یکشنبه 24 خرداد 1394 , 08:53
یک داستان عاشقانه واقعی!
در پی درج داستانی عاشقانه در سایت با عنوان "سخت ترین تصمیم یک مرد"، یکی از کاربران سایت، داستان واقعی بخشی از زندگی خود را بازگو کرده است که خواندن آن خالی از لطف نیست! نعمت روی زمین قسمت پررویان است! خون دل می خورد آن کس که حیایی دارد!
مریم - نمی دونم این داستان حقیقی بود یا خیالی اما احساس سید حسین رو درک می کنم. کاش این داستان ادامه داشت و من می تونستم از سید حسین داستان شما یاد بگیرم که چطور با اندوه و دلتنگی حاصل از این وضع کنار بیام.
چند سال پیش در یکی از بزرگترین شرکت های خدمات فنی و مهندسی کشور با یک جانباز قطع نخاعی همکار بودم. بر کسی پوشیده نیست که زمانه تا حدی عوض شده و افکاری که در دهه 60 بر بخش بزرگی از جامعه حاکم بود امروز مثل سنگ های قیمتی کمیاب و نادر شده. از گفتن این جمله احساس شرم می کنم اما در بخشی که ما کار می کردیم و اتفاقا مهندسان خانم هم کم نبودن ایشان به واسطه طرز فکر و منشی که داشتن در اقلیت بودن. برخی در کمال بی شرمی در غیاب ایشان با تعریف کردن نکاتی در مورد افکار طرز کار و ریزبینی ایشان در مورد حلال و حرام ایشان را مورد تمسخر قرار می دادن. من که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودم هرچه بیشتر با افکار ایشان آشنا می شدم بیشتر احساس می کردم که تنها مزیت کار کردن در این محیط داشتن یک استاد اخلاق و یک الگوی عملی سیر وسلوکه. تلاش می کردم تا هرروز از رفتار این انسان بزرگ چیزی یاد بگیرم و به آن عمل کنم.
گرچه سعی می کردم این موضوع مخفی بمونه اما متاسفانه با گذشت زمان ایشان کم کم متوجه این مساله شدن و آنچه نباید اتفاق می افتاد اتفاق افتاد. ایجاد علاقه بین یک جانباز قطع نخاع که به خاطر به دوش کشیدن بار مسئولیت خواهران و برادرانش تصمیم گرفته بود تا آخر عمر مجرد بماند و یک تازه فارغ التحصیل. تا وقتی از روحانی اداره که دوست صمیمی ایشان بود نشنیده بودم فکر می کردم که علاقه من به ایشان یک طرفه است.
نه او به دلیل جوانی و سالم بودن من قدمی برداشت و نه من که ذاتا خجالتی هستم توانستم بر روی شرم و حیا پا بگذارم و به ایشان بگم که بودن در کنار ایشان اونقدر برام مهمه که حاضرم هر سختی رو بپذیرم. با تمام شدن مدت قراردادم با اون شرکت در جای دیگه ای مشغول به کار شدم امیدوار بودم که با گذشت زمان و بالا رفتن سنم ایشان رو فراموش کنم اما اشتباه می کردم.
تاثیر این استاد بزرگ بر روی من تا حدی زیاد بود که دیگه نتونستم کس دیگری رو بپذیرم و تشکیل خانواده بدم. گرچه هرگز نگذاشتم کسی حتی نزدیکانم این قضیه رو بفهمن اما همیشه جای خالی این شخص رو در زندگیم حس می کنم. اگه سید حسین داستان شما یک شخص واقعی باشه امیدوارم که راهی پیدا کنه و موضوع رو با همکارش در میون بگذاره. از دید من آدمهایی مثل سید حسین در دنیای امروز حکم کیمیا رو دارن. اونها حق ندارن تحت عنوان ایثار دیگران رو از وجود خودشون محروم کنن.
امروز من در انتهای سالهای جوانی هستم و جبران گذشته ممکن نیست اما اگه می تونستم به گذشته برگردم حتما از اون روحانی بزرگوار می خواستم که از طرف من برای این کار پیشقدم بشن.
تمام سهم امروز من از زندگی فقط دلتنگیه که سعی می کنم با عمل کردن هر روزه به اونچه که از این استاد بزرگ یاد گرفتم تسکینش بدم.
توجه به مسایل عاطفی جانبازان از اهم واحبات است. یکی از راه های تحمل الام سنگین چانبازی حفظ امور عاطفی آنها است. که متاسفانه در این امر هیچ اقدامی صورت نگرفته است. شرم و حیای شما و بسیاری از جانبازان عیاناست. متاسفانه بسیاری از جانبازانی که نوع جانباریشان به شکلی است که در چامعه بسیار مشخص
میباشند مثلا روی ویلچر مینشینند لذا باید در جامعه به شکلی حضور داشته باشند که هوست انقلابیشان به زیر سوال نرود. کم نداریم خانمهای مومنه که امادگی رفع این نیزهای عاطفی با رعایت همه موازین شرعی رزا داشته اما هچ وسیله اطلاع رسانی در فضای سایبر ی برای این امر کاملا اخلاقی وجود ندارد واز طرفی حجب و حیا حتی اجازه طرح موضوع را هم نمیدهد. ما در کشور اینجیو برای ترک اعتیاد داریم که صد البته بسیر مفید است ولی انجمن و یا سایتی با رعایت کلیه مسایل اخلاقی برای اشنایی این اقشار نجیب ندادیم. متاسفانه رفتار توام به حجب و حیا باعث گردیده انگونه روابط مشروع و خداپسندانه به دست افراد شرور افتاده و آنها مدیریت کنند.خواهرم امیدوارم با ایجاد سایطی خود جوش شا هد این ظلم بذ مومنین و مومنه ها نباشیم. موفق باشید.
فقط یک جمله عرض کنم...... شما از ایثار گران هم مقام بالاتر دارید چون حاضر شدی تمام عمر با ارزش وگرانبایتان را به پای یک جانباز قطع نخاعی اهدا کنی و این ایثار ورشادت واز خود گذشتگی شما قابل تحسین است .....
امید وارم در زندگی خوش بخت شوی وخانواده خوبی تشکیل دهی با فرزندان صالح وفداکار انشالله........
فاش نیوز تشکر
من يك زماني بنا به دلايلي مي خواستم مجرد بمانم ولي به هر حال خوشبختانه اصرار مادرم كار خودش را كرد ومن الان احساس خوشبختي مي كنم . نكته مهمي كه من در زندگي واقعي به آن رسيده ام اينست كه : ازدواج بيشتر براي آرامش دوران سالخوردگي است وزن ومرد دقيقاً آن زمان قدر همديگر را مي فهمند كه هيچ كس دور و برشان نيست .و مفهوم تكيه گاه را هم از بعد فيزيكي وهم از بعد معنوي در آن ايام درك مي كنند . از من به تو نصيحت كه اگر آن شخص هنوز زنده ومجرد است بدون فوت وقت اقدام كن . واسطه هم نياز نيست . اكنون وپس از اين بيشتر از قبل بدرد هم مي خوريد و آن شخص هم هر مشكلي داشته است تا الان حل شده است . موفق باشيد .
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن...
به جای دلخوری از تنگ بیرون را تماشا کن...
دل از اعماق دریای صدف های تهی بردار...
همین جا در کویر خویش مروارید پیدا کن...
چه شوری بهتر از برخورد برق چشم ها باهم...
نگاهش را تماشا کن ٬ اگر فهمید حاشا کن...
من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می آید...
به « آه عشق » کاری برتراز اعجاز عیسی کن...
خطر کن زندگی بی او چه فرقی میکند با مرگ...
به اسم صبر ، کم با زندگی امروز و فردا کن...............!!
الَّذِينَ إِن مَّكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنكَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ ﴿۴۱﴾ حج
همان كسانى كه چون در زمين به آنان توانايى دهيم نماز برپا مىدارند و زكات مىدهند و به كارهاى پسنديده وامىدارند و از كارهاى ناپسند باز مىدارند و فرجام همه كارها از آن خداست
سخنم را با شعری از حافظ و بصورتی ملموس تر (قابل درکتر برای همه)اغاز می کنم
گویند که سنگ لعل میشود در مقام صبر
اری شود ولیکن به خون جگر شور
ذغالی (گرافیت )که پس از گذشت فرایندهای مختلفی از جمله حرارات فشار بسیار با گذشت زمان تبدیل به الماس میشود ایا به امان خود رها خواهد شد ؟ ویا گوهر شناسان واقعی با اوج زحمت و مشقت بسیار گوهها را گیلومترها حفاری نموده تا بدان گوهر گرانبها برسند . و هر قیراط ان در بازار ........امروز وجود ایثارگرانی که پس از دفاع مقدس در مقام صبر بر الام خود همچون الماس شده اند در جامعه ما کم نیستند افسوس که جامعه در حال حاضر تحمل وجود این اندیشه های الهی که از قوه الهی (فطرت الله) به فعل بندگی رسیده اند را ندارد . شاید زمانی دیگر که انسان تشنه معنویت در باب هر قدم و کلامشان دهها کتاب و مقاله بنویسند
در حال حاضر جدا کردن سره از ناسره به غایت سخت است . فعل ریا دکان برخی از متظاهرین و خر مهرهایی که در قامت در(گوهر) عرض اندام می کنند اما امان از لحظه ازمایش .
خوش بود گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هر که در او غش باشد
یقیننا همانگونه که یک عنصر در مقام فشار و صبر لایق تبدیل شدن به گوهر را دارد چرا انسان که اشراف مخلوقات است دارای چنین صفاتی نباشد
اه اه از دست صرافان گوهر ناشناس
هر زمان خر مهره را با در برابر می کنند
و خوشا به سعادت گوهر شناسان در مقطعی این عزیزان رسیده به قرب الهی را مردان تکرار نشدنی معرفی می نمودم . اما بسیاری از دوستان این نامگذاری حقیر را غلو امیز دانستند اما امرور بصرص قاطع اعلام میدارم انتخاب از طرف یار . حضور در میدان دفاع و زخم . صبر بر زخم و زخم زبان که دردش هزار بار بیشتر از زخم گین دشمن است . و طلب حمایت فقط از خدای مهربان این مردان را تبدیل به مردان تکرار نشدنی نمود
بسم الله الرحمن الرحیم
عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن يَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا
در [همين] انتظارند و [هرگز عقيده خود را] تبديل نكردند (۲۳)
داستان واقعی و قابل تاملی بود. این خانوم بزرگوارتاوان سرپوش گرذاشتن بر امیال و احساس پاکشون رو دارن میدن!
اگه اون زمانی که این موضوع در زندگیشون اتفاق افتاد این احساس پاک و امیال خدادادی رو با وزنه منطق می سنجید و اونو ارزشگذاری میکرد، چه بسا الان حسرت گذشته رو نمیخورد.!!
بشخصه معتقدم که حتما حکمتی دراین قضیه بوده که این ازدواج اتفاق نیفتاده.
اگه به من حقیر باشه، چون وضعیتم جسمیم تقریبا مشابه شخصیت مقابل مریم هست ، به نوعی باید عدم ازدواج این دو نفر رو بفال نیک گرفت. شاید عجیب وسئوال برانگیز باشه ولی هیچ انسان عاقلی و اونم یه جانباز نخاعی دوست نداره که زندگی یک خانوم رو بخاطر موضوع ازدواج بخطر بندازه. خطر ازاین چهت که زندگی باشخصی باشرایطی مثل ما مشکل، دردسرساز و طاقت فرساست. شایدم این حق رو نداشته باشیم که ازطرف همسران بزرگواری که بانیت خیر و خداپسدانه و ایثارباجانباز ازدواج میکنند اظهارنظر کنیم. ا . ولی نباید مشکلات و مسلال ریز و درشتی که بعدازازدواج برامون اتفاق میفته رو نادیده بگیریم .! اینم عرض کنم که خیلی از دوستان جانباز ما الا به مشکل برخوردن و بعضیاشونم که منجر به متارکه شده.،اونم بخاطر تن دادن به احساس و امیالشون منهای منطق!!! قطع به یقین اگه این احساس پاک با منطق و گاه نگاه به آینده و دوراندیشی همراه بشه بهره. امیدوارم خانومهای جوان امروزی که قصدازدواج بایه همچی جانبازی دارن بامطالعه و تامل بیشتری به موضوع نگاه کنن. درهرحال برای تصمیم گاه اشتباهشون هم احترام قائلم.، همچنین برای خوانندگان و کامنت گذارانی که خلاف این عقیده رو دارن...
حکمت این قضیه چیزی نیست به غیر از اینکه من لایق نبودم. جسارت من را ببخشید اما اینکه نوشتید "زندگی یک خانم با چنین کاری به خطر می افتد" را به هیچ وجه قبول ندارم. رشته تحصیلی من مهندسی است و تا مقطع دکترا ادامه تحصیل داده ام و در حال حاضر تدریس می کنم. یکی از ویژگیهای افرادی که در چنین رشته هایی تحصیل می کنند بیش از حد منطقی بودن است. منطق به من می گوید که هر انسانی در زندگی باید یکسری درد و رنج را تحمل کند آنچه که فرق دارد میزان و شکل رنج است. یکی جانباز می شود درد جسمی را تحمل می کند اما فرزندانش باقیات صالحات می شوند یکی اختلاس می کند زندگیش مرفه است اما درد ناشی از منحرف شدن فرزندانش به واسطه مال حرام را تجربه می کند. یکی از فقر رنج می برد یکی از حرص مال. یکی از بیماری یکی از تنهایی... به زندگی هر انسانی که از نزدیک نگاه کنید درد و رنج در آن هست. منطق به من می گوید که زندگی برای یک هدف والا تنها چیزی است که ارزش این رنج را دارد. این را هم بدانید که از تمام مسائلی که در یک چنین زندگی قرار بود با آنها روبرو بشوم مطلع بودم و با دانستن همه این چیزها و با همان منطقی که گفتم به این نتیجه رسیدم که در بین مسیرهای مختلفی که امکان انتخابشان را داشتم هیچ مسیری تا این حد با ارزش نیست.
زندگی با یک جانباز نخاعی یک افتخار است نه یک مشکل و مصیبت. همه چیزهای با ارزش در دنیا با زحمت تلاش و سختی به دست می آیند. همان طور که تحصیل در مقاطع عالی مستلزم تحمل یکسری سختی هاست تحصیل در مراتب کمال و رشد و تعالی روحی هم مستلزم گذر کردن از راحت زیستن است. خودتان را و جانبازان نخاعی را عامل زندگی طاقت فرسا ندانید. عامل رشد و کمال و تعالی روحی بدانید. شما مانند نردبانی هستید که روی پله هایش گل های سرخ خاردار روییده اند اما اگر کسی از این پله ها که روی آنها گل و خار با هم روییده بالا برود به کمال می رسد. عذر خواهی می کنم اما متاسفم برای بانوانی که راه رشد و تعالی خودشان را سد می کنند و برای آسایش دو روز دنیا همسران جانبازشان را ترک می کنند.
من بهیچ وجه قصدجسارت به ساحت شمارو نداشتم. اگه دقت کرده باشید من برای این فکر و تصمیم شما حترام زیادی قائلم. خودتون رو با یگرخانمها نسنجید. همه مثل شما شاید به تبعات چنین ازدواجی واقف نباشند. اگر حرفی زدم که شماگرامی رو اینچنین برآشفته، صرفا بخاطر ترویج چنین ازدواجهایی بوده که خیای مقدسترازدیگر ازدواجهاست. اونهم بخاطر شرایط خاص زوجین> ترویج از این جهت که بشه این احساس پاک و متعالی راو با منطق پیش برد. که اگه جز این باشه حتما شماهم اذعان خواهیدفرمود که به بن بست شکست و متارکه خواهدانجامید. در ثانی حقیر چون ازخودهمین جانبازان نخاعی هستم لازم میدونم تجربه و نتیجه سالها زندگی مشترک رو که همراه با مشکلات گفته و ناگفته هاست یه نوعی بازنشرکنم که دختران جوان امروزی فقط به ظاهرقضیه نگاه نکنند و با بینش و منطق بیشتری دراین مورد اقدام کنند.
متاسفانه بودند همسرانی که بااحساس آنی و لحظه ای به این ازدواج تن دادند و احساس خوش مشترک یک زندگی و جانبازی رو به باد دادند و تاب نیاوردند.
بازم اگه احساس کردید که نقطه نظرات حقیر موج تکدرشما و خدای ناکرده جسارت به شما و امثال شمابزرگواران شده عذرخواهی میکنم و طلب هلالیت.
بعضی مواقع آب رفته به جوی برنمیگرده. ولی در مقابل ضرب المثلی دیگه میگه: ماهی رو هروقت از آب بگیری تازه ست!! دقت کردین که در مورد این حادثه( من اسمشو میگذارم حادثه) این ضرب المثلها صدق میکنه. و بازم دقت کردین که توی هردوشون کلمه شیرین و حیاتی « آب » وجود داره؟ توی فرهنگ ما ایرانی ها هم که آب مایه روشناییه. پس اگه به حادثه مریم خانووم خوب توجه کنیم می بینیم که حجب و حیای دختران ایرانی که زبانزد دنیاست، مانع بروز تمایلاتشون شده. واین اصلا عیب نیست. اتفاقا یکی از نکات خوب این اتفاق همینه. خارج از کل قصه که کام انسانو تلخ میکنه.! اینکه نتونسته به رویا و عشق روحانیش( که خیلیا فاقدش هستند) برسه حتما مشیت خداوند بوده.ولی باتوجه به توضیحاتی که دادند معلوم میشه که باچشمان باز و منطق و بدوراز احساسات خاص اون شرایط به این موضوع فکر میکردند و این خیلی مقدسه. بنظرم همونطور که تو یکی از جوابیه هاشون اشاره کردن، اینکه حکمت این فراق لیاقت نداشتن ایشونه، نه اینطور نیست. آخه خیلیا این جرات و جسارتو ندارند که حتی به این موضوع نیم نگاهی کنند. چه برسه به اینکه عمل کنند!! اینم عرض کنم که تصمیم «مریم خانووم» و حتی نرسیدنش به رویاش، میتونه درس خوبی برای منِ نوعی که ادعای خیلی چیزا رو دارم باشه. و باید تکریم وتمجید کرد فکر و حتی نتیجه ندادن خواسته مریم رو. ببخشید که پرچانگی کردم.
آرزوی خوشبختی ،سعادت مندی و عاقبت بخیری برای مریم دارم.و البته مریم ها...
از کسی کمک خواستم تا یک راهنمایی ارزنده به شما داشته باشد که مابقی عمر خود را بهینه تر بگذرانید ... اما ایشان گویی اهل هیچ نوع کمکی نیستند . لذا مجبور شدم خودم دست بکار شوم زیرا احساس و سرنوشت شما برای من خیلی مهم است .امیدوارم فاش نیوز دست از سانسور کردن من برداشته باشد تا عرض بنده را ببینید !!!
بانوی محترم ..، بی رودرواسی به شما عرض کنم که متاسفانه شما یک اشتباه فاحش عملکردی را تحت لوای شرم و حیا مرتکب شدید . بنده با فرض به اینکه واقعا احساس شما نسبت به انتخابتان .. نگاهتان و آرزویتان در زندگی با یک جانباز را بر اساس اصول منطقی و درست انتخاب کرده بودید به شما عرض می کنم واقعا اشتباه کردید ..واقعا !
از یک فرد منطقی محال و بعید است که برای برآورده شدن این خواسته درست و شرعی که با یک حس متعالی نسبت به شایسته ترین جوانان این مرز و بوم شکل گرفته .. نتوانسته راهکار رسیدن به مقصود را بیابد !!!
شرم و حیا بهانه خوبی نیست ... توجیه خوبی نیست ... شرمنده ام که به صراحت به شما عرض می کنم شما در حق خودتان جفا کردید و الان دنبال این هستید که فرد یا افرادی با تسلی دادن به شما اندکی آن حسی که شما را سرزنش می کند مهار کنید ... !
مریم بانو ... تنهایی امروز شما هم قابل توجیه نیست و یک کار اشتباه دیگریست که از شما سر زده ... !
بنده افرادی را می شناسم که در سن و سال شما با تحقق سنت پیامبر آرامش را هم برای خود و هم برای دیگران به ارمغان آورده اند ...
اما به گمانم آنکه دوبار اشتباه کرده خیلی مصون از اشتباه سوم نیست ... لذا عاجزانه از شما می خواهم خود را از مشورتهای یک مشاور خوب محروم نکنید . اگر مایل بودید می توانم به شما کمک کنم شاید مسایل دیگری در کار بوده که شما باز هم از گفتن آنها امتناع کرده اید و من که آرزوی خوشبختی شما را دارم مشتاقم برای شنیدن آن ناگفته های شما ... پیدا کردن من زیاد سخت نیست . یا حق
جانباز نخاعی ... مریم بانو فقط از یه احساس در طول سالیان سال سخن گفته و بعد از عملکرد خودش .. !
درست و اشتباه بودن آن در گرو مشورت با یک مشاور خوب نمایان می شود . اگر مریم بانو راضی به این امر شد یعنی مطمئن هست که تا به حال راه نادرست نرفته و صبرش شایسته تقدیر است والا چه بسا مشاور هم صریح و روشن به ایشان بگوید شما در حق خودت جفا کردی چون دستخوش یک احساسات شدی و بعد با فکر کردن به آن سالیان سال تصمیم به تنهاییت گرفتی که آن هم اشتباه بوده ...!
جانباز نخاعی ... لذا من جسارتا از شما بعنوان یک دوست جانباز گله ای کوچک دارم که این قدر بی تامل پرسیده اید مشکل مریم بانو به این راحتی حل می شود ؟ و من هم باید بگویم واقعا متوجه نشدم روی صحبت شما با چه کسی است وقتی که فرمودید درسته !!
اگر با بنده هستید من به شما عرض می کنم :نه به این راحتی حل نمی شود ..و به شدت با نوع نگارش مریم بانو معترضم ... این نوع انشا مورد تایید هیچ عقل سلیمی هم نیست ..
شاید بشود از احساس آقا سید حسین دفاع کرد اما مریم بانو ی محترم که خودش اذعان داشته جانباز مورد نظر ایشان چرا مستقیما وارد عمل نشده واقعا اشتباه کرده که در وقت مناسب راه حل درست را انتخاب نکرده تازه ادعای منطقی بودن هم دارد !
واکنش منفعلانه آن روحانی هم در نوشته ایشان جای سوال است ... و من ترجیح می دهم بیش از این دیگر مطلب را باز نکنم .
من اگر به مریم بانو عرض کردم حاضرم به ایشان کمک کنم از آن جهت بوده که می خواهم تجربیات امثال مریم بانو را در اختیارش بگذارم تا بداند دیگران در شرایط مثل او چه کردند ..
و اگر دیدم واقعا بینش و دانش مریم بانو نسبت به ساحت مقدس جانبازان واقعی است بقول آن جانباز ماهی را هر وقت از آب بگیری تازس .. و جانباز هم که با جانباز فرقی ندارد به ایشان قول می دهم خودم واسطه اش بشوم برای یک جانباز شایسته که در خوبی کم از آن جانباز دوران جوانیش نیست .....
والا بدانید من امروز درد خودم را فراموش کردم و افتادم دنبال رفع و رجوع مشکلات جانبازانی که یک روز به خاطر احساسات. مثلا منطقی امثال مریم بانوها !!! دچار دردسر شده اند ... اگر سند و مدرک هم خواستید از ارسال آن ابایی ندارم ...
بنده از مدیریت محترم جانباز نخاعی دکتر ساقی انتظار دارم در چاپ مطالبی از این دست که با موضوع عواطف و احساسات جانبازان ارتباط دارند نهایت دقت را داشته باشند ..
و من پیشتر خواستم اجازه بدهند در این باره در گوشه ای از سایت به من فرصت مطرح کردن مسائلی را بدهند ولی جواب این بود امکانش نیست و جمله ای شنیدم که الان دقیقا یادم نیست مطرح کنم ولی حالا می بینم .....
و البته اختیار با مدیریت است اما تحمل کردن هر مطلب ضعیف و ... بگذریم !
از صمیم قلب آرزو می کنم خدا در زندگی دوستان جانبازم آرامش و مودتی که در امر ازدواج وعده فرموده است ، جاری و ساری سازد و با نظر لطف و رحمتش مریم بانوهای شایسته و وفادار و با فهم و کمالات و صبور را نصیب جانبازان مجرد بنماید ... آمین
راستی برادر جانبازم من اسمم دارم اما بعضیاااااا از اسمم خوششون نمیاد .. حالا منم بی اسمم ...
مریم بانو تا الان که مثل بقیه جواب منو ندادید یعنی اینکه حق با من بوده ... از همون اولش هم حق با من بود.... بدبختی و بیچارگی که از غلیان احساسات امثال شما ما رو گرفتار کرد فقط در دل تاریخ خواهد ماند چون وقتی امثال ما خواستن دربارش حرف بزنن دیگرااااااان گفتن نگو مفسده داره ؟
این همون جمله ای بود که فراموش کرده بودم ... و من دیگه چیزی نمی نویسم چون تو که موفق نشدی و به خواستهایی که معلوم نیست منطقی بوده یا نه هم که نرسیدی نرسیدی ... از طرفی بیشترم بنویسم برچسب کنکاش مجادلانه بهم می خوره ... با این حال همچنان ارادتمندانه حاضر به کمک شما هستم ... از قدیمم گفتن درد خودتو پیش درد شناس ببر ... والسلام
از همه بدتر نوشته اید جانباز با جانباز فرق ندارد! داریم از یک انسان حرف می زنیم نه از یک گونه گیاه. دو تا شاخه نعنا هم مثل هم نیستند که دوتا انسان مثل هم باشند. خواهرمان از طرز فکر آن عزیز حرف زده نه از جانباز بودنش. نگفته من عاشق یک آدم بال و پر شکسته شدم گفتم به یک الگوی سیر و سلوک دل بستم. همین هم باعث شده که نتواند به کس دیگر فکر کند. احتمالا نتوانسته کسی را با آن درجه از رشد فکری پیدا کند.
به هرحال به شما تبریک عرض می کنم. حتم دارم که آن بنده خدا را که برای در میان گذاشتن غم و غصه ای که با کسی نگفته بود به اینجا پناه آورده بود پشیمان کردید. خودش نوشته بود که فکر نمی کرد داستان از صفحه اول سر در بیاورد.مشکلش که حل نشد هیچ. از این به بعد با کسی درد دل هم نمی کند.
تو می دانی که دلتنگم عزیزم
چرا پس می زنی سنگم عزیزم
چرا این گونه از من می گریزی ؟
مگر من با تو در جنگم عزیزم !!
........................
گفتند به این خانه کسی می آید
گفتم نکند هم نفسی می آید !!
من شانس ندارم به خدا می دانم ...
از بخت بدم با قفسی می آید ........ و آمد والله !!
................................
اون وقت به دلم گفتم :
پیش مردم کج مکن گردن که حیرانت کنند .... حتی پیش تو !
آبرویت برده و بدتر پریشانت کنند ..... !
سفره دل باز کن در صحن ایوان نجف
پیش حیدر کن گدایی تا که سلطانت کند ...... برای تو هم دعا می کنم !
..................
خب .... از حرفاتون چیزی به دل نگرفتم ... چون حرف حرف میاره دیگه !! مهم اینه که شکر خدا خوبیم ! من که شما رو با همه خوش اخلاقیا و بد اخلاقیاتون ............ !! خوبه خوبه جو گیر نشید ...اصلا نمی گم !
.......................
اینجا همه خوبند
خیالت راحت
من مانده ام و چهار تا هم صحبت
این گوشه نشیته ایم و دل تنگ تواییم
من
عشق
خدا
عقربه های ساعت ...
اللهم عجل لولیک الفرج ... یا الله ...
امیدوارم در زندگی که در پیش داری موفق باشی و منتظر روزی هستم که از طریق همین سایت خبر ازدواج و خوشبخت شدنت را مشاهده کنم به امید ان روز هستم شما در جواب کامنت اولم فرمودید اگر خداوند میخواست اسباب این کار فراهم میشد و جایگاه ایثارگران را بسیار بالا در نظر گرفته اید ....
خدمتتان عرض کنم خواهر عزیزم شما درجه بالاتری دارید همینکه نیت کردید وبی ریا انگشتانتان را بکار گرفتید و کامنت گذاشتید کار ی کردید که عده ای از جانبازان قطع نخاعی روحیه گرفته اند وخودشان را سر بار جامعه ندانند چون هنوز افرادی هستند از شایستگیهای این مردان دوران جنگ حمایت میکنند از لطف شما تشکر ....
به امید زندگی خوب و خوش وخرم برای شما عزیز هستم واز مشهد مقدس برایتان دعا میکنم که سفید بخت شوی انشاالله.............
فاش نیوز تشکر
قلب من هم احتیاج به عمل دارد ... اطبا گفته اند بعد این عمل جراحی، کاهش استرس و فشار به قلبت باعث میشه جوهره ذاتی خودتو بهتر و بیشتر نشان بدی ...حالا که برای مریم بانو دعا کردی نکته ای خدمت شما بگویم ...
شک دارم خالق دانه های انار ، زندگی بانو مریم را به حال خود رها کرده باشد آنچنان که در پایان دوران جوانی ، دلتنگی ها او. را از پای درآورند. مطمئنم خدا کاری می کنه به واسطه یکی دوتا از همین جانبازان معزز او را در راه خودش چنان هدایت کنند که دلش لبریز از سرخوشی های معنوی گردد ... خدا خیلی مهربان است ..
چنان لطف او شامل هر تن است
که هر بنده گوید فقط خدای من است !!
مشهدی ! حالا که این جور براش دعا کردی پس من هم برای دعای شما یه دعا می کنم ..،
میگن شبا فرشته ها
از آرزوی آدما
قصه میگن واسه خدا
اما .... خدا کنه همین حالا
رویای تو هر چی باشه
گفته بشه پیش خدا .... ......................
حالا چند بیت تقدیم می کنم به همه کسانی که در عمرشان یکبار عشق واقعی رو تجربه کردن چه به آن رسیدند و چه به آن نرسیدند ...!!
دو چشمت از عسل لبریز و لبهایت شکر دارد
بیــــا، هرچند مـــیگــویند: شیرینـــی ضرر دارد
پریشان است و افسون و هوس در چشم او جمع است
پـری رو از پــریده رنگ آخــر کِــــی خبـــــر دارد؟
و حرفش تلخ و چشمش مست و قلبش سنگ
درشت و نـرم را آمیـخته با خیـــــر و شــر دارد........
مسافر خانه ی رنج است یا تبعید گاه اینجا؟
غرض رنجیدن ما بود از دنیا که حاصل شد
مکن عمر مرا ای عشق بیش از این تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه ی دلسنگ
به خون خویش می غلتند صدها بی گناه اینجا
نشان خانه ی خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروانهایی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تانیاید اشتباه اینجا
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
من حکایت می کنم!
از جدایی من شکایت می کنم!
نی کجا این نکته ها آموخته!
نی کجا داند نیستان سوخته!
بشنو از من، بهترین راوی منم!
راست خواهی هم نی و هم نی زنم!
نشنو از نی!
نی حصیری بیش نیست!
بشنو از دل، دل حریم دلبریست!
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود!
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود...!!
بعضی وقتها آدما آنقدر مشغول فکر درباره جوانب یه کار میشن که فرصت عمل از دست میره ... شرایطی که برای مریم خانم پیش آمده ...
مریم خانم ... احساس شما برای من قابل درکه ... صدای دلتو همه شنیدیم که می گفت :
دوست داشـْـــتـَـٓـن واقعی يینی ده تا بِـهــْـتراز اون بِيـــٰـٰـٰاد ســُـراغت امـٰـٰـٰـا ته دلت بگی ♥
اون
اون
فقط اون
.
.
.
فقط اون ...
با این حال کاشکی بیایی برامون بگی الان تصمیمت چیه ؟ واقعا این موضوع برات چه حکمی داره ؟ منظورم ازدواجه....!
به حرف دیگرانم کاری نداشته باش ..، اینکه می گن واسطه نیاز نداری هم راهنمایی اشتباهه ... دختر خوب و باحجب و حیایی مثل تو محاله این شیوه رو بپسنده ...
خلاصه بعنوان آخرین درخواست و باب گفتگویی که با شما برقرار شد می خوام ازت خواهش کنم بذار کمکت کنیم اینبار کار درستو انجام بدی ... باتشکر
من حکایت می کنم!
از جدایی من شکایت می کنم!
نی کجا این نکته ها آموخته!
نی کجا داند نیستان سوخته!
بشنو از من، بهترین راوی منم!
راست خواهی هم نی و هم نی زنم!
نشنو از نی!
نی حصیری بیش نیست!
بشنو از دل، دل حریم دلبریست!
نی چو سوزد خاک و خاکستر شود!
دل چو سوزد خانه ی دلبر شود...!!
مریم خانم ما به طور واضح صدای قلبتو شنیدیم که می گفت :
دوست داشـْـــتـَـٓـن ... واقعی ... يعْــنـْے ده تا بِـهــْـتراز اون بِيـــٰـٰـٰاد ســُـراغت امـٰـٰـٰـا تہ دِلتــــ بِگـــے♥
اون
اون
فقط اون
.
.
.
فقط اون .......
اما من در این آخرین فرصت گفتگو با شما ازت می خوام نظر واقعی تو در حال حاضر برامون بگی ؟ درباره تصمیمت نسبت به ازدواج ...ووووو
واقعا حیفه که این مطلب همین جوری تمام بشه ...چونکه هیچ کاری در فضای ایثار و شهادت بی هدف شروع نمیشه و بیهوده هم تمام نمیشه ...
شروع احساس پاک تو باعث شناخت راه حق از طریق آن جانباز سالک شده ... الانم بی شک باید نتیجه آن حس مقدس دستاوردی غیر سر کردن شما تا آخر عمر با احساس دلتنگی باشه .؟؟؟ ..بفرمایید ما مشتاق شنیدن آخرین حرف شما هستیم ... یا حق
بر ؛ بهره ، نصیب
اما آخریش بهتر به دلم نشست ... واقعا غلام خانه زاد شمایم ...
واقعا دانایی !! همه فن حریف در شیوه هدایت ... خو بابا چرا لقمه رو می پیچونید ؟ راست راست بهم بگو دنبال چی باشم ... همین !
ولی من بازم ارادتمندانه می گویم : من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا
خداوندا به دعای این بندگان تقصیر کارت توجه ای خاص عنایت فرما وخواهر عزیزمان را رستگار و موفق در زندگیش کن ...خداوندا از تو میخواهیم زندگی خواهرم را سرشار از خوشی و موفقیت بسازی ..ممنونم.............
در ضمن من از برادر عزیزم ( مومن بخدا )هم تشکر ویژدارم برادر عزیز ممنونم
[ ترجمه = و از آیات خداوندی ست که برای شما (( از جنس خودتان )) جفتی آفرید که در کنار او آرامش یابید و در میان شما مودت و رحمت قرار داد - در این امر نشانه هایی است برای گروهی که تفکر می کنند ]
امروز دیگه ارزشهای ایثارگری به مانند گذشته در جامعه نیست ولی بحمدالله کم هخم نیستند افرادی که هنمز به ایثارگران عشق می ورزند
به نظرم در هرشرایطی این دولتمردان هستند که باعث کم ارزش شدن این ها شدن...
وقتی دولتمردان قدرایثارگران را ندانند از عامه مردم چه انتظاری داریم؟
درضمن سنت ها ی دست وپاگیر باعث شده شما به مراد خود نرسید....
کاش خودتان می گفتید وبا آن بزرگوار ازدواج می کردین...
شاهد آن نیست که مویی و میانی دارد
بنده طلعت آن باش که آنی دارد
شیوه حور و پری گر چه لطیف است ولی
خوبی آن است و لطافت که فلانی دارد
چشمه چشم مرا ای گل خندان دریاب
که به امید تو خوش آب روانی دارد
گوی خوبی که برد از تو که خورشید آن جا
نه سواریست که در دست عنانی دارد
دل نشان شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخن عشق نشانی دارد
خم ابروی تو در صنعت تیراندازی
برده از دست هر آن کس که کمانی دارد
در ره عشق نشد کس به یقین محرم راز
هر کسی بر حسب فکر گمانی دارد
با خرابات نشینان ز کرامات ملاف
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد
مرغ زیرک نزند در چمنش پرده سرای
هر بهاری که به دنباله خزانی دارد
مدعی گو لغز و نکته به حافظ مفروش
کلک ما نیز زبانی و بیانی دارد
والسلام . مستدام باشی .
احسنت ...
..................................
اگر غم بارید از ماه و سال
به یاد گذشته صبورم هنوز
پر از خاطرات قشنگ توام
پر از یاد و شوق و سرورم هنوز
تو را گم نکردم خودت گم شدی
من شیفته با تو جورم هنوز
اگر کوک ماهوربا ما نساخت
بیادت پر از نغمه و شورم هنوز ...
شکستند اگر قاب یاد مرا
دل شیشه دارم بلورم هنوز..........
نه که از دستش ناراحتم .. نه ... ابدا ...!
فقط خواستم آدرسی بدهم تا مرا به یاد بیاورید !
عزیزان ......اگه برای لحظاتی این حقیر و بانو مریم را به حال خود می گذاشتید شما شاهد زیباترین گفتگوی عاشقانه با رعایت معذوریتها و محدودیتها ...بین دو نفری می شدید که مطمئنم شما هم حس می کردید اشک ریختن فرشته های خدا را در کنارتان بابت اطلاع از ماجرای گذر عمری که مظلومانه به پای عشق واقعی طی شد !...
الان گفتنش دیگر ارزش کارکردی خود را از دست داده است ...و من تردید ندارم مریم بانو هم حس مرا دارد ... پس بماند تا فرصت دیگر !
دوستدار شما : من
بذار آروم بشینم ... تا اینجام که اومدم خیلی شجاعت به خرج دادم ... من دیگه نیستم ؟
منظورم در این کامنتای آخری که فاش نیوز ارسال کرده هیچ ربطی به ماجرای متن نداره بلکه با کسی هستم که داره گزینه ....
خاک بر سر صدام !! حالا چه جور توضیح بدم ؟؟؟ گفتم فاش نیوز چه جور تا حالا کار ما رو تحمل کرده ... !!! این جر زنیه گفته باشم !
خدا شفاش بده. به این کامنت یادش نره منفی بده. یه وقت از دستش نده هااااااااا؟!!