سه شنبه 30 تير 1394 , 14:50
کتابی که باید خواند...
در نگاه اول این کتاب دستنوشتههای روزانه شهیدی به نام احمدرضا احدی است که به اهتمام علیرضا کمرهای جمعآوری و به چاپ رسیده است. اما حرمان هور به جهت قلم توانای نویسنده و همچنین عمق اندیشهها و نگاه خاص او به وقایع جبهههای جنگ، آنقدر تازگی و زیبایی در خود نهفته دارد که به جرأت میتوان گفت خواندن «حرمان هور» امکان تغییر نگاه مخاطب به مقوله جنگ و دفاع مقدس را خواهد داشت.
در واقع در این کتاب، ما از دریچه قلم رزمندهای به وقایع جنگ نگاه میکنیم که از دل این پدیده به ظاهر زشت، زیباییهای را استخراج کرده و آن را به رشته تحریر درآورده است. در سوی دیگر شخصیت شهید احمدرضا احدی به عنوان نفر اول کنکور پزشکی سال 64 که به گفته خودش نتوانسته دل به ارسطو شدن خوش بدارد و ورای تمامی جاذبه پیشرفتهای تحصیلی، جبهه دانشگاه را برگزیده و در امتحان شهادت قبول شده است؛ آنقدر گیرایی دارد که ارزش نوشتهها و قلم او را در نزد خواننده افزایش دهد: «دلت را به چه چیز بستهای؟ به مدرک، به ماشین، به قبول شدن در حوزه فوق دکترا؟
صفایی ندارد ارسطو شدن
خوشا پر کشیدن، پرستو شدن
کتاب حرمان هور برای اولین بار در سال 67 پس از یک سال واکاوی سه دفتر از دستنوشتههای شهید احدی منتشر شد. سپس در سال 72 دستنوشتههای دیگر این شهید که نزد دوستان و همرزمانش وجود داشت به ویرایش جدید الحاق شد و به این ترتیب حرمان هور با جامعیت بیشتری به انتشار رسید.
دستنوشتههای شهید احدی گاهی روزنگاریها و گاه نظرات شهید در خصوص رویدادها، صحنهها و وقایع جنگ است و گاه هر دوی آنها را توأمان در بر دارد که احمدرضا احدی هر کدام را در شرایط و موقعیتهای خاص نوشته و سپس آنها را در دفاتر سهگانهاش پاکنویس کرده است. نکته بارز نوشتههای شهید انتخاب راوی دوم شخص است که گویی با مخاطب قرار دادن خواننده (و در واقع خودش) همذاتپنداری خوبی را ایجاد میکند. به یک نمونه از نوشتههای احدی در این کتاب توجه کنید: «پسرکی مثل سایر بچههای توی ماشین، روبهروی تو نشستهاست... پلکها مثل دو خط منحنی که دو سویشان به همدیگر پیوسته و در مرز هر انحنایی ترکهایی رشد کرده باشد... بالای هر پلکی یک کمان ابرو؛ بالاتر از ابروها خطوطی در پیشانی، آن هم با انحنای معنادار... این نگاه، قسمت اول فریادت را میسازد. پسرک در پشت کمپرسی به چشمانت خیره شده است و تو هم سیر او را میپایی. ولی در نگاه دوم که چند ساعت بعد است، یکباره قلبت تند تند کار میکند. آرام مینشینی و دوباره به چهره پسرک مینگری؛ دوباره پلکها. ولی این بار پلکها انحنای کمتری یافتهاند و کشیدهتر شدهاند. یعنی چشمها نیمه باز است. آرایش مژهها به هم خورده است و قوس ابروها تغییر یافتهاند... دیگر سوی چشمهای پسرک به جایی نیست. حتی به تو نیز نمینگرد... اینک پشت سرش یک شکاف عمیق برداشته و به جای قطرات عرق که روی چهرهاش بود، این بار قطرات خون آرام آرام از پس سرش به زمین داغ میچکد...»
در این بخش از کتاب، شهید احدی در دو نگاه؛ یکی داخل کمپرسی که رزمندگان را به خط مقدم انتقال میدهد و دیگری در میدان نبرد، تصویری از یک همرزم را برای مخاطب ترسیم میکند که بار اول مقابلت نشسته و به یکدیگر خیره شدهاید. اما در بار دوم همین رزمنده جوان (پسرک) به شهادت رسید و تو با یادآوری تصویر اول او در داخل کمپرسی، به تماشای «تصویر بیجان» پسرک مینشینی که دیگر سوی چشمهایش به هیچ جا نیست و به شهادت رسیده است.
تصویرسازی در بخشهایی از دستنوشتههای شهید احدی به اوج رسیده است. همان طور که گفته شد او با برگزیدن راوی دوم شخص در اغلب روایتها، دست مخاطب را میگیرد و در احساساتی که هنگام وقوع حوادث درگیرش بوده، همراه میسازد و نزدیکترین همذاتپنداریها را باعث میشود.
در واقع «حرمان هور» همراه شدن با یک رزمنده و همگام شدن با تجربیات او در وقایع مختلف جبهههاست که باعث میشود ملموسترین تجربیات را از وقایع جنگ تحمیلی درک کنیم و به شمهای از آن احساسات ناب دست یابیم. حرمان هور وصلهای جداییناپذیر از ادبیات دفاع مقدس است که تیزهوشی و آیندهنگری یک شهید در برداشت لحظهای احساسات درونی، آن را به ما هدیه داده است. شهید احدی که سال 45 در اهواز متولد شده بود، در شب دوازدهم اسفند ماه سال 65 به شهادت رسید. در حالی که وصیتنامه او تنها دو جمله داشت:
«بسم الله الرحمن الرحیم. فقط، نگذارید حرف امام به زمین بماند. همین. حدود یک ماه روزه قرض دارم تا برایم بگیرید و برایم از همگی حلالی بخواهید.» والسلام
کوچکترین سرباز امام زمان(عج)
احمدرضا احدی
منبع : روزنامه جوان