شناسه خبر : 35354
یکشنبه 31 خرداد 1394 , 10:18
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گهواره موج برای غواص ها

سید مراغه- سروده ای به زبان ترکی تقدیم به غواصان شهید:
 

موج گهواره سی غواصلارا، لای لای اوخویوردو
گهواره موج برای غواص ها، لالایی میخوند
او قوجالمیش قاری دا، رنگلی کمانین توخویوردو
روزگار هم کمان رنگیش رو میدوزد (کنایه از رسیدن شب)
نئجه سیسزقین اوخویوردو
چطور با سوز میخوند
لای لای ای جبهه لرین یورغونو، ای خسته جوانلار
لالای ای خسته جبهه ها، ای جوانان خسته
لای لای ای شهد شهادت دن ایچیپ کامه چاتانلار
لالای ای شهدشهادت رو نوشیده و به کامتون که شهادت بود رسیدین
لای لای اروند کناریندا قیزیل قانه باتانلار
لا لای ای در کنار اروند در خون طلاییتون غرق شده
خوش یاتین ای قورو توپراقلارین اوستونده یاتانلار
خوب بخوابید ای روی خاک خشک آرام خوابیده
خوش یاتین یاخشی یاتیب سیز
خوب بخوابید خوب خوابیده اید
یاخشی باش فکرین آتیب سیز
خوب فکر ( سر ) را از سرتان بیرون انداخته اید
یاخشی جانانه چاتیب سیز
خوب به جانان رسیده اید
دوزدی تاریخده حال اولمادی ایثاریزی یازسین
با این که تاریخ نتوانست ایثار شما رو بنویسه
هله تئز دیر یازا بیلمز...
حالا زوده نمی تواند بنویسد...

اینستاگرام
دلنوشته شهید چمران در مناجات با خدا

اي خداي من، من بايد از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا دشمنان، مرا از اين راه طعنه زنند. بايد به آن سنگ‌ دلاني که علم را بهانه کرده و به ديگران فخر مي‌فروشند ثابت کنم که خاک پاي من نخواهند شد. بايد همه آن تيره دلان مغرور و متکبر را به زانو درآورم، آنگاه خود، خاضع‌ترين و افتاده‌ترين فرد روي زمين باشم.
سید مراغه ای سلام وهزاران درود بر شما برادر ادزی زبان.....
بنده از اینکه زبان اذری را نمیدانم شرمنده هستم . اما شما لطف کردید معنی شعر را به زبان فارسی ترجمه کردید واقعا زیبا بود متشکرم....
فاش نیوز تشکر
...

خون من o+ است .

و زود می بندد . برای غلظتش .

و اما از رنگش بگویم .

خون من گوجه ای روشن است و یک برق خاصی دارد .

خودم از دیدن رنگ خونم بسیار لذت می برم .

خونم نورانی است .

شفاف است .

می درخشد .

مثل یاقوت .

خدا را .

امروز 8 عصر به آسمان نگاه می کردم .


روز بود . خورشید می تابید .

ولی ماه بالای سرم بود .

به ماه خیره شدم .

قسمتی را زمین سایه کرده بود .

و قسمتی دیگر :

انگار شیر ؛ گور خری را شکار می کند .

و ماه معلق در آسمان .

چه می شود که نمی افتد .

خدا را .

چه خون زیبایی .

چه ماه زیبایی .

چه خدای خوبی .

چه فکر کردی که چسبیدی به مال دنیا ؟!:

و حقوق و معیشت جانباز 5 % را نمی دهی ؟!

تو بدهکاری ؟!

تو مدیونی ؟!

تو بنده خدایی .

که آفرید .

و باز می ستاند .

خدا را .

...

هر ملتی واجب است که سرداری داشته باشد ؟!

و سردار سرلشکر قاسم سلیمانی عزیز را داریم .



...

...

مذاکره کننده ؛ وکیل ایران است .

وقتی عهد نامه پایانی را پذیرفت و اینکه مثلاً دولت و مجلس باید

تایید کند :

نمی شود ؟!

و کار تمام است ؟!

و باید بپذیرند ؟!

اگر نپذیرند ؟!

تخلف از عهد نامه است ؟!

و مذاکره کننده نباید در دام اگر ها بیافتد ؟!
..
در عهد نامه های استعماری :

بسیار قصه ها می نویسند .

شوکولات ؟!

فقط یک کلمه مشکوک می نویسند ؟!

که خانمان طرف قرار داد را به باد می دهد .

ای مذاکره کننده ؟!

اییی ؟!
خاطره یی ازگردان غواص حبیب ابن مظاهر لشکر 31 عاشورا در شب عملیات کربلای 4 را برایتان مینویسم

عملیات کربلای 4 به بچه ها توصیه کرده بودند که سرشان را مخصوصا زمانیکه منورهای دشمن روشن هست زیر آب نگه دارند تا دشمن متوجه حضور بچه ها در داخل آب نباشد ، درهمان ساعات اولیه شب عملیات که بچه ها وارد آب شدند عراقیها هم منور زدن را شروع کردند و رفته رفته بر تراکم منورها اضافه میشد تا اینکه عراقیها بچه ها را داخل آب دیدند و آنچه نباید می شد شد هرچه در توانشان بود بچه ها را زدند و...

به دستور فرماندهان مجبور شدیم که به همان کانال پشت خط اول خودی برگردیم ، شب آماری از بچه ها گرفتیم که ببینیم شهید و مجروح ... چند نفر داریم ؟ تعدادی در کانال داخل گل و لای با همان لباس غواصی بیخیال آتش شدید دشمن خوابشان برده بود تعدادی هم در سنگرها بودند و شوخی هایشان گل کرده بود و خلاصه به دلیل تاریکی و آتش شدید دشمن و پراکندگی بچه ها آمار درست حسابی جور نشد ...

سحر که شد فورا اومدم بیرون رفتم سراغ دسته ها و آمارشان را گرفتم و دادم به فرمانده گروهان 3 برادر سوداگر ، متوجه شدیم که یکی از بچه ها نه مجروح شده نه شهید شده نه در بین بچه هاست خیلی دنبالش گشتیم پیدایش نشد از بچه های دبیرستان سپاه اهل ماکو بود و فکر میکنم از نیروهای دسته دو بود ....

خلاصه صبح از پشت خاکریز نبرد قایقها در داخل اروند را نگاه میکردم که دیدم یکی از غواصان در حد فاصل بین خاکریز و ساحل اروند دارد میاید ، آتش خمپاره و سلاحهای سبک و مخصوصا بمباران دشمن بسیار شدید بود درست نمیشد تشخیص داد که این شخص کیه و انجا چه میکند نزدیکتر که شد دیدم همون گمشده خودمان است خوشحال شدم که پیدایش شد و بلند بلند صدایش کردم که بیا بیا ما اینجاییم خلاصه امد بالای خاکریز و خودشو انداخت پشت خاکریز ...

گفتم پسر اونجا چه میکنی دیشب تا حالا دنبالت گشتم نبودی گفتیم حتما مجروح یا شهید شدی آب بردت ..
خیلی عصبانی شده بود گفت کی عقب نشینی کردین ؟ چرا منو خبر نکردین ؟؟ خوب منو اونجا قال گذاشتین و خودتون اومدین ... ،؟

مسئول دسته اش هم اومد دلداریش دادیم خلاصه ماجرا رو تغریف کرد که اول شب که عراقیها منور می زدند همراه بچه های ستون سرمو میبردم زیر آب ، منورها که خاموش میشد دوباره میاوردمش بالا ولی رفته رفته دیگه اونقدر منور زدند که دیگه فرصتی نبود که سرم را بالا بیارم خیال میکردم بچه ها ی ستون هم مثل من زیر آبند تا صبح همینطوری گذراندم هواکه روشن شد متوجه شدم داخل آب غیراز من کسی نمانده همه گذاشتن و رفتن ...
الان هم بمباران و آتش دشمن کمی آرام شد اومدم بیرون و خودم را رساندم اینجا .. !
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi