شناسه خبر : 36115
دوشنبه 29 تير 1394 , 11:11
اشتراک گذاری در :
عکس روز

نمایشی که چشم ها را خیره کرد/تصاویر

ترافیک با وجودی که نمایش از ساعت 10 تا 12 شب برگزار می شود و چند ساعتی به شروع نمایش مانده اما به یک کیلومتری محل اجرا در جاده لشگرک که می رسیم...

شهید گمنام - ... آنهایی که دیدند، تعریفش را زیاد کرده اند. خیلی ها رفته اند و باز هم دلشان می خواهد برای دیدنش بروند... خیلی ها هم چند بار برای دیدنش رفته اند ... آنهایی که رفتند از حال و هوای عجیبی صحبت می کنند که به دیدار مشتاق ترت می کند! ... دلت می خواهد این دیدار برای تو هم میسر شود و...

... حدودا" دو ساعتی تا افطار مانده است. با ماشین از جاده لشگرک بالا می رویم و در مارپیچ های جاده به طرف لواسان می پیچیم. چشم می چرخانم و به دنبال نشانه یا راهنمایی می گردم که بالاخره چشمم می افتد به بنری سر پیچ، که روی آن نوشته است به طرف پارکینگ فصل شیدایی ...

چشمانم برق می زند و گل از گلم می شکفد... شب جمعه است و آخرین روز اجرای نمایش بزرگ فصل شیدایی در ماه مبارک رمضان و دلم خیلی می خواهد که مانعی نباشد و دیدن این برنامه محبوب در میان دیدارکنندگانش، میسر شود.

... ترافیک با وجودی که نمایش از ساعت 10 تا 12 شب برگزار می شود و چند ساعتی به شروع نمایش مانده اما به یک کیلومتری محل اجرا در جاده لشگرک که می رسیم، ترافیک ماشین ها و اتوبوس ها کمی سنگین می شود. جاده را دور می زنیم و به ورودی محل برگزاری نمایش می رسیم.

... با ورود از جاده به بخش ورودی، داربست هایی را برای ورود جداگانه خانم ها و آقایان زده اند و سر راهروهایی که با داربست درست شده، یک نفر با لپ تاپی نشسته تا اجازه ورود بدهد. ثبت نام می بایست پیش از این با فرستادن یک پیامک و کدملی و دریافت یک کد انجام شده باشد و خانم هایی که برای ورود می خواهند اجازه دهند، کد دریافتی و شماره موبایل شما را چک می کنند.

... جمعیت بسیار زیادی در صف های ورودی ایستاده اند. بسیاری از آنها ثبت نام هم نکرده اند و با وجودی که اعلام کرده اند که ظرفیت ثبت نام هر شب، 5000 نفر است اما خیلی ها به امید آمده اند تا موفق به دیدن این نمایش بزرگ شوند. خانمی را می بینم که شماره موبایلش را می گوید و وقتی به او می گویند ثبت نام نکرده ای، نزدیک است بغضش بترکد که نکند راهش ندهند و دلشان می سوزد و اجازه ورود می دهند.

... وارد که می شوی ابتدا بسته ای برای افطاری  می دهند و جلو می روی... منظره پیش رویت که در کنار جاده و در دل خاک و بیابان است، زمینی خاکی ست پر از غرفه های رنگارنگ و جلوتر، کوهی که با راه های مارپیچ می توانی از آن بالا بروی و در کنارش صحنه اصلی نمایش است و چند هزار صندلی آبی رنگ که جلوی سن نمایش چیده شده است.

... درب ورودی به طرف صندلی ها و سن نمایش را تا بعد از اذان و نماز مغرب باز نمی کنند و مردم با وجود اینکه این را می دانند اما مشتاقانه دو سه ساعت قبل از افطار آمده اند و زیراندازها را پهن کرده اند و روی زمین های خاکی نشسته اند تا وقت افطار و نماز شود... بسیاری هم از غرفه های هنری دیدن می کنند و بسیاری نیز در محل نماز روی فرش ها نشسته اند.

... نزدیک اذان مغرب می شود و جمعیت موج می زند. خانواده ها از ورودی جاده به سمت محل نمایش در دل بیابان نشسته اند تا تمام مسیرهای کوه روبرویی... بسیاری هم در همان مسیر مارپیچ کوه، نشسته اند و می خواهند نمایش را از همان بالای کوه تماشا کنند اما بقیه منتظرند نماز بخوانند تا درب های ورودی به سمت جایگاه و صندلی ها باز شود.

... صدای اذان در فضا طنین انداز می شود و مردم به نماز می ایستند... جنب و جوشی برپا می شود و تعدادی نماز می خوانند و تعدادی ابتدا افطار می کنند... هوا تاریک است اما فضا به سردی و سکوت نمی زند و گرمایی مظبوع از حضور مردم احساس می شود.

... پس از افطار و تمام شدن نماز جماعت، درب های ورودی به طرف صندلی ها را باز می کنند و مردم با سرعت و اشتیاق بالایی صندلی ها را از جلو تا انتها پر می کنند. محل صندلی ها جلوی سنی بزرگ قرار دارد که یک طرف را خانم ها پر می کنند و طرف دیگر را آقایان.

تعدادی را می بینی که چون فرصتی برای خواندن نماز پیدا نکرده اند، کمی صندلی ها را جابجا می کنند و در بین همان صندلی ها نماز خود را پیش از اجرای نمایش می خوانند. بسیاری هم حال که آمده اند و روی صندلی ها نشسته اند، تازه شروع کرده اند به افطار کردن. فضا فضای گرمی است از مردمی که در هوای خنک در دل بیابان، به عشق دیدن یک نمایش معنوی در کنار هم نشسته اند و افطار می کنند ... منظره های جالب و قابل توجه زیادی به چشم می خورد... خانم هایی که افطاری همسران یا پسرانشان را به بخش مردان می فرستند و آب و غذاها که ردو بدل می شود... مردمی که با هم افطار می کنند و از غذای همدیگر می خورند و ...آنهایی که در جایی نسبتا" تنگ و کوچک در میان دو صندلی نماز می خوانند...!

... در میان جمعیتی که آمده اند، همه جور آدمی هستند ... پیر، جوان، زن، مرد، بزرگ و کوچک، خانواده و گروه دوستان و ... از همان ابتدا جمعی از سربازان شهرستانی نظر همه را به خود جلب می کند... شوخی و شیطنت می کنند و بلند بلند می خندند!

... تقریبا" همه صندلی ها پر شده است و همه سینه کش کوه بالای سر و در کنار بخش خانم ها، مردان نشسته اند و منتظر هستند. با اعلام مسئولین و پس از پر شدن صندلی ها در ساعت 9 و نیم نمایش آغاز می شود و ابتدا از چگونکی آغاز خلقت می گویند. جمعیت ابتدا کمی ولوله دارد اما طولی نمی کشد که سکوت حکمفرما می شود و صدای بلند و فراگیر نمایش در دل کوه ودشت منعکس می شود.

... پرده اول از زمان رسول الله است و داستان غدیر خم.... نمایش و جلوه های ویژه و اجرا و تئاتر همه  و همه ... در هم آمیخته اند و وقایع را به زیبایی و با عظمتی خاص به روی صحنه می آورند... پس از آن داستان وفات پیغمبر است و بعد داستان فدک و درب خانه و شهادت حضرت زهرا ... روبروی سن در قسمت راست محل چیدمان صندلی ها خانم ها نشسته اند و در قسمت چپ آقایان و راهرویی با داربست میان خانم ها و آقایان مانند راهی برای تردد گذاشته اند... پس از نشان دادن شهادت حضرت زهرا، یکی از تاثیر گذارترین صحنه های تئاتر اتفاق می افتد که چهار نفر تابوت سبز رنگ حضرت زهرا را از روی صحنه نمایش با کبوترانی بر روی آن، از روی سن به سوی جمعیت مردم و همان مسیر بین خانم ها و آقایان پائین می آورند و با صدای مداحی حزن انگیز و دلنشینی عبور می دهند... صدای گریه حاضران بلند می شود و انگار که این تابوت، حقیقتا" مربوط به حضرت فاطمه است، با چشم ها دنبالش می کنند و اشک می ریزند.

...همان سربازانی که شوخی و شیطنتشان توجه همه را جلب کرده بود، صدای گریه شان در دل تاریکی بلند است و قطع نمی شود! ... پس از آن، جریان تنهایی های امیرالمونین به نمایش در می آید و ضربت خوردن و شهادت و مداحی و ...! و همچنان حضار می گریند و با چشمانی بارانی نمایش را دنبال می کنند...

سپس ماجرای صلح امام حسن و شهادتشان ... و بعد، کربلا.....! ورود امام حسین و خانواده و یاران مظلومش به دشت نینوا و شهادت حضرت ابوالفضل و بعد تنهایی سیدالشهداء... اسارت خانواده امام حسین... بر نیزه رفتن سرها ... و جریان خرابه و حضرت رقیه و تشت زرین و سر و دق کردن و...شهادت حضرت رقیه (س) و...

... پس از مطرح شدن جریان امام حسین و تلاش نویسندگان و طراحان نمایش برای نشان دادن جایگاه و عظمت اهل بیت و به خصوص پنج تن آل عبا و جایگاه ذکر یا حمید به حق محمد و ...بقیه داستان بر می گردد به زمان حضرت آدم که او نیز به امام حسین توسل داشته است و حضرت نوح و ...

جریان بهشت و سجده نکردن شیطان و قولش برای انحراف بنی آدم و رانده شدن آدم و حوا از بهشت و ...

حضرت نوح و ساخت کشتی که همه به زیبایی در نمایش و تئاتر نشان داده می شد و جریان طوفان حضرت نوح که یکی از صحنه های حیرت انگیز و جالب نمایش را تشکیل می داد... خروج کشتی بزرگی از دل کوه به میان جمعیت و حتی پاشیدن آب روی حضار به نشانه طوفان ... و توسل حضرت نوح به پنج تن برای نجات از عذاب الهی و ... که به شدت همه را تحت تاثیر قرار داده بود.

... پس از این جریانات، عبور حضرت امام رضا(ع) از نیشابور به تصویر کشیده شد و بیان حدیث سلسلة الذهب و نحوه استقبال ایرانی ها از امام رضا که تعداد بسیار زیادی کلمات امام را می نوشتند ...  و بیان آیه کلمة لا اله الا الله حصنی و من دخل حصنی امن من عذابی... و اینکه امام رضا بیان می کند که برای بودن در این دژ مستحکم  لا اله الا الله باید شرایطی رعایت شود و بعد می گوید و انا من شروطها ... یعنی لزوم اعتقاد و توسل به ائمه ... و بعد کمی با حرم امام رضا، چشم ها بارانی شد...

از زمان اهل بیت  ... به زمان معاصر  و دفاع مقدس منتقل شدیم. بر روی کوه های کناری قسمت آقایان، سنگرها و سیم خاردارها چیده شده بودند و مجری ای که در خلال نمایش برای توصیف و توضیحات تکمیلی می آمد، اعلام می کرد که هم اکنون گوشه ای از عملیات فتح المبین  را در سال1361 مشاهده می کنید.

... یکی از زیبایی ها و خلاقیت های این نمایش عظیم این بود که نمایش ها و صحنه ها هر بار در قسمت یا بخشی از سن یا فضای اطراف مثل تپه ها و کوه ها نشان داده می شد ... همه جا تاریک بود و هر بار در هر قسمتی که قرار بود نمایش داده شود، آن بخش روشن می شد... برای بخش دفاع مقدس هم کوه کنار آقایان را نیمه روشن کردند و پیش از آن هم اعلام کردند که انفجار حقیقی صورت خواهد گرفت تا افرادی که می ترسند آگاه باشند.

... بخش دفاع مقدس با حرکت شهید "محسن وزوایی" آغاز شد و جریان اینکه او با گروه همراهش مسیر را گم می کنند ... بیسیم های پیاپی و سردرگمی و خطر و دلهره و تلاش برای پیدا کردن راه ... و توسل این شهید و روشن شدن مسیر با منور و فتح و پیروزی و ... رزمندگان با موتورهایی روی کوه حرکت می کنند و پرچم هایی افراشته بر دوش دارند.

و اما قابل توجه ترین قسمت این بخش نمایش، انفجارهای مهیبی بود که روی کوه بخش دفاع مقدس صورت می گرفت و حقیقتا" موج انفجار و صدای مهیبش تن را به لرزه در می آورد و گوشه ای از سختی روزهای جنگ و شرایط سربازان و رزمندگان قهرمانمان را نشان می داد ...

اعزام رزمندگان جوان و مجروحیت های ناشی از جنگ و خانواده شهدا و فرزندان به جامانده از شهدا و ...

... و در انتها مربوط به آخرالزمان بود...و علائم و شرایط ظهور... فیلم هایی از ادیان ساختگی و فرقه های انحرافی کنونی را نشان می دادند و مجری بر روی آن توضیح می داد... و جنایاتی که در حال صورت گرفتن است... حضور قوی تر شیطان و سختی نگه داشتن دین و ... و در انتها حدیثی از امام صادق (ع) که تکان دهنده بود و تفکربرانگیز که فرمودند:

بنی اسرائیل وقتی که عذاب شد، چهل صبح به گریه و زاری پرداخت تا خدا آنها را بخشید و عذاب را برداشت وگرنه 170 سال از عذابشان مانده بود... وضعیت شما در اخرالزمان هم همین طور است... اگر برای ظهور حضرت حجت و منجی دعا و لابه نکنید، شرایط سخت به آخرین حد خود خواهد رسید ... و بعد ظهور اتفاق می افتد...

