شناسه خبر : 37302
شنبه 14 شهريور 1394 , 12:05
اشتراک گذاری در :
عکس روز

بهترین مکانی که درتهران دیدم!

ویلفرید پاتهف آلمانی برای نخستین بار وقتی اسم ایران به گوشش می‌خورد که با یک خانم ایرانی ازدواج می‌کند. این ازدواج مرحله تازه‌ای از زندگی ویلفرید پاتهف می‌شود. او ار سال 2009 تا کنون دو بار به ایران سفر کرده است. حرف‌های او درباره ایران خواندنی است.

ویلفرید پاتهف مرد 65ساله آلمانی‌الاصلی است که در حال حاضر در هامبورگ زندگی می‌کند و برای مدتی به ایران سفر کرده است. او یک‌بار هم در سال 2009 به ایران آمده بود. شاید برای شما هم تصور یک توریست در کشورمان جالب باشد اینکه او چه فکری راجع به رفتار ما می‌کند! همه این سؤال‌هایی که در ذهن‌تان می‌گردد را کنار بگذارید و پای حرف‌های او بنشینید. بگذارید او تصورات و تجربیاتش را با شما در میان بگذارد.

 

اولین باری نیست که به ایران می‌آید. با ایرانی‌ها بیگانه نبوده. برای نخستین بار وقتی اسم ایران به گوشش می‌خورد که با یک خانم ایرانی ازدواج می‌کند. این ازدواج مرحله تازه‌ای از زندگی ویلفرید پاتهف می‌شود. این مرحله او را در مسیر دیگر می‌اندازد که از مسیحیت جدا شده و مسلمان می‌شود؛ «وقتی با همسرم آشنا شدم می‌دانستم که یک زن مسلمان نمی‌تواند با یک مرد مسیحی ازدواج کند. شاید همین موضوع بود که به‌خاطر آن تصمیم گرفتم درباره اسلام بیشتر تحقیق کنم. در آن زمان یک نسخه قرآن که به زبان آلمانی ترجمه شده بود، پیدا کردم. وقتی آن را خواندم دیدم که خیلی جامع و کامل است. قرآن همان حرف‌هایی را می‌زد که کتاب مقدس ما قبل از تحریف شدن. قرآن هم مثل بقیه کتاب‌های مقدس می‌گفت انسان باشید. حق همدیگر را نخورید. از نظر من مهمترین تفاوتش کامل بودن و تحریف نشدنش بود. قرآن دست نخورده بود. من قرآن و اسلام را انتخاب کردم اما هنوز هم شیوه من انسانیت است. وقتی اطرافیانم این موضوع را فهمیدند گفتند که من دیوانه‌ام. آنها درست فکر می‌کردند (با خنده) من خیلی وقت‌ها کارهایی انجام می‌دهم که بقیه انجام نمی‌دهند به همین دلیل طبیعی است که اینطور به‌نظر برسد».

«تو دیوانه‌ای! ایران خطرناک است!»

 

باید اتفاق بزرگی در درونت افتاده باشد که به تمام آنچه در اخبار کشورهای اروپایی گفته می‌شود بی‌اعتنایی کنی و بخواهی که به یک کشور آسیایی سفر کنی، اینکه زبان هیچ‌کس را متوجه نمی‌شوی؛ «نخستین سفر من به ایران در سال خوبی اتفاق نیفتاد. من در سال 2009که مصادف می‌شد با سال 88برای عروسی یکی از بستگان همسرم دعوت شده بودم. وقتی تصمیم به آمدن گرفتم همه دوستان و آشنایان به من می‌گفتند: تو دیوانه‌ای. ایران کشور خطرناکی است وتروریست‌ها بلا سرت می‌آورند، در صورتی که خیلی از آنها فرقIran با Iraq را نمی‌دانستند. متأسفانه تمام این قضاوت‌ها به‌دلیل چیزهایی است که در اخبار آنجا گفته می‌شود. سیاست همین است دیگر. به من گفتند که نرو. ایران خطرناک است. اما من آمدم تا خودم ببینم. من آدم ریسک‌پذیری هستم و هیجان را دوست دارم. بنا به شنیده‌هایم تصمیمی نمی‌گیرم باید برای قضاوت کردن چیزی آن را تجربه کرده باشم. این دعوت باعث شد که موقعیت مناسبی پیدا شود و من به ایران بیایم و از اینکه به جای ناشناخته‌ای سفر کنم، نمی‌ترسیدم.

مردم اینجا نگران‌اند که پول زیاد ندهی

مردم ایران با آنچه در رسانه‌ها می‌شنیدیم خیلی فرق دارند. مردم ایران مراقب توریست‌ها هستند و این واقعا قابل تامل است. همه جای دنیا خوب و بد دارد. شاید بعضی‌ها فکر کنند که توریست‌ها پولدار هستند و بخواهند قیمت بالاتری برای یک کالا به آنها پیشنهاد کنند اما معمولا این اتفاق در ایران نمی‌افتد. مردم مرتبا نگران تو هستند، نگران اینکه به سلامت به استراحتگاهت برسی، نگران اینکه مسیر خانه‌ات را گم نکنی و حتی خیلی جاها نگران این هستند که مبلغ بیشتری بابت یک کالا نپردازی! باورتان نمی‌شود که چندبار تاکسی گرفته‌ام و من را میهمان کرده‌اند؟!»

 

من ایران را امن می‌دانم. از هیچ‌چیزی نمی‌ترسم

امنیت را در ایران دیده است و با تمام وجود حس کرده، می‌گوید که نگران گم‌شدن در خیابان‌های تهران نیست. روی نیمکت کنار میدان تجریش می‌نشیند و می‌گوید:«ببین! من هر کاری که بخواهم می‌توانم در اینجا انجام دهم. من یک فرد آزادم و نمی‌دانم چرا در سرتاسر جهان می‌گویند مردم ایران محدودند و آزادی ندارند؟ من ایران را امن می‌دانم. از هیچ‌چیزی نمی‌ترسم. اصلا نگران گم‌شدن در خیابان‌ها نیستم چون می‌دانم مردم ایران به من کمک می‌کنند.

گلفروش، مغازه‌اش را بست تا من را به خانه برساند

یک‌بار به یک گلفروشی رفتم که برای دوستی گل بخرم با زبان ایما و اشاره می‌گفتم که گم‌شده‌ام. مشتری دیگری آمد که انگلیسی بلد بود و متوجه شد که من چه می‌گویم و می‌خواهم به کجا بروم. فروشنده در همان لحظه در مغازه‌اش را بست تا من را به آدرس مورد نظرم برساند. این اتفاق‌ها تنها در ایران می‌افتد و نه هیچ کجای جهان. به همین دلیل است که تصمیم گرفتم باز هم به ایران بیایم و دوستانم را ببینم. من هر چند باری که بتوانم به ایران خواهم آمد چون با اروپا متفاوت است. حس می‌کنم همه با هم دوست هستند. وقتی از کسی آدرس می‌پرسی کارش را متوقف می‌کند تا جواب تو را بدهد و شاید چند قدم هم با تو بردارد و با دست‌هایش نشان بدهد آن طرف.

تنها دلیلم برای سفر به ایران، مردم این کشور است

هر کسی به‌دلیلی سفر می‌کند؛ یکی به‌دنبال پیشینه تاریخی یک کشور است. یکی هم برای دیدن هنر و معماری آن خطه سفر می‌کند اما من تنها دلیلم برای سفر به ایران مردم این کشور است. خیلی وقت‌ها به بازار تجریش می‌روم و گوشه‌ای می‌نشینم و به مردم نگاه می‌کنم. من از بازار‌های سنتی به این شکل خوشم می‌آید. فکر می‌کنم در این بازار‌ها مردم زنده‌اند؛ می‌دوند و عجله دارند. مغازه‌های کوچک کوچک وجود دارد چیزی که در اروپا جایش را با مرکزهای خرید بزرگ و خنک عوض کرده. درآنجا مردم قدم می‌زنند. انگار عجله ندارند. انگار پویایی در آن مکان‌ها نیست. وقتی شلوغی بازار تجریش را می‌بینم لذت می‌برم. یک پسرکی در اینجاست که من هر وقت رد می‌شوم از او یک آب پرتقال می‌خرم. نخستین باری که از او آبمیوه خریدم از من خواست که اگر سکه‌ای از پول آلمان همراهم دارم به او بدهم. من آن روز هیچ سکه‌ای همراه نداشتم. هر بار که از گوشه چمدان یا گوشه و کنار وسایلم سکه‌ای پیدا می‌کنم فردایش به تجریش می‌روم و به او می‌دهم. یک‌بار از او پرسیدم برای چه اینها را جمع می‌کنی؟ گفت که دوست دارم سکه‌های کشورهای مختلف را کلکسیون کنم».

 

انسان‌ها ارتباط را دوست دارند

یکی از لذت‌های ویلفرید پاتهف این است که دقایقی کنار خیابان بنشیند و به راه رفتن و معاشرت‌های مردم نگاه کند. او بیشتر اوقات در ذهنش داستان‌هایی از مردم می‌سازد. برای او مردم اهمیت دارد؛«وقتی برای نخستین بار به ایران آمدم از رفتار مردم اینجا خیلی شگفت‌زده شدم. اصلا فکر نمی‌کردم ایرانی‌ها اینقدر مهمان‌نواز باشند. واقعا این یک شعار نیست. وقتی با خیلی از ایرانی‌ها صحبت می‌کنم آنها فکر می‌کنند که در مقایسه با کشورهای اروپایی خیلی بد هستند و کمبودهای زیادی دارند. این تصور ایرانی‌ها خیلی مخرب است. من تا به حال به 20کشور مختلف سفر کرده‌ام از اروپا و آمریکا گرفته تا کشورهای آسیایی اما هیچ کجای دنیا مردمی مهربان‌تر و خونگرم‌تر از ایرانی‌ها ندیده‌ام. آنها حتی اگر کمی انگلیسی بلد باشند وقتی می‌بینند که من یک خارجی هستم به سمتم می‌آیند و شروع به خوش‌و بش می‌کنند. در ایران آدم‌ها مهم هستند و برای من هم. به‌طور کلی انسان‌ها ارتباط را دوست دارند و این یک امر طبیعی در روابط اجتماعی است که کمتر در آلمان دیده می‌شود. باورتان نمی‌شود یک‌بار با تعدادی از دوستانم به پل طبیعت رفته بودم وقتی داشتم از بین رستوران‌های آنجا می‌گذشتم یک غذایی دیدم که برایم جالب آمد. وقتی از آن فرد پرسیدم اسم این غذا چیست سریعا جایی کنار خودش خالی کرد که خواهش می‌کنم کنار من بنشینید و از این غذا بخورید. من هیچ کجای دنیا این همه از خودگذشتگی و مهربانی ندیده‌ام. مردم در سرتاسر دنیا ساندویچ‌های خود را گاز می‌زنند بدون آنکه به دیگران فکر کنند».

 

جوان‌های ایرانی باید واقع‌بین باشند

شاید برای یک آلمانی سخت باشد که به کشور دیگری بیاید و بخواهد از مشکلات کشورش صحبت کند اما ویلفرید پاتهف از این همه تقاضای مهاجرت از طرف جوانان ایرانی خیلی ناراحت است؛ «بعضی از جوان‌هایی که در این مدت دیده‌ام راجع به مراحل مهاجرت پرسیده‌اند. من واقعا ناراحت می‌شوم که چرا جوان‌های ایرانی می‌خواهند کشور خودشان و جایگاه اجتماعی‌شان را رها کنند و بروند. آنها باید بدانند که آمریکا و اروپا بهشت‌های زمین نیستند. ممکن است که آزادی‌هایی در آن کشورها وجود داشته باشد اما مطمئن باشید که مشکلاتی کمتر از اینجