پنجشنبه 11 تير 1394 , 13:52
جواب را به جلسه بعد موکول کردید ...!
جانباز . م . ر . ک - ... در ژرفای پس کوچه های ذهن گام بر می داشتم. ناگه شرری فرمان بدست گیر قلم را صادر کرد ؛ لیک حیا نعره بر آورد ؛ ساقی در بادهٔ تو می نریزد ؛ حیا محفوظ دار که بی مهری نصیب نگردد. گفتمش : ز چه ؟ گفتا : خوش قلمان خوش نگار را وی خوش است. بدو گفتم : حالیا این نگارش بر بصر بیند ؛ بر ما خورده نگیرد ... گفتا: پس نیک بنگار تا رحمت للعالمین گویمت ؛ پس نگاشتم تا بزرگان قوم بخوانند و بیندیشند ...
عکس شهدا را می بینیم ولی عکس آن عمل می کنیم . راه شهدا می شناسیم ولی بیراهه قدم بر می داریم . اهداف شهدا می دانیم ولی بی هدف در زندگی می تازیم. نیک خویی شهدا دیدیم ، زشت خویی پیشه کردیم ... پاکی ونجابت شهدا دیدیم ، دامن به ناپاکی و عصیان دادیم ... وصیت شهدا را خواندیم ، به وصایای آنان عمل نکردیم ... یادگاران شهدا را دیدیم اما اولاد خویش بر منصب نشاندیم ...
شهدا بر عند ربهم یرزقون نشستند، شما بر خوان گسترده دنیا نشستید ... شهدا خود را به خالق مطلق وصل نمودند ، شما رأی به کنج مطبخ دادید ... شهدا سووال کردند: بعد ما چه کردید؟ شما جواب را به جلسه بعد موکول کردید ...
به یاد بیاورید کسانی را که قبل از شما درپشت همین میزها آرمانهای متعالی شهدا را یاد کرده، حب الدنیا را در کام کشیدند ... چه نیک گفت پیرفرزانهٔ راحل که نگذارید فراموش شوند و شما ؟
درکمسیون پزشکی اصلا نه از خدا ترسی دارند و و انچنان خودشان را راضی میکنند و کلای شرعی سرشان میگذارند فکر میکنند خدا خیلی صبر داردو بسیار بخشنده است
اما عزیزان حق الناس از عهده خداوند خارج است .درهمین روزها منتظر خشم الهی باشید. بترسید از درد خدایی
هزاران درود درود درود بر تو از طرف .......؟؟
چه انتظاری داریا .....؟
خو معلومه از طرف من ... پ ن پ از طرف حاج آقا ساقی !!
آن نوشتار هم خیلی ارزنده و با احساس نوشته شده بود ..امیدوارم نور وجود مطالب شما به دل زنگار گرفته مسئولین اثر کند ،
الان رفتم که در زیر مطلب از نگاه متعالی شما تشکر کنم اما هر چه موضوعات و تیتر هارا باز می کنم مطلب شما را نمی بینم ..
بزرگوار واقعا خدا شما را برای احیا و احقاق حقوق ایثارگران محفوظ و منصور گرداند .
رحمت خدا بر شما باد...
ارادتمند شما قنبر
چقدر قمری بیآشیان درآوردیم
وجبوجب تن این خاک مرده را کندیم
چقدر خاطره نیمهجان درآوردیم
چقدر چفیه و پوتین و مهر و انگشتر
چقدر آینه و شمعدان درآوردیم
لبان سوختهات را شبانه از دل خاک
درست موسم خرماپزان درآوردیم
به زیر خاک به خاکستری رضا بودیم
عجیب بود که آتشفشان درآوردیم
به حیرتیم که ای خاک پیر با برکت
چقدر از دل سنگت جوان درآوردیم
چقدر خیره به دنبال ارغوان گشتیم
ز خاک تیره ولی استخوان درآوردیم
شما حماسه سرودید و ما به نام شما
فقط ترانه سرودیم - نان درآوردیم -
برای این که بگوییم با شما بودیم
چقدر از خودمان داستان درآوردیم
به بازیاش نگرفتند و ما چه بازی ها
برای این سر بیخانمان درآوردیم
و آبهای جهان تا از آسیاب افتاد
قلم به دست شدیم و زبان درآوردیم!!!
با تشکر از شاعر سعید بیابانکی
برادر (.م ر ک )شما به تمام و کمال تما م حرفهای گفتنی را گفتید خداوند نگهدارتان باشد
اگر دولتیان می خواستند برای جانبازان کاری کنند تا حالا باید کاری می کردند و اگر تا کنون کاری نکردند خاطر جمع باشید که دیگه کاری نمی کنند و ما جانبازان هم دلمان را خوش کردیم به همین کامنتها فقط باید بین جانبازان (اتحاد )باشد و(اتحاد )شاید اقایان خجالت بکشند از وحدت جانبازان.......
فاش نیوز تشکر
امیدوارم پزشکان ترکشهای سرتان را با موفقیت خارج کنند و شما صحبح و سلامت به بالین خانواده محترمتان برگردید.ان شاالله
فاش نیوز تشکر
برادرم چه نثر زیبایی دارید. خیلی قشنگ و تاثیرگذار نوشته ای و چه مظلومند بازماندگان شاهدی که در ذیل انواع حرف و حدیث ها ،زندگی را نفس میکشند!!
قانون وضع میکنند ولی فقط فریادش میزنند. حرف میزنند ولی عملی انجام نمی دهند. می بینند ولی خود را به کوری میزنند. و قص علیهذا ماشاالله....
درود خدا برشما عزیزی که شعور والایت را فریادمیزنی ولی گوش شنوایی نیست.
تنت سالم و روانت آزاد و شادباد ای جانباز گرامیم . م . ر . ک