 با شنیدن این روایت ترسی خاص در دلم رخنه کرد... این نمایش می خواست بگوید که  در حال حاضر با وجود اینهمه جنایت و آدم کشی و کودک کشی، اینهمه ظلم و ستم کشورهای سلطه طلب، انحرافات عجیب و غریب در دین و داعش و تکفیری ها و وهابیت و ... ، از بین رفتن خیلی از ارزش ها مانند جایگاه حجاب، هم جنس بازی، فقر، بی ایمانی و هزاران آلودگی دیگر ... اگر بی خیال باشیم و به فکر ظهور نباشیم، باید ظلم و انحراف و بدبختی را بیش از اینها تحمل کنیم و منجی هم از شدت غربت و غفلت ما نمی آید تا زمانی که آماده باشیم ... و  حدیثی را نقل کردند از امام زمان (عج) که دل را تکان می داد: "امت من، مرا به اندازه لیوان آبی در هنگام تشنگی نمی خواهند...!

 و نمایش با دعای فرج که همه مردم دسته جمعی با هم خواندند با حال و هوایی غریب به پایان رسید... جمعیتی که در تمام این دو ساعت و نیم نمایش، با غم اهل بیت  و مداحی ها گریستند و پلک نمی زدند و دل داده بودند به داستان هستی و زندگی... اکنون در نیمه شب جمعه با حالی متحول از روی تپه ها و بیابان کنار جاده لشگرک به طرف جاده برای خروج سرازیر شدند... چشم ها همه خیس و بارانی بود و آن جمعیت پر سرو صدا، حال با سکوتی بیشتر و متفکر از کوه پائین می آمدند تا با توشه ای بیشتر از ماه خدا خارج شوند... مردم چنان از کوه بر می گشتند انگار که رسول الله از غار حراء برگشته باشد یا اصحاب کهف از دل کوه !... نوری بر دل ها تابیده بود... جان ها تازه شده بود و چشم ها بصیرت یافته بود...

... پس از پایان نمایش، به خوبی متوجه شدم که چرا بعضی ها با وجود دور بودن و سختی تردد محل نمایش، چندین بار برای دیدن آن آمده بودند و در دل دعا کردم  به همه کسانی که برای برپایی فصل شیدایی قدمی برداشته بودند و یقین کردم که این نمایش جزء اعمال ماتأخریست که در پرونده همه عوامل فصل شدایی باقی خواهد ماند و ان شاالله که باعث عاقبت بخیری آنان شود.

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
چه حیف شد که نتونستم این برنامه رو ببینم.! صدالبته که توفیق نداشتم، چه اگر سعادتی بود که چشمان بی فروغ ما نیز به جمال مادی و معنوی این برنامه روشن میشد.
امیدوارم تکراری داشته باشد تا ما نیز ماحصلی برای خویش برداریم.
سپاس فراوان از فاش نیوز عزیز و شهیدگمنام مهربان که بااین گزارش، بصورت مجازی و نیابتی ما را به حال و هوای این برنامه و نمایش برد. خداقوت
با سلام به برادر مهربان جانباز عسکری
شرمنده که اینجانب زودتر از این امکان دیدن و در نتیجه تهیه مطلب برایم امکان پذیر نشد.
قول ارائه بعدی نمایش در مسیر پیاده کربلا در اربعین است ان شالله.
اگر مشرف شدید این تیم انجا همین نمایش را اجرا خواهند کرد.
سلام
جانباز عسکری
شما که انقدر نوشته های شهید گمنامو دوست دارید، نوشته سنگ به جای قندشم بخونید
سلام به دوست و برادرعزیزم محرم بزرگوار.
ممنون از دقت نظرتون. خداوکیلی فارغ از هر حاشیه ای مطالب و نکاتی که نه فقط شهیدگمنام عزیز،بلکه هربنده خدایی که درمورد موضوعات ایثاروشهیدوشهادت ودرقالب پست دراین سایت یا جای دیگر میگذارندقابل تامل و برای این حقیر ارزشمندهستند. ادعا ندارم که موضوع ایثار رو درک میکنم ولی حس خوشایندی که بهم دست میده حالمو تامدتها خوب و خوش میکنه. امیدوارم شما برادر عزیزم هم دراینگونه مسائل بنویسید تا امثال حقیر که کم هم نیستند استفاده لازمو ببرند. منتظر می مونم. یاعلی
سلام‌شهداکه‌رفتندجانبازان‌رادریابیداینان‌شهید‌زنده‌ودردکش‌هستند‌‌‌‌‌‌جانباز‌گفتی‌تمام‌شدنه‌والاه‌نه‌بخدا۹۹۸۹
من از دشت خون قیام آمده ام. هز اران شهید درکفن پیچیده ام.
شهید کمنام . تشکر . تشکر . تشکر ........
ممنونم از دلنوشته های زیبایت . دستانت پر توان .
فکر شیوایت قابل تحسین است . افرین بر تو ای دلاور.............
فاش نیوز تشکر
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi