شناسه خبر : 36172
چهارشنبه 31 تير 1394 , 10:55
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تقدیم به فرمانده تیپ فاطمیون

منصور نظری- مثنوی «فاطمیّون» به سردار رشید اسلام «علی رضا توسلی» معروف به ابو حامد، فرماندۀ شجاع و حماسه آفرین «تیپ فاطمیون» که در دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) در سوریه به شهادت رسید و تمامی مدافعان حرم آل الله تقدیم می‌گردد:
                                
ای علی و ای رضا، یاسین عشق  

مرد افغانِ علی ‌آیینِ عشق
همچو مجنون در پی دیدار یار 

عاشقِ آواره از شهر و دیار   
چون علی ‌ای شیر شرزه در نبرد 

شیعۀ بی‌سرزمین، آزاده مرد       
ای دلت گرم پناه زینبی       

تر کن از جام بلا امشب لبی
کین شب آخر تو را رنج است و درد    

نوبت وصل تو گشت ای شیعه مرد
امشب آخر بار دیدارت دهند      

فرصت دیدار با یارت دهند
باده نوش از کوثر سرخ حسین   

  تا ببینی آنچه را نادیده عین
نوبت وصل است و وقت رفتنت   

 در میان بستر خون خُفتَنت  
ای کشیده دار خود عمری به دوش   

این شب آخر، شب عیش است و نوش
گشته خون از روی و مویت منجلی    

 نوش می کن از خم چشم علی     
بی‌سروسامان عشق فاطمه      

کربلا برپا نمودی خاتمه
عاشقی بر فاطمه، این آخرش      

عاشق زهرا بِبُرَّندی سرش
ای به غربت سربریده چون حسین    

خوش ادا کردی به زهرا عهد و دِین

( شهید مدافع حرم علی رضا توسلی سمت چپ عکس )

 
میر و سردار سپاه اهل حق       

مانده رَدِ خونِ سرخت بر شفق
ای بریده سر  به جرم عشق یار    

عاشق بی‌سرزمین و بی دیار
عاشقی را روسفیدی غرقه خون    

ره زدی خوش کربلا را تا جنون
ای توسُّل کرده بر بانوی غم       

ای نموده بیرق حق را علم
عاقبت آرام جان را یافتی         

کربلا را دیدی و بشتافتی
ای تو سردار سپاه عاشقی     

ترک سر کردی به راه عاشقی  
غرقه در خون ره به دلبر یافتی    

وز غم کون و مکان  سر تافتی  
عشق زهرا شعله زد بر خرمنت  

تا جدا کرد عاشقی سر از تنت
خود تو دانستی که عشق فاطمه    

نی بود جز کربلایش خاتمه
زین سبب در کربلای شام خویش  

عاقبت بی‌سر شدی ای لاله کیش
بر لبانت لاله‌ها گل کرده عشق    

کو سرت بر تن؟ توسُّل کرده عشق؟  
فاطمیون را علمدار بلا          

یاور زینب به دشت کربلا
ای امیر لشکر مردان مرد   

در دمشق عاشقی شب کوچه گرد
عاشقی بر سر چه آوردَت، علی    

بی‌سر و گلگون کفن کردَت، علی
ای ابو حامد، امیر فوج عشق     

ای دل دریایی‌ات پر موج عشق
غرقه در خون پاره پیکر بی‌سری  

می‌روی و دل ز یاران می‌بری 
ای علمدار سلیمانی مرو     

ای پناهش در پریشانی مرو
ای به زینب مست عباسی مرو   

در شب طوفان به غواصی مرو
بی تو تنها می‌شود سردار عشق   

آن سلیمانی یل عیّار عشق
بی تو شام غم، غم آلوده‌تر است   

بی تو شب‌های حرم درد آور است
بی تو زینب باز تنها می‌شود   

عقده قلبش به خون وا می‌شود
دیده‌اش از گریه دریا می‌شود

قامتش از بار غم تا می‌شود
ای دلاور مرد افغانی مرو     

پیر عارف، مرد ربانی مرو
ای امیر لشکر خوبان مرو     

ماه شب‌های دمشق جان مرو
یاور قاسم سلیمانی مرو        

مهربان عباس افغانی مرو
بی تو تنها مانده قاسم در نبرد   

ز آتشِ دل، می‌کشد او آه سرد
بعد تو قاسم سلیمانی و آه       

چشم خیسش در پی‌ات مانده به راه
بعد تو قاسم سلیمانی و درد      

بَر که بسپارد زمام این  نبرد؟
چون شقایق سینه سرخ از داغ یار 

همره زینب بلا را رهسپار
گشته زینب دل خوش از عباسیت 

بحر خون لب تشنۀ غواصیت
ای علم دار سپاه فاطمه     

آشنا با اشک و آه فاطمه
ای تو عباس علم بردار عشق     

ای پناه و پشت زینب در دمشق  
بی تو زینب نوحه هر شب می‌کند 

آسمان از آه او تب می‌کند
 ای علمدار دمشق پر بلا    

بی‌سر افتاده به خاک کربلا
دل پریشانت همه اهل حرم    

بر زمین افتاده از دستت علم
یار زینب در دیار بی‌کسی 

تیر و ترکش بر تنت خورده بسی
دل پریشانی که زینب چون شود

دانی از داغ تو دل محزون شود
دل پریشانی که افتاده علم          

تا چه آید بر سر اهل حرم
ای ابو حامد پریشان دل مشو  

مرد دریا ساکن ساحل مشو
بر زمین ما کی گذاریم این علم 

کلنا عباس و طوّاف حرم
بیرقت را تا ابد افراشته    

چون تو در دل شور زینب داشته
روز و شب طواف بر گرد حرم   

تا مگیرد چشم زینب رنگ غم
بیرق سرخ حسینی را به کف  

کلنا عباس ان شاه نجف
بهر زینب  جمله جان بازی کنیم   

حضرت زهرا ز خود راضی کنیم
ای سفرکرده به کوی عاشقی  

ای گشوده پر به‌سوی عاشقی
ای ابو حامد یلِ میدان عشق     

بهر زینب گشته، ‌اِی قربانِ عشق
ای توسُّل کرده بر اولاد یاس  

بر حریم آل زهرا داده پاس   
ای به عشق روی زهرا مبتلا    

چون رسیدی بر دیار کربلا  
در میان اشک و آه  و شور و شین   

می رسان از ما سلامی بر حسین    
این پیام از ما رسان بر شاه عشق  

بر امیر بی‌سر درگاه عشق
که‌ی شه لب تشنۀ صدپاره تن 

وی امیر بی‌سر گلگون کفن
کلنا عباس و شهر آشوب عشق      

بر بلندای بلا مصلوب عشق
در دمشق پربلا بر دار عشق  

کربلا را بهر زینب یار عشق
بر حریم کوی زینب روز و شب

در طوافیم عاشقانه از  ادب  
کلُّنا عباس و بیرق دار نور 

تشنه کام بادۀ ناب ظهور
جان دهیم و سر ببازیم و دریغ    

وانهیمش زینبت را در ستیغ
کلنا عباس علم بردار عشق    

بهر زینب جمله سر بر دار عشق
شیعه‌ایم و اهل وادیِّ بلا     

پاسبان خیمه‌های کربلا
بر حَرَم، پاس عاشقی را می‌دهیم     

داغ عشق فاطمه بر دل ‌نهیم
ما مدافع بر حریم آل یاس   

ما به جان و دل دهیم این خیمه پاس
تا حرامی منگرد ناموس ما   

غرقه طوفان گشته اقیانوس ما
سینه‌هامان همچو دریا پرخروش   

بیرق سرخ حسینی را به دوش
کلُّنا عبّاس و بیرق دار عشق      

بهر زینب  کربلا را یار عشق
کلُّنا عبّاس و زینب را پناه   

با دل‌وجان داده پاس خیمه گاه
از غم زینب غریق اشک و آه   

سینه‌ها می‌سوزد از حُرمِ نگاه   
شیعه‌ایم و اهل یاری با ولی  

جان به قربانِ گلِ یاسِ علی
شیعه‌ایم و کلنّا مجنون یاس  

ما بگیریم انتقام خون یاس
شعله‌ور از آتش احساس عشق   

شیعه‌ایم و کلنّا عبّاس عشق
کلُّنا عبّاس دل در باخته        

جان فدای عشق دلبر ساخته
سر به‌پای فاطمه انداخته     

دِینِ زهرا را به جان پرداخته
کلُنّا بر نیزه سر افراخته       

کربلا را کعبۀ دل ساخته
کلُنّا درس وفا آموخته     

وز غم زهرا جگرها سوخته
کلّنّا عبّاس و زیباروی عشق   

