شناسه خبر : 37197
سه شنبه 10 شهريور 1394 , 12:27
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ایمان منجی فرداست

بازخوانی برخی از نوشته‌های شهید آوینی در این روزها که عده‌ای دم از ارتباط با کدخدا می‌زنند و معتقدند که توانسته‌اند «سایه‌ی شوم جنگ را از سر مردم» بردارند خالی از لطف نیست.

شهید آوینی که در کتاب آغازی بر یک پایان در مقاله‌ی کوتاه خود با عنوان «ایمان منجی فرداست» می‌نویسد :

 

تحولاتی را که این روزها در کره زمین روی می دهد از نظرگاه های مختلفی تحلیل کرده اند اما هیچ یک از این تحلیل ها نتوانسته است از سیطره القائات تبلیغاتی منتشر در امپراتوری ارتباطات خارج شود. امپراتوری ارتباطات همان سرزمین اعتباری است که آقای مک لوهان آن را دهکده جهانی خوانده است،تعبیری فریبکارانه که ماهیت این امپراتوری را پوشیده می دارد.
امپراتوری ارتباطات فضایی است یکپارچه که وسایل ارتباط جمعی ساخته اند. ساکنان این امپراتوری که تقریباً سراسر کره زمین را پوشانده است بی آنکه خود بدانند تحت سیطره حاکمیت واحدی هستند که از طریق وسایل ارتباط جمعی بر قرار گشته است.


تعبیراتی چون امپراتوری ارتباطات و یا دهکده جهانی اگر چه ممکن است مبالغه آمیز به نظر آیند، اما اشاره به حقیقتی دارند که غفلت از آن می تواند از مبالغه ای که در این تعابیر وجود دارد بسیار خطرناک تر باشد. من هم می پذیرم که تعبیر دهکده جهانی در عین آنکه اشاره به جهانی بودنِ ارتباطات دارد مخاطبان خویش را نیز دچار این یأس می سازد که هیچ چیز از چشم کد خدا پنهان نمی ماند، حال آنکه کد خدا آن قدر ها هم که وانمود می کند هوشیار و مسلط بر اوضاع نیست و اصولاً کد خدا یا آن ابوالهولی که بر این دهکده جهانی حکم می راند، پیش از آنکه قدرتمند باشد هرسناک است و پیش از آنکه قدرت نمایی کند درباره قدرت خویش سخن پراکنی می کند و مردمان را می ترساند.


اما در عین حال، غفلت از این معنا که کره زمین با تکنولوژی ارتباطات به یک مجموعه به هم پیوسته تبدیل گشته خطرناک تر است از آنکه هول کد خدا در دلمان رخنه کند. دشمن را نباید دست کم گرفت، علی الخصوص این ابوالهول را که خود شیطان اکبر است.


ابوالهول در عین حال غفلت از این معنا که کره زمین با تکنولوژی ارتباطات به یک مجموعه به هم پیوسته تبدیل گشته خطرناک است از آنکه هول کد خدا در دلمان رخنه کند. دشمن را نباید دست کم گرفت، علی الخصوص این ابوالهول را که خود شیطان که تحقق تاریخی یافته و حاکمیت خویش را بر ترس و وحشت مردمان از قدرت خویش بنا کرده است. اما در اینکه فضایی به هم پیوسته از ارتباطات با یک هویت واحد وجود دارد که انسان های سراسر کره زمین را اسیر نظام ارزشی واحدی ساخته است تردیدی وجود ندارد. نمونه اش همین تعابیری است که عموم ما پذیرفته ایم: جهان سوم، کشورهای پیشرفته و در مقابل آن کشورهای عقب مانده و یا عقب نگه داشته شده، توسعه یافتگی و توسعه نیافته تگی ... تعابیری از این قبیل بسیارند، اما من به همین دو سه نمونه اکتفا کرده ام تا از اصل مبحث باز نمانیم، در عین آنکه این شواهد مثال خواهند توانست مرا در ادامه سخن یاری دهند.


ما با پذیرش خود به عنوان کشور عقب افتاده و پذیرش غرب به عنوان پیشرفته چه چیزی را پذیرفته ایم؟ نتیجه طبیعی پذیرش این تعابیر آن است که هم خود را یکسره در این جهت قرار دهیم که این عقب مانده گی را جبران کنیم. اینکه ما موفق شویم و یا نشویم تغییری در اصل مطلب نخواهد داد و اصل مطلب این است که مگر پیش و پس کجاست که آنها پیش رفته باشند و ما پس مانده؟ اگر پیش آنجاست که غربی ها رسیده اند، صد سال سیاه می خواهم که به آنجا نرسیم و اگر پس اینجاست که ما اکنون قرار داریم چه بهتر که در همین جا بمانیم. پذیرش همین یک معنا در سراسر کره زمین کافی است برای انکه هیچ انقلابی ایجاد نشود، چرا که اگر غایت انقلاب در نهایت همان است که غربی ها به آن دست یافته اند، دیگر چه انقلابی؟ فقط می ماند آنکه مردمان کشورهای عقب مانده همچون دانشجویان چینی به خیابان بریزند و از دولت های خویش بخواهند که هر چه زودتر امریکایی شوند و به کشورهای پیشرفته ملحق گردند‍!


پس می بینید که آن تعبیر دهکده جهانی چندان هم بی معنا نیست. مگر ما این ارزش ها را نپذیرفته ایم و در رادیو و تلوزیون و محاورات روزمره و و خطابه های ژورنالیستی به آنها تفوه نمی کنیم؟ وقتی ما که هسته جوشان انقلاب معنوی در جهان امروز هستیم نتوانسته ایم در یابیم که با قبول این معانی چه غایتی را پذیرفته ایم، وای بر احوال دیگران از مردمان الجزایر و عراق و سوریه و لیبی و اردن و... پاکستان و افغانستان! ما با این تعبیر پذیرفته ایم که پیشرفت همان است که برای آنان رخ داده. فلذا نباید به چشم بیاییم از آنکه ما را مرتجع و واپس گرا بخوانند. آنها هم با همین نگاه به جهان می نگرند که خود را پیشرفته می دانند و ما را پس مانده و از اینجا نتیجه می گیرند که هر تحولی اگر در جهت دستیابی به توسعه یافتگی باشد رشد است و اگر نه واپس گرایی و ارتجاع. و مگر غایت انقلاب اسلامی چه بود؟ توسعه یافتگی؟ رشد اقتصادی؟ حصول دموکراسی؟


این تعبیر را فقط برای نمونه به میان آوردیم و اگر نه، تعبیراتی از این قبیل به صورت غیر قابل انتظاری زبان ما را بیمار کرده است. بیماریِ زبان را دست کم نگیریم، بیماری زبان یعنی بیماری ادب و فرهنگ، یعنی بیماری تفکر و تعقل، یعنی سرگشتگی و گم گشتگی و انحراف تاریخی در مسیر و مصیر.


ما باید در اطراف تمامی تعابیری که در زبانمان وارد شده است تامل کنیم و نباید که این تعبیر دهکده جهانی را نیز بپذیریم. کد خدای این دهکده که همان ابوالهول یا شیطان اکبر است ما را به همزیستیِ مسالمت آمیز می خواند تا خود بر اریکه قدرت بماند. او جرات چون و چرا کردن درباره ارزش های مقبول و مشهور این دهکده جهانی را نیز از ما می گیرد به ضرورت انقلاب نرسیم و اگر هم انقلاب کردیم، با اختیار توسعه یافتگی به مثابه غایت الغایات انقلاب، ناچار بار دیگر کشکول گدایی پیش کد خدا دراز کنیم تا به ما تکنولوژی لازم برای استحصال این آرزو را عطا کند.


شبکه های گسترده امپراتوری ارتباطات در جهت حفظ وضع موجود و استمرار آن با هر جنگ و انقلابی مخالف می ورزند، اما در مواقع لزوم، اگر ابوالهول- امپراتور جهان و هم و ترس بخواهد که دولتی همچون اسرائیل را در کشور فلسطین تشکیل دهد، چشم اغماض بر جنگ می بنددتا اسرائیل مستقرشود و آنگاه دیگر... تا بجنبیم و علیه اسرائیل متحد شویم و فلسطین را از او پس بگیریم، ده ها سال می گذرد.


پس همه هم آنها مصروف حفظ وضع و استمرار آن. ندای صلح ، صلح برای همین است که ما بشنویم نه اسرائیل آزادی هم چماقی است که برای سر ما ساخته اند، اگر نه هر گاه که منافع ابو الهول در خطر افتد، حکم سانسور اخبار در سراسر امپراتوری ارتباطات به اجرای درمی آید و اگر تظاهراتی علیه جنگ خلیج فارس بر پا شود پلیس ها به خیابان می ریزند و صدها نفر را دسگیر می کنند، همراه با ضرب و جرح. شکنجه گاه های اسرائیل روی زندان های المعتصم و المتوکل ... را سفید کرده اند، اما نطق از کسی در نمی آید و در عوض گالیندوپل راه به راه به ایران می آید.
اما با این همه در امپراتوری ارتباطات اگر فقط اخبار وارونه می شدند در برابر وارونگی ارزش ها چیزی نبود اما مهم آن است که ما را هم رفته رفته به قبول قواعد جهانی بازی در این دهکده ارتباطات وا می دارند


تحولاتی که این روز ها در کره زمین روی می دهد نویدعصر دیگری را می دهد که در آن ابوالهول از اریکه قدرت به زیر خواهد افتاد و غرب از هم فرو خواهد پاشید و تمدنی دیگر نه از شرق و نه غرب که از خاورمیانه بر خواهد خاست. همین که دهکده جهانی آقای مک لوهان انکار شود و وضع موجود خطر افتد به منفعت همه انقلابیونی است که عصر دیگری را انتظار می کشند. و مردم جهان هم اگر ترس از مرگ و عدم آرامش بر تفکراتشان سایه نمی انداخت، در می یافتند که چقدر از وضع موجود خسته اند. کره زمین خسته است. بشر بعد از این قرن ها زمین گرایی و خود پرستی احساس می کند که نیازمندِ عالم را در درون خویش باز خواهد یافت و به آن باز خواهد گشت، و اما نه بی رنج، بلکه با رنجی بسیار این دوران رنج اکنون سر رسیده است.


آنچه را که گفتم به حساب حمایت از جبهه مقابل نیروهای چند ملیتی نگذارید. جنگ های مردمان جهان با یکدیگر اگر جهاد مقدس دینی نباشد لاجرم مبتنی بر قدرت طلبی است و جنگ خلیج فارس نیز از این نوع دوم است، اما اگر ضرورت ایجاد تحولاتی اساسی را متناسب با این رویکرد دیگر باره بشر به دین و دینداری احساس کرده باشیم،باید بدا نیم که تحول بدون جنگ ممکن نیست.
به نظر می رسد که تحولات جهانی در جهت ایجاد یک جبهه متحد اسلامی علیه اسرائیل برای تحریرفلسطین سیر می کند و علت اینکه تحلیل این وضع حول محوری که عنوان شد چندان ساده نیست آن است که در مقابل آمریکا و نیروهای چند ملیتی که مظهر شیطان اکبر هستند،(حّق غیر ممزوج به باطل) قرار نگرفته است و اگر نه ، هیچ مسلمانی حق نداشت در پیو ستن به جبهه حق تردیدی به خود راه دهد و تعلل ورزد .


صدام حسین در اشغال کویت محقق نیست اما از آن سو علت شکست لشگرکشی غرب با تمام قوا نیز آن است که کسی جرات نکردند که قواعد بازی دهکده جهانی را انکار کند و در مقابل کد خدا شاخ و شانه بکشد، و انصافاً این اشغالگرِ بی مبالات هم از معدود کسانی است که جرات دارند در یک چنین جهانی تظاهرات مردم اروپا و آمریکا علیه جنگ نیز بیش تر بدان سبب است که آنها جنگ می شناسند و از عواقب آن با خبرند، اگر چه باز هم تلویحاً بر این معنا اشعار دارند که اگر جنگ های بین المللی اولی و دوم نبودند، انقلاب صنعتی این سان که امروز به بار نشسته است تحقق نمی یافت. 


جهان فردا دیگر از آنِ غرب نیست و همه تحولات حکایتگر همین حقیقت هستند و غرب نیز با این لشگر کشی می خواهد بر این تصور یکسره خط بطلان بکشد. در این جنگ چه پیروز شود و چه صدام حسین تقدیر تاریخی بشر دراین عصر جدید همان است که گفته شد. آمریکا و اروپا بعد از دو قرن روشنفکری و یک قرن توسعه صنعتی به همان عاقبتی دچار آمده اند که همه تمدن ها در طول تاریخ. اگر این هیولای قدرت از بین برود خلا وجود آن را چگونه باید پرکرد؟ به نظر می رسد که پیش از اضمحلال و فروپاشی کامل با رویکرد دیگر باره انسان به عالم معنا خلا درونی بشر که ناشی از بی ایمانی است پر خواهد شد و اثبات جای انکار خواهد نشست. 


ایمان منجی جهان فرداست چنان که منجی ایران شد و انقلاب اسلامی را به سر چشمه جوشان انقلاب معنوی و دینی در سراسر جهان مبدل کرد.

رجانیوز

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi