شناسه خبر : 35124
شنبه 23 خرداد 1394 , 08:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با اکرم بیگدلی همسر جانباز شیمیایی 70 درصد سیدمرتضی منتظر امامی

آیا یاری کننده ای هست!

زن جوان که به خواست خود با این برادر جانباز ازدواج کرده، از وضعیت همسرش چنان نگران است که در طول صحبت ها فقط اشک می ریزد و می گوید: فقط حاجی سالم بشود...

صنوبر محمدی - زمانی که با خبر شدم سید مرتضی منتظرامامی یکی از جانبازان 70درصد شیمیایی عزیز کشورمان به علت وضعیت حاد جسمانی اش در بیمارستان هفتم تیر شهرری بستری است، و همسر مهربان و فداکارش  (اکرم بیگدلی) او را از شهر همدان برای مداوا به بیمارستان آورده است از این همه غفلت خودمان دلتنگ می شوم. با همسرش تلفنی صحبت می کنم و حالش را جویا می شوم. او برایم می گوید یک سال است که به خاطر شیمیایی شدن آقا مرتضی، روده ها و کبدش را برداشته اند. علاوه بر مشکلات تنفسی یک سال هم هست که کلیه هایش درگیر است و یک روز در میان دیالیز می شود و به گفته  پزشکان هر روز سطح هوشیاری اش کمتر و کمتر می شود و حالا هم یک هفته ای است که در کما بسر می برد.

قرار دیدارمان را به فردای همان روز می سپاریم. زمانی که خود را به بیمارستان می رسانم تازه او را برای دیالیز برده اند. به اتفاق همسرش، به ملاقاتش می رویم.  مرتضی که  زمانی یکی از فرماندهان پرتوان جنگ در آبادان بوده و در منطقه عملیاتی کردستان (حلبچه) نیز حضور داشته و درجبهه نیز رشادت های زیادی از خود نشان داده، هم اینک مانند پرستویی خسته و بال وپرشکسته روی تخت افتاده و آنقدر دستگاه تنفسی و  ماسک اکسیژن  و... به او  وصل است که چهره اش زیر این همه وسایل پزشکی به سختی قادر به دیدن است و تنها نشان زنده بودنش  قفسه سینه ای است که بالا و پایین می شود.

 زن جوان که مدت 7 سال از ازدواجش می گذرد، به خواست خود با این برادر جانباز ازدواج کرده و حاصل زندگی آنان یک فرزند پسر 6ساله است. وی از وضعیت همسرش چنان مستاصل و نگران است که در طول صحبت هایمان فقط اشک می ریزد و می گوید: فقط حاجی سالم بشود از خدا هیچ چیزدیگری نمی خواهم.

 قدری او را دلداری می دهم و با هم به محوطه بیمارستان می آییم. از او درباره حاج مرتضی سوال می کنم که چگونه به جبهه رفته و شیمیایی شده است؟ به آرامی می گوید:سید مرتضی متولد 1340 و 17ساله و دانش آموز بوده که میز و نیمکت مدرسه را رها می کند و مرد جنگ می شود و8 سال سابقه جبهه دارد، اما هیچ گاه به من نگفت که چگونه شیمیایی شده است! و اینجاست که دریای دلش طوفانی می شود و گریه امانش نمی دهد و این حکایت تمام زندگی عاشقانه اوست و درمی یابم مجنون زندگیش برای او همه زندگی است. او ازدواج با آقا مرتضی را برای خود افتخاری بزرگ و لطف و عنایتی بزرگتر از سوی خدا می داند. وقتی سوال می کنم از زندگی با آقا مرتضی چقدر راضی هستی؟  بدون کمترین مکث اما با حجب و حیای زنانه لبخند می زند و می گوید: خیلی خیلی. آقا مرتضی همسر خوب و وفاداری است اما در این سالها سختی و عذاب زیادی کشیده است.... و بازهم باران اشک!

حاج مرتضی مداح اهل بیت(ع) و عاشق آل الله هم هست. همسرش برایم تعریف می کند من زمانی که بالای سر آقامرتضی هستم شاید باورتان نشود اما حضور آقا ابوالفضل(ع) و امام حسین(ع) را احساس می  کنم چون برای امام حسین(ع) بسیار نوحه سرایی و گریه کرده است. روزی که حالشان به شدت بد بود یک لحظه چشمش را باز کرد و گفت: چه کسانی اطراف تخت هستند؟ گفتم همان کسانی که دوستشان داری!

 وقتی از خانم بیگدلی می خواهم بیشتر از وضعیت و شرایط زندگی امروزشان برایم بگوید با خجالت و شرمندگی فراوان می گوید:حاج مرتضی تا قبل از شدت بیماری اش  درکبودرآهنگ پایگاه نوژه همدان به شغل دامداری مشغول بوده اما هزینه بالای درمان برای او بسیار گران بود حتی چند باری هم که از او  خواستم  به دنبال کارت جانبازی برای بستری شدنش باشد از دست من ناراحت می شد و می گفت: مگر من برای مال دنیا به جبهه رفتم که حالا بروم و طلبم را بگیرم!خدا کریم است! لذا  با فروش دامداری هزینه سنگین درمان را می پرداختیم تا اینکه آن هم تمام شد. در حال حاضر از هیچ کجا حقوقی دریافت نمی کنیم  و تنها با یارانه ای که دولت پرداخت می کند  گذران زندگی می کنیم.

این زن و شوهر آنقدر بزرگوارهستند  که نخواسته اند حتی از خانواده ها، کسی از وضعیت زندگی آنان باخبر شود. آقا مرتضی طبع بسیار بلندی دارد و با اینکه اجاره نشین هست و مشکلات فراوانی دارد اما تاکنون دستش را پیش کسی دراز نکرده، حتی دوستان نزدیک و همرزمانش.

از هزینه بیمارستانی که در حال حاضر بستری است می پرسم می گوید:  درحال حاضر یک ماه هست که همسرم بستری است و هزینه هرشب اقامت آی سی یو چیزی بالای پانصد هزارتومان است. چند بار فاکتور دادند که ما حتی توانایی پرداخت صدهزارتومان آن را هم نداریم.

خانم بیگدلی تمام مدت برایم می گفت با این همه دست تنگی و اینکه سرپناهی ندارند اما به عشق آقا مرتضی که او را بسیار دوست دارد همه سختی ها را تحمل می کند و همین که حال همسرش رو به بهبودی برود چیزی از خدا نمی خواهد. اما او روزهای سخت و تلخی را تجربه می کند.  او هر صبح کودک 6 ساله اش را به خواهرش می سپارد و چیزی حدود 3 ساعت در راه است تا خودش را به بیمارستان برساند. تا غروب در کنار همسرش می ماند و غروب راهی خانه خواهرش که آنهان نیر اجاره نشین هستند می شود.اما حقیقت تلخ دیگری که سخت روحم رامی آزارد این است که کودکشان  نیز از درد و رنج شیمیایی شدن پدر نیز بی بهره نمانده و در همان 10 روزاول  نوزادی، قسمتی از روده او را که درگیر بوده جراحی و برداشته اند و کلیه اش نیز درگیر شیمیایی است و زن علاوه بر همسر ، نگران فرزند خردسالش هم هست.

در جواب آخرین سوالم که از بنیادشهید چه انتظاری دارید؟ می گوید: ما هیچ سرپناهی نداریم و حقوقی که بتوانیم با آن امورات زندگیمان را بگذرانیم. هزینه درمان آقا مرتضی هم که برایمان سخت است. نمی دانم چه کار کنیم.

***

در  لحظات پایانی نوشتن  گزارش بودم که همسر آقا مرتضی تماس گرفت و با خوشحالی گفت که امروز صبح که به بیمارستان آمدم دکترها گفتند آقا مرتضی چشمش را باز کرده است. من نیز بسیار خوشحال شدم  اشک شوق از دیدگانم جاری شد و خدا را با تمام وجود شکرگزار شدم اما مشکلات زندگی او همچنان باقی است.  در پایان از همه عزیزان می خواهم برای سلامتی تمام جانبازان و به خصوص حاج مرتضی منتظر امامی دعا کنند.

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
حالا آقای شهیدی و آقای انصاری و ....
بروید ببینید آقای شیخ اکبر بهرمانی با شما چکار دارد...!؟
خداوند شفا عنایت فرماید انشااله .. .
حالا معلوم نيست كه بنياد و اقاى شهيدى در كجاى اين ماجرا قرار دارند؟ و يا اينكه اصلاً تمايلى براى رسيدگى به اين مشكل سيد مرتضى را دارند يا نه؟ يا مثل هميشه با بهانه اوردن اينكه اين مثائل بار مالى دارد. به راحتى شانه خالى ميكنند؟ حالا به گفته همسر سيد مرتضى ، سيد مرتضىى به خاطر مثائل اعتقادى خود براى تشكيل پرونده و گرفتن كارت جانبازى و حق و حقوق خود به بنياد مراجع نكرده. بايد امثال اقا سيد مرتضى همينطور به حال خود با اين وظعييت مجروحيت شديد بحرانى به حال خود رها شود؟ ما جانبازان كه پرونده داريم. اينه حال و روزمون. واى به حال امثال اقا سيد مرتضى و همسر محترم و تنهايش كه دراين روزگار جزء خدا كسى را ندارند. به حال خود در اين روزگار بى وفا تنها و بى كس رهايشان ميكنند؟ تا بسوزند و بسازند؟ و اين يعنى فاجعه و سرافكندگى براى ارگانى چون بنياد شهيد و جانبازان اقاى شهيدى.
توروخدا یکاری برای این همسر جانباز کنید خیلی سخته من واقعا میتونم درک کنم چی داره میکشه...جانبازان عزیز خواهشاپیگیربشید تا بتونن هزینه رو ازبنیاد دریافت کنن...ای کاش این جانباز گرانقدر رومیشناختمو ازش میپرسیدم چرا حقی بایدازش استفاده میکردنکرده برای چی؟؟؟بله اون زمان هیچکی دنبال حقوق و بیمه نبود چون عاشق بودن و هستن ولی الان بااین وضعیت جسمانیشون نمیتوانن کارکنن پس باید ارگانی حمایتشون کنه جنگ رو که فقط برای حفظ ناموس خودشون نکردن برای سرزمین بود برای حفظ ناموس همه ی ملت بود...فقط میتوانم بگم که دمه همهی شما ایثارگران گرم بخصوص شهدای گرامی که واقعا ادمای بزرگی بودید وهستید...
خدایا دعای این حقیر را هم برای بهبودشان بپذیر
اینان شیران بی ادعا هستند به قول امام نگذارید در پیچ و خم زندگی به فراموشی سپرده شوند . مسولین بنیاد بروند با بی دردها و مرفهین عکس بگیرند و نروند ببینند چه بر سر این شیر مردان میآید .چرا بنیاد بیمارستان ها را ملزم نمیکند که اطلاعات این افراد برای آنها ارسال شود تا کمکهایی لازم را انجام دهند ؟چون بی درد ند و برای خدمت نیامده‌اند . من خود هزار تا بیماری دارم و درآمدی هم ندارم اما اگر عضوی بخواهند میتوانم اهدا کنم .به مولایم قسم . 52 ساله هستم دو تا کلیه هم دارم .خوشحال میشم ثوابی کنم .
برادران يوسف وقتي مي‌خواستند يوسف را به چاه بيفکنند يوسف لـبـخـنـدي زد!
يهودا پرسيد: چرا خنديدي؟ اين جا که جاي خنده نيست!
يوسف گفت: روزي در اين فکر بودم که چگونه کسي مي‌تواند به من اظهار دشمني کند با وجود اين که برادران نيرومندي چون شما دارم!
اينک خداوند همين برادران را بر من مسلط کرد تا بدانم که غير از خــــدا تکيه گاهي نيست!
و اين چاه نشيني امروز من تاوان تکيه دادن به خلق خداست ...
باسلام .خدا شفا دهد .وگرنه به مسئولین بنیاد هیچ امیدی نیست .وقتی به شهادت رسیدند.این جانبازان عزیز .ان وقت یادشان می ایید.که با احترام بر سر دست ببرندشان و وسخنرانی کنند
باعرض سلام متاسفانه این سر نوشت درصد بالایی از ایثار گران میباشد
با عرض سلا م امروزه باگذشت چهار دهه از استقلال کشور عزیزمان شاهد یاری خواستن همسر یک ایثار گر میباشیم واین موارد جای بسی تاسف دارد ومطمئنن درحافظه ایثار گران عزیز ثبت شده ولی دراراده وعزم وعشق به ولایت هیچ خللی ایجاد نمیکند ایثارگر کیست ؟ ایثارگران یکی از همین مردم کوچه وبازار روستاها تا شهرهای بزرگ گرفته وبیشترشان درهمین خانه های اجاره ای ساکن میباشند بیشترشان خواستار شناسایی از طرف جامعه نیستند چرا ؟وقتی تیتر هایی از طرف رسانه های جمعی بنمایش در می ایدکه به ایثارکران فاقد مسکن زمین یاوام مسکن تعلق میگیرد ذهنیت که در جامعه راه می اندازد این است که مشکل مسکن برای ایثارگران حل گردید این خبر درجامعه این دید را بوجود می اورد که ایا فقط ایثارگران از این امتیاز بهرمند شده اند ایا سایر اورگانها نباید مسکنشان تامین شود حالا همه میدانیم که اکثر اورگانها از کشوری ولشکری دارای تعاونی مسکن میباشد وطبق ظوابط خودشان برای پرسنلشان چندین هکتار زمین گرفته وقطعه بندی کرده بعداز مراحل قانونی به اعضا واگذارکرده وهر قطعه به یک نفر تعلق میگیرد ولی زمینهایی که به جانباز یا ایثار گر واگذار میکنند هریک قطعه زمین را به دو ایثارگر واگذارکرده وقتی که اعتراض میکنی میگویند مگر شما نصف انسان بیشترید حالا ببینید ساخت مشترک چه مصیبتی برای هردو ایثارگر بوجود می اورد بعد هم اگر توانستید وبا هزار مشکلات سقف زدید سالها برای گرفتن وام باید عمر تلف کنی که در نتیجه مجبور به فروش میشوی وهرکدام ازاین دونفر مجبورند به طرف خانه اجاره ای بروند تا فرجی گردد اکثر مسائل ایثارگران حل نشدنی باقی میماند وشامل مرور زمان عمرخواهدشد. در زمانهای گدشته یک قانون جامع ایثارگری تدوین شد که بدقت بسیاربالایی کار کارشتاسی روی ابن قانون جامع انجام شده وتبصره هایی دران قرار داده شد تا مقامات اجرا کننده قانون مذکور بتوانند این قانون جامع تدوین شده را سالهای سال به درازا و وقت کشی بگذرانند وباز این قانونهاهم شامل مرور زمان عمر جامعه ایثارگری شده باشد/ اینها از قوانین وضع شده که برای طرح تکمیل کامل خدمات به ایثار گران بعد از فوت انجام شده باشند هم خبر میدهند . قسمت دوم جواب جانباز یا ایثار گر کیست؟جانباز انسانیست که بر اثر شلیک مستقیم گلوله خمپاره ودیگر ادوات جنگی منفجره یا غیره مجروح از5درصد تابالای 70درصد به اعضای بدن اسیب جدی رسیده باشد برابر میانگین البته برای تحمل درد وبا تجویز پزشک متخصص وفوق تخصص از روی یکعدد قرص تابالای 30 عدد قرص میخورد اگر میانگین تجویز قرصهای خورده 30ساله یک جانباز را در نظر بگیریم عدد 15 بدست می اید در هفته تعداد 105 عدد قرص مصرف میکند درماه3150عددقرص مصرف میکند درسال37800عدد قرص مصرف میکند ودر30 سال1134000قرص مصرف کرده حالا بعداز سی سال ایثارگری یک ایثارگر وابسته به قرص میباشد که علاوه برکهولت سن بخاطر مصرف سی ساله قرص مبتلا به بیماریهای شدید فراموشی سنگینی دائم سر وسردردهای وحشتناک اضافه وزن بالا بیماریهای تنفسی مری درد های طاقت فرسای معده مشکلات روده ای مشکل دفع درد شدید زانوها وپاها چربی کبدی فشار روی کلیها وایجاد تکرر ادار سوزش ادار خفقان ونفس تنگی درد های شدید محلهای صدمه دیده شده در منطقه را داراست/ ایجاد بی خوابی های عذاب اور در طول شب وقتی همه اعضای خانواده خواب میباشد در اوج درد بخود میپیچد ناله میکند اما بغیر ازخدا وخودش کسی نمیداند وعاقبت دریکی از همین شبها .............................
واقیعیت جامعه ایثارگری همین است متاسفانه بعضی افراد نادان درجامعه میگویند خدا برایتان خواسته همه چیز به شما تعلق میگیرد ولی نمیدانند که با چه مشقتی زندگی میکنیم از بس تیتر های مختلف وغیرواقعی در روزنامه ها ورسانه های جمعی درمورد خدمات رسانی به ایثارگران میزنند بیشتر مردم را با ما دشمن کرده اند حتی اقوام وخویشان هم این باور غلت را نسبت به ما دارند شکستند دلمان اما هیچکس صدایش نشنید اما امیدمان باز به خداست واقعیت همین هاست که بعضی از سایت های دلسوز به ایثارگران تصاویر ودل نوشته های ایثارگران را به نمایش میگذارند با تشکر از مدیریت وکارکنان سایت
شیخ رجبعلی خیاط می فرمود:
در بازار بودم...
اندیشه مکروهی در ذهنم گذشت.
بلافاصله استغفار کردم و به راهم ادامه دادم.
قدری جلوتر شترهایی قطار وار از کنارم می‌گذشتند.
ناگاه یکی از شترها لگدی انداخت که اگر خود را کنار نمی‌کشیدم، خطرناک بود.
به مسجد رفتم و فکر می‌کردم همه چیز حساب دارد.
این لگد شتر چه بود...!؟
در عالم معنا گفتند:
شیخ رجبعلی! آن لگد نتیجه آن فکری بود که کردی!
گفتم: اما من که خطایی انجام ندادم...
گفتند: لگد شتر هم که به تو نخورد...!
قانون کارما در کائنات جریان دارد... حتی یک تفکر منفی میتواند تاثیری منفی ایجاد کند...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻏﺮﻭﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺷﺶ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ
ﻣﯿﺒﺮﻡ ....

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﻮﺱ ﭼﻮﻥ ﺯﯾﺒﺎ ﺭﻭﯾﯽ ﺯﺷﺖ ﻃﯿﻨﺖ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﯿﮑﻨﺪ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺻﺪﺍﯾﯽ ﺟﺰ ﺻﺪﺍﯼ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮔﻮﺷﻢ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﯿﺸﻮﺩ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ ...

ﺧــــــــــــــــــــــــــــــــــﺪﺍﯾﺎ
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮐﻪ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩﺳﺘﻬﺎ ﻣﯿﺒﺮﻧﺪ، ﺑﯽ ﻫﯿﭻ ﺯﺍﺩ ﻭ ﺗﻮﺷﻪ ﺍﯼ، ﺑﻪ ﺗﻮ ﭘﻨﺎﻩ ﻣﯿﺒﺮﻡ .....
سلام به برادر جعفری
بنده همیشه این کامنت های عبرت امیز شما را در دفترچه مخصوص خودم یادداشت میکنم . از شما تشکر میکنم و واقعا هر کلام با ارزش شما هم خواندنی است و هم به یاد ماندنی ... منتظر کامنت های شما هستم .
منافقين هنوز در بدنه دولت بوده ،پس قانون گذاران ما ميبايستي در جريان أمور تا مرحلة اجرا اگاهانه عمل كنند و در جريان أمور باشند
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi