07 بهمن 1399 / ۱۱ جمادى الثانية ۱۴۴۲
شناسه خبر : 37078
شنبه 07 شهريور 1394 , 10:09
شنبه 07 شهريور 1394 , 10:09


از آقازاده تا آقازاده!
رضا امیریان فارسانی
تاریخ قدسی و توفان مجازیسازی
سید مهدی حسینی
رئیس جمهور نظامی آری یا نه (۱)
سیداحمد نبوی
همین و بس!
محمدرضا سابقی
مبارزه با فساد یا مبارزه با فشار؟!
محمدحسین پرکره
چه افکاری حال شما را بد میکنند!
سعیده نام آور
طرح تشکیل سازمان رزمندگان
علی صیاد قبادی
صداهای بلند شیطان در جامعه
جانباز رمضانعلی کاوسی
جغجغهی آرخیتاس!
سید مهدی حسینی
ذبح عدالت با شعار توسعه!
علیرضا برهانی نژاد
تا آن زمان کز پرده غیبت درآیی، هرگز ندارد فاطمیه انتهایی
داریوش احمد رضا بهمنیار

افتخار کشور ما
بهروز ساقی
روضهی مکشوف حاجقاسم!
سجاد قنبری
بهشت بر تو مبارک شهید میهن ما
سعید بیابانکی
گلهای پریشان در باد
شفیعی کدکنی
برای نازنینترینها
قاسم جعفری

احساس سوختن به تماشا نمی شود
آتش بگیر تا ببینی چه می کشم / احساس سوختن به تماشا نمی شود
عجیب ترین عکس دفاع مقدس:
خوب دقت کنید مردی جلوی ماشین قسمت شاگرد نشسته و به همراه ماشین در حال سوختنه ...
از عکاس این عکس که به عنوان بهترین عکس جنگ انتخاب شد ، پرسیدن تو همچین موقعیتی چرا نرفتی کمک کنی و نشستی عکس انداختی ، جواب داد اینجا سه راهی شهادته تو پاسگاه زید عراق اون پیرمرد حاجی بخشی تبلیغات چی معروف جبهه هاست اونم که جلو نشسته دامادش بود که از جانباز قطع پا بود ...
وقتی موشک مستقیم تانک جلو چشم هممون که منتظر بودیم هر لحظه ماشینو بزنن قسمت پشت اسیتیشنو با دو نفر سرنشینش برد ماشین آتیش گرفت دویدم کمک کنم اومدن درو باز کنم دیدم قفل شده باز نمیشه و اون داخل گیر افتاده ولی یه لحظه به خودم اومدم دیدم اون به طرز عجیبی درخواست کمک نمیکنه و با آرامشی عجیب تر بین شعله ها مشغول ذکر گفتنه ، یک لحظه بی اختیار عقب نشستمو و عکس این صحنه عجیبو گرفتم ، اون جلو چشم ما آروم آروم سوخت و ما بهت زده داشتیم عشق بازیه یه مخلوق با خالقو میدیدیم ...مخلوقی تسلیم...تسلیم محض ...
00
پاسخ
سلام ، واقعا جگرمان کباب شد . چطور این عکاس توانسته برای تهیه عکس از نجات رزمنده فاقد دو پا خودداری کند؟ در عکس میتوان فهمید که امکان نجات رزمنده که در حال ذکر گفتن و زنده بوده از شیشه خودرو وجود داشته است. باید بجای جایزه به عکاس او را به شدیدترین وجهی مجازات کرد. رزمنده آرام آرام سوخت و ما هم نظاره گر خیانت عکاس به رزمنده جانباز و تمام ملت مسلمان هستیم . ظلم و ستم به جانبازان از همان دوران جنگ وجود داشته است.
آتش عشق تو در جان خوشتر است
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
چه مردانه غسل آتش میکنی ؛ مردان مرد .
چه جانانه جانبازی میکنی ای رهنورد .
این دعا چیست که برتو آتش سوزان را گوارا ساخته است ؛
چه شد که خواستی معبودت را در آتش ملاقات کنی ؛ چه حلاوتی در حرم سوزان آتش دیدی که اینچنین بی باک بسویش روانی ؟
چه درس بزرگی به آدمیت آموختی ؛ تا نسوزی درک عشق معنا ندارد ؛ با دیدنت مانیز سوختیم اما مانند تو درک حقیقت نکردیم ... عجب دل بزرگی شیر مرد ؛ خواستی به ما بگویی عشق بازی با خدا همین طوریست ؛ تو آنقدر دلسوز وطن و مردمت بودی که آتش بجان خریدی تا کشورت نسوزد .... تبارک اله عاشق . روح بلندت همیشه شاد باد .
جان ز عشقت آتشافشان خوشتر است
هر که خورد از جام عشقت قطرهای
تا قیامت مست و حیران خوشتر است
تا تو پیدا آمدی پنهان شدم
زانکه با معشوق پنهان خوشتر است
درد عشق تو که جان میسوزدم
گر همه زهر است از جان خوشتر است
درد بر من ریز و درمانم مکن
زانکه درد تو ز درمان خوشتر است
مینسازی تا نمیسوزی مرا
سوختن در عشق تو زان خوشتر است
چون وصالت هیچکس را روی نیست
روی در دیوار هجران خوشتر است
خشک سال وصل تو بینم مدام
لاجرم در دیده طوفان خوشتر است
همچو شمعی در فراقت هر شبی
تا سحر عطار گریان خوشتر است
چه مردانه غسل آتش میکنی ؛ مردان مرد .
چه جانانه جانبازی میکنی ای رهنورد .
این دعا چیست که برتو آتش سوزان را گوارا ساخته است ؛
چه شد که خواستی معبودت را در آتش ملاقات کنی ؛ چه حلاوتی در حرم سوزان آتش دیدی که اینچنین بی باک بسویش روانی ؟
چه درس بزرگی به آدمیت آموختی ؛ تا نسوزی درک عشق معنا ندارد ؛ با دیدنت مانیز سوختیم اما مانند تو درک حقیقت نکردیم ... عجب دل بزرگی شیر مرد ؛ خواستی به ما بگویی عشق بازی با خدا همین طوریست ؛ تو آنقدر دلسوز وطن و مردمت بودی که آتش بجان خریدی تا کشورت نسوزد .... تبارک اله عاشق . روح بلندت همیشه شاد باد .
نظری بگذارید



یک شب در سنگر دیده بانی زیر آتش سنگین
محمدحسین فرح پور
دلنوشته ای به مناسبت سالگرد مجروحیتم!
علیرضا برهانی نژاد
لبهای خونین و خندان "رشید"
اکبر کاشانی حصاری