بسته بر سر چون علی  گیسوی عشق
کلُّنا در تاب و تب از دردِ یاس    

بر حریم خیمه‌های او به‌پاس
کلُّنا غسل شهادت کرده مست       

کرده ترک جان و جسم و پا و دست
کلُّنا از داغ زهرا خون‌جگر       

چون علی از عشق او شوریده سر
کلُّنا در کف گرفته تیغ عشق       

نوش کوثر کرده از اِبریق عشق
کلُّنا ساقیِ دستانش قلم           

کلُّنا حیرانِ در وادیِ غم
جان فدای زینب و درد و غمش   

جان فدای قامت از غم خمش
جان فدای داغ و رنج و ماتمش     

جان فدای اشک و آه هر دمش
چشم خون پالای غرقه  شبنمش  

آن مسیحا بر نیِ، دل مریمش
ای رضای  رنج و درد و اشک و آه  

چون علی خونین دل از آه تو چاه
گر بُرندَت سر چه باک از بی‌سری       

غرقه در خون زان که زیباروتری
فاطمیون غرقه در خون‌اند و خاک

عشق زهرا کرده مستان را هلاک
گرد تو یاران به خاک افتاده‌ها    

در حرم جان بهر زینب داده‌ها
ترک سر آن بهر زینب کرده‌ها  

آن ز داغ عاشقی تب کرده‌ها
ای گسسته دل ز خان و مان و خویش   

در دمشق خون علم بر کف به‌پیش  
ای حرم را داده پاس از عاشقی      

بر شب ظلمت تو صبح صادقی
گر علم از کف تو را افتاده شد     

چون تو، از خونِ تو صدها زاده شد
سر زد از خون تو صدها لاله مست    

بیرق سرخ حسینی‌ها به دست
لاله زاری شد ز خون تو به خاک    

عاشقانی بهر زینب سینه چاک
گرچه دشمن، سر ز تن کردَت جدا   

گرچه افتادی به خون آخر ز پا
بر وجودت زخم‌ها کاری چو شد 

خون سرخت  بر زمین جاری چوشد   
سر زد از خونت علمداران بسی      

همچو عباس قمر صورت کسی
تا نگردد شور عباسی خموش       

شیعۀ افغان بیامد پرخروش
فاطمیون هم قسم بر خون تو    

عاشق و شوریده و مجنون تو
سربه‌راه عاشقی همچون تو مست    

بیرق سرخ حسینی را به دست

روز و شب شوریده بر گرد حَرَم    

کلنا عباس و بیرق‌ها علم
پاسبانی از حریم حق کنند       

با شهادت عاشقی مطلق کنند
ای توسل کرده بر اولاد یاس      

خیمه‌های زینبی را داده پاس
بر بریده آن سرِ پاکت قسم        

بر تنِ گردیده صد چاکت قسم
بر نگاه عاشق مستت قسم       

بر علم افتاده از دستت قسم
چون تو در راه ولایت جان دهیم    

لحظه‌ای  زینب، دریغا وانهیم        
بیرقت را تا ابد افراشته     

شور عباسی به سرها داشته
در پی تو کلنا عباس عشق 

سینه هامان قلزم احساس عشق
عهد و پیمان بسته زینب را به جان     

بر حریم حرم زهرا پاسبان
یار و هم‌رزم سلیمانی به شام   

لحظه غفلت  از حرم، ما را حرام
ما رهت را تا فراسوی بلا        

تا رسیدن بر دیار کربلا
مرد و مردانه ادامه می‌دهیم       

بر سر پیمان خود جان می‌نهیم

«شیعه مردان گر به خاک افتاده‌اند 

در حرم جان بهر زینب داده‌اند
زنده‌اند و جاودان چون لم‌یزل   

کرده نوش از چشمه کوثر عسل
کی بمیرد آنکه سر بازد به عشق

غرقه اندر خون رود در خواب عشق»


29 تیرماه 1394  تهران

اینستاگرام
خیلی قشنگه این مثنویه ..... فقط حضرت زینب می تونه اجر این شعر رو بده ....

راستی شاعر این شعر کیه ؟ ... آخرش نگفتید اسم کتابای داداساقی رو ...، بخدا خیلی هم سرچ کردیم فقط یکی اومد که اونم تو این کتابخونه ها نبود ؟
نمی دونی چقدر غصه می خوریم چرا شعرای پدربزرگمو تا خودش بود جمع نکردیم ... الان بخاطر دستخطش مجبوریم هرجا را که متوجه نمیشیم چی نوشته خودمون یه بیت شعر درست کنیم ..... والله !
ووووی بابا بزرگ حلال کن .... یعنی میگید بابا جونم با یه گرز آتشین منتظر ماس!؟
این مثنوی را هم من ازش خوندم بسیار عالیه بـِسـم ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ و الصِّـدیقیــن
در پاسخ به یاوه گویی باراک اوباما رییس جمهور متفرعن آمریکا، مبنی بر اینکه :«من ‌اگر بخواهم ارتش ایران را نابود می‌کنم » مثنوی «ایران ،سرای شکوه» تقدیم می‌گردد به تمام مردان و زنان سلحشور و غیور ایران زمین.

پلید اهرمن، بر بلندای شب - چه جرأت بری نام ایران به لب
نگفت آنکه زادت ز بد کارگی - که ایران بود خاک آزادگی
نه گفتت که ایران سرای شکوه - بُوَد ملک مرد و زنانی چو کوه
نه بشنوده ای قصّه زالِ زَر - که بود اوج قافش همی رهگذر
از این آریایی کیانی دیار - به سودای عشق علی دل سپار
به به ... سلام .. چشم و دل ما رو روشن کردی ...‌واقعا اسمت به دل می شینه ......« شهید یار » گلم خوب متوجه شدی شهدا یار می خوان نه یاد ... حالا منم به خاطر هدیه ای که به ما دادی یه هدیه بهت می دم ... ایران وطنم :
وطنم ای شکوه پا برجا
در دل التهاب دورانها
کشور روزهای دشوار
زخمی سربلند بحرانها .....
رگت امروز تشنه عشق است
دل رنجیده خون نمی خواهد
دل تو تا ابد برای تپش
غیر از عشق و جنون نمی خواهد
شرم بر من اگر حریم تو
پیش چشمان من شکسته شود
وای بر من اگر ببینم
چشم روبه رویای عشق بسته شود
قربون اون پنجه طلایبت بجای لایک کردن دو خط بنویس شاد شیم به دیدار قلم قشنگت .. به جون عزیزت دلمون پوسید دیگه
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi