شناسه خبر : 36880
سه شنبه 03 شهريور 1394 , 10:00
اشتراک گذاری در :
عکس روز

این بتون رو میشه تغییر داد، فکر شما رو نه!

من نمی دانم این جنس مغز شما از چیه که ما چندین سال است روی آن کار می کنیم و هرکاری می کنیم نمی توانیم آن را عوض کنیم.

صنوبر محمدی- برنامه (کنگره ملی تجلیل از آزادگان) که پایان می یابد جمعیت  متفرق می شوند. فرصتی می یابم که با خانم "بهجت افراز"که در تبادل نامه ها از سوی اسرا به خانواده هایشان و بالعکس با صلیب سرخ همکاری داشته و بعد از ۱۸ سال رسیدگی به وضعیت اسرا و مفقودین و نیز خانواده هایشان عنوان "ام الاسرا" را از سوی سیدعلی اکبر ابوترابی دریافت کرده و در زمره بانوان مبارز پیشکسوت قرار گرفته است گفت وگوی کوتاهی داشته باشم.


 وقتی از حس خدمت رسانی ایشان در آن برهه جویا می شوم می گوید: من تمام اسرا را مانند فرزندان خودم می دانم  و خدا را بسیار شاکر هستم که در آن برهه زمانی کوچکترین کاری که از دستم برمی آمده و همین که نامه و خبر سلامتی اسرا را به خانواده شان می رساندم بسیار خرسند هستم.

 

***************

محمد رضا داعی زاده  روحانی آزاده شاخصی است که از استان کرمان به برنامه دعوت شده است. با وجودی که دوستانش منتظر ایشان هستند تا به شهرشان بازگردند اما از روی ادب چند لحظه ای کوتاه برای ما وقت می گذارد و درکمال آرامش از چگونگی به اسارت درآمدنشان برایم می گوید:  
بنده در سن 17 سالگی در عملیات والفجر اولدر منطقه موسیان به اسارات دشمن در آمدم. ما درقسمت میانی بودیم و دو تیپ هم در طرفین ما در حرکت بودند آنها نتوانستند پیشروی کنند. ما که در میان بودیم به سمت جلو پیشروی کردیم و شبانه محاصره شدیم و فردا صبح به اسارت دشمن در آمدیم.


فاش نیوز: چه نیرویی توانست شما را در دوران اسارت سرپا نگه دارد؟
- می توانم بگویم فقط ارتباط با خدا که در قالب ارتباط با قرآن و اهل بیت(ع) بود. یک بار یکی از مسوولان صلیب سرخ که با حاج آقا ابوترابی دیدار کرده بود گفته بود: ما با اسرای زیادی در کشورهای مختلف دیدارکردیم که همگی دچار افسردگی و ناراحتی های روحی و روانی هستد و بعضا" دست به خودکشی و خودسوزی می زنند اما هربار که با اسرای ایرانی دیدار می کنیم آنها را بانشاط تر و شاداب تر می بینیم!!!! حاج آقا فرموده بودند: این روحیه فقط به مکتب ما برمی گردد.


در آخر می خواهیم که خاطره ای از اسارت برایمان تعریف کنند:
یک فردی به نام "ملازم کریم" که از فرماندهان بعث عراق بود در زندان بچه ها را بسیار اذیت می کرد و مبارزه اعتقادی با بچه ها داشت یعنی سعی می کرد اعتقادات بچه ها را تضعیف کند. یک بار در زندان ما  که صد وشصت نفر بودیم نشسته بود و یک ستون بتون آرمه در کنارش قرار داشت. گفت: من نمی دانم  این جنس مغز شما از چیه که ما چندین سال است روی آن کار می کنیم و هرکاری می کنیم نمی توانیم آن را عوض کنیم. من اگر می دانستم در دورترین نقطه این دنیا صابونی پیدا شود که اگرآن صابون را بدست بیاورم و بتوانم با آن مغز سر و مغز شما را شستشو دهم تمام سختی های آن را تحمل می کنم تا آن صابون را پیدا کنم و با دست خودم مغز و سر تک تک شما را شستشو می دهم که شاید این فکر شما را تغییر دهم و از شدت عصبانیت با دست به ستونی که کنار دستش بود زد و گفت: این  را می شود تغییر داد اما فکر شما را نمی شود عوض کرد.


صحبت های این روحانی عزیز که پایان می یابد به اتفاق عکاسمان کوله بارمان را جمع می کنیم و قصد بازگشت می کنیم.
یا علی مدد

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
سلام . ما از ایم بانو صنوبر محمدی یه گله ای کوچک داریم .. چطوری می تونیم حر فمونو که حرف شهداست بهش برسونیم ..
ممنون از این گزارش.
ولی بنظرم کمی کوتاه بود. توهمچین همایشهایی میشد از آزادگان بیشتری مصاحبه گرفت. شایدم شرایط طوری بوده که به این مختصرقناعت شده!!
درهرحال سپاس از خانم محمدی و آقای وصال آزاد و فاش گرامی.
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi