیل خدای بودن عصر خودشان هدف اولیه .... دیگران ... معنای پوچ ... التماس دعا دوچرخه سوارعکاس کردستانی
ایثار شاید بالاترین رده در مراتب جهاد نفس باشه
شهدا و جانبازان همیشه برای ما با ارزش و قابل احترام هستن و به گردن ما حق دارن....
جناب شم بیاتی بسیار بهتون افتخار میکنم
التماس دعا
اکنون که شما با به کار بستن تعقل و اندیشه و استعداد و تلاش توانستید راه بلند دانش اندوزی و مهارت و وزیدگی و تقوا سکوی پر افتخار فداکاری را بپیمایید و به قلل مرتفع علم و دانش و مهارت برسید ما نیز بر خود فرض می دانیم از فعالیت های برترین شما در حوزه های فرهنگی و اجتماعی به عنوان برترین تقدیر و تشکر کنیم
با سلام بر شهيدان بي ادعاي جنگ تحميلي و درود فراوان بر يادگاران ان روزهاي سخت و فراموش نشدني و بويژه جانبازان عزيزي كه متاسفانه در اين روزگار غريب و بي رحم خيلي زودتر ازونيكه فكرش رو ميكرديم فراموش شدن. به رسم ادب ،ارادت خودم رو به استاد زندگيم جناب اقاي دكتر ناصر شم بياتي ابراز مينمايم . استاد شم بياتي قبل از اونيكه استاد مديريت و يا هر چيز ديگري باشند ، استاد اخلاق و مردانگي هستند. و من و تمامي شاگردان اون مرد بزرگ ،قبل از اونيكه الفباي مديريت رو از ايشان ياد بگيريم ،ياد گرفتيم كه چگونه ميتوانيم براي ديگران و براي كشورمون مفيد باشيم و صادقانه خدمت كنيم ... استاد در هر جايگاه و پستي كه هستي دعاي خير ما بدرقه راهت خواهد بود...جناب دكتر شم بياتي شما افتخار ما هستيد
استاد شم بیاتی به حق که انسانی شریفو دوست داشتنی هستند.
من به شخصه ایشون رو بهترین معلم و راهنما واسه همه شاگرداش میدونم...
و لایق این جمله اند...عاشقی که استاد شد
استاد شايد خوب نباشه اينو بگم ولى ...
من در برابر ايثار شما ,سر تعظيم فرود ميارم.
هيچ وقت فراموشتون نميکنم استاد .
از خدا ارزوى سلامتى دارم براتون .
استاد عزیز و گرانقدر ...دکتر شم بیاتی عزیز...اسوه ی انسانیت و ایثار به معنای واقعی...
....تا همیشه مدیون شما هستیم و خواهیم بود ...همه ی ماااا...
سایه ی پر مهرتان همواره مستدام و وجود نازنینتون برقرار استادبزرگوااار
سلام
خیلی خوشخالم آفای شم بیاتی استادم می باشد کلاسشان به علت محبت و رابطه دوستانه واینکه نسل مارا درک می کنند برایم لذت بخش است واصلا زمان را متوجه نمی شوم .استاد این باور را در من زنده کرد که فداکاری و از جان گذشتگی انسان های وارسته رنگ کهنگی نمی گیرد. بی ریا بودنشان قابل تقدیر است.
آرزوی صحت و سلامتی از خداوند برایشان خواستارم.
سلام
خیلی خوشخالم آفای شم بیاتی استادم می باشد کلاسشان به علت محبت و رابطه دوستانه واینکه نسل مارا درک می کنند برایم لذت بخش است واصلا زمان را متوجه نمی شوم .استاد این باور را در من زنده کرد که فداکاری و از جان گذشتگی انسان های وارسته رنگ کهنگی نمی گیرد. بی ریا بودنشان قابل تقدیر است.
آرزوی صحت و سلامتی از خداوند برایشان خواستارم.
شما را فراموش کردیم؟
لباسهای خاکیتان را در میدانهای مین
ولابلای سیم خاردارها رها کردیم؟
خاطرات شما را با سربندهایتان از یاد بردیم
رمز حمله را فراموش کردیم. عهدمان را با ولی شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم؟
زمان ندبه و سمات را گم کردیم و شفع و وتر و صبح مان قضا شد.
جانباز یعنی قله وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی....
شما را فراموش کردیم؟
لباسهای خاکیتان را در میدانهای مین
ولابلای سیم خاردارها رها کردیم؟
خاطرات شما را با سربندهایتان از یاد بردیم
رمز حمله را فراموش کردیم. عهدمان را با ولی شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم؟
زمان ندبه و سمات را گم کردیم و شفع و وتر و صبح مان قضا شد.
جانباز یعنی قله وارستگی در اوج شکستگی و زیستن بدون دلبستگی....
سلام
یکی از جاذبه های استاد سخنان پرمحتوا و کامل ایشان و نیز درک نسل جدید می باشد به گونه ای که در کنارشان احساس آزادی داری و بحث هایشان اگر هم برای نسل قدیم باشد
گویی حرف های نسل امروز است.
آرزوی سلامتی برایشان دارم
استاد عزیز
ای اسوه ی صبر و شکیب و پایداری...
داری نشان از خصم امت. یادگاری...
درس عشقت هم محبت تا فداکاری...
ای بهین استاد.امتحانم شد وفاداری...
سلام استاد عزیزم
مصاحبه شما را به صورت کامل خواندم.بسیار تاثیر گذار بود.
کاش خاطراتتان را از دوران دفاع مقدس به صورت یک کتاب مدون کنید، زیرا بخشی از تاریخ این مرز و بوم است.
از خدای منان برای شما سلامتی همراه با طول عمری با عزت و موفقیت های پی در پی خواستارم.
التماس دعا
کشور به افرادی مانند شما افتخار می کنه.
برادر بزرگوار،جناب استاد شم بیاتی
سلام و عرض ادب و احترام؛
جانبازی، مدال افتخاری است که خداوند این نعمت ارزشمند خویش را نصیب انسان‏های پاک و بی‏ آلایش خود می‏ نماید؛ انسان‏هایی که از هستی و جان خویش در راه رضایت حق گذشته و در این راه، صبر و مقاومت می‏ کنند.چنان تسلیم شهامت،صبوری و فصاحت بیان شما شدم که جرات تعریف از سخنان شما را ندارم.فقط می گویم... کاش فراموش نکنیم مردان مرد این سرزمین را و کاش لایق این همه بزرگواری باشیم.کاش درک کنیم ارزش کار دیروزتان را و علت سوز امروزتان را!سنگربانان دفاع از ارزش،فکر و فرهنگ ،کاش قدردان شما باشیم و قدردانتان باشند!!!

درود بر شما و تمامي كساني كه در عمل براي ايران و ايراني فعاليت ،جان فشاني و مفيد بوده اند و درودي ديگر بر آنان كه براي آزاد سازي خرمشهر عزيزمان ، يك وجب از خاكمان را در تسلط غير ، تاب نياوردند و زندگي رها نموده تا زندگي بخشند به كودكان ايران زمين.
درود بر اندك كساني كه از مثلثي كه شرم دارم تكرار كنم و شما بيان نموديد و در ساير اشكال نان به . . . آلوده نخورده اند و نمي خورند هنوز و  دستشان در جيب اين ملت رنج كشيده هرگز نرفته و ميدانم كه نخواهد رفت .
هنوز هم نام خرمشهر بغض دردناكي در گلويم . . . متاسفانه 6 ساله بودم و ناتوان در ياريتان . اما به سهم خود در راه وطن و سربلندي ملتم با اشتياق و با وجود مشكلات فراوان پيش رويم با جويندگي در علم و دانش اميدوارم موثر باشم.
از مصاحبه تان با خبر شدم اما متاسفانه الان توانستم بخوانم و نظري دهم
اميدوارم در حوزه علم و دانش بتوانم ياور ايثار گران و وطن دوستان حقيقي اين مرز و بوم باشم و با همكاري و مشاركت همه اقشار جامعه ايرانمان را ،درست ، بسازيم.

دانشجوي جنابعالي در كلاس بودجه ريزي ، مديريت بازرگاني پيام نور تهران غرب و آرزومند سلامتي و عاقبت بخيري و. . . ميدانيد كه دوستتان دارم
 
بسمه تعالی
با سلام
استاد علاوه براینکه استاد مدیریت می باشند استاد اخلاق و مردانگی می باشند ایشان در کلاس درس با رفتار خود به دانشج.یان درس اخلاق ومدیریت می آموزند .ضمنا ایشان به اطرافیان ومدیران دانشگاه نیز بارها آموخته اند که چگونه بر مشکلات غلبه کنید .از خداوند بزرگ می خواهم که ایشان وافرادی مثل ایشان را برای نظام جمهوری اسلامی حفظ وسایه شان بر سر ما مستدام باشد.استادبزرگوار دستان را می بوسم.التماس دعا
آقای دکتر شام بیاتی مدتی از همکاران ارجمند بنده در دانشگاه پیام نور بودند و به اخلاق حسنه و مسوولیت پذیری و خوش فکری شهرت داشتند. برای ایشان سلامت و سربلندی همیشگی آرزو داریم و امیدواریم که همواره در راه اعتلای میهنمان ایران،مانند گذشته، ساعی و کوشا باشند.
با سلام و عرض ادب واحترام به محضر استاد اخلاق ، زندگي و مديريت جناب آقاي دكتر ناصر شم بياتي كه نمونه بارز يك استاد ،دوست ، برادر و پدر بي مثال ميباشند . بنده فقط يك ترم افتخار شاگردي اين مرد بزرگ را داشتم ، ولي همه جا با افتخار اين را به رخ ديگران ميكشم . استاد شما دين خود را به اين آب وخاك ادا نموديد. يك روز در لباس مبارز سياسي ( قبل از انقلاب )، يك روز در لباس يك رزمنده در جبهه ها و امروز در لباس يك استاد مثال زدني در دانشگاهها ... استاد ما شيفته محبت ، يكرنگي ، بي پروايي ، فروتني و شفافيت شما هستيم ... درود بي پايان بر شما.
با سلام جناب استاد گرامی جناب آقای دکتر شام بیاتی عزیز
برخی از اوقات زبان از گفتن آن عاجز می باشد و باید از زبان دل و از سکوت و اشارات
سخن گفت تا در آن مکان و زمان نباشی هیچ چیزی نمی توان گفت و این حقیر شعری از
استاد سخن مولانا انتخاب کرده و چیزی نمی توانم بگویم امید وار هستم سخن به
اشاره گفته باشم
ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
معشوق همین جاست بیایید بیایید
معشوق تو همسایه و دیوار به دیوار

در بادیه سر گشته شما در چه هوایید
کو صورت بی صورت معشوق بدیدید
هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
ده بار از آن راه به آن خانه برفتید
یک بار ازین خانه به این بام برایید
آن خانه لطیف است نشان هاش بگفتیید
از خواجه آن خانه نشانی بنمایید
یک دسته گل کو اگر آن باغ بدیدید
یک گوهر جان کو اگر از بحر خدایید
با اینهمه آن رنج شما گنج شما باد
افسوس که بر گنج شما پرده شمایید
دوست داریم استاد
شما را فراموش کردیم؟
لباس های خاکیتان را در میدان های مین
ولابلای سیم خاردار ها رها کردیم ؟
خاطرات شما را با سربندهایتان از یاد بردیم
رمز حمله رافراموش کردیم.عهدمان را با ولی شکستیم و دعای عهد را فراموش کردیم؟
زمان ندبه و سمات را گم کردیم و شفع و وتر و صبح مان قضا شد.
جانباز یعنی قله وابستگی در اوج شکستکی و زیستن بدون دل بستگی...
راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست
آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
جناب استاد به نیت شما دیوان حافظ رو باز کردم ، و حضرت حافظ چه قشنگ جواب داد.
آری ایثار واژه ساده ای نیست ، انجامش عشق میخواهد و لیاقت ، و شما این واژه را چه زیبا صرف کردید.در خدمت بزرگواری چون شما بودن افتخار بزرگی بود. پایدار باشید.
جانبازان شهدای زنده ,یاد شهدا و ایثار و فداکاری آنها را در این عصر و زمان زنده نگه می دارند
جانبازان شهدای زنده ای هستند نام ویاد شهدا را زنه نگه میدارند
سلام . جناب شم بیاتی ، شما استاد هستید و در مورد مباحث علمی مربوطه تدریس می نمایید . اما در موارددیگری هم به مقام استادی رسیده اید مثل اختیار ، ایمان ، صبر . که می توان آنها را نیز به خوبی از شما آموخت . همچنین از خانواده شما هم باید یاد و تشکر نمود . آرزوی نشاط روز افزون برای شما و خانواده محترمتون دارم .
سلام استادعزییم،،بسیارعالی بود،، فیض بردیم ازفرمایشات شما،،ان شالله درپناه خداوندحق تعالی باشید
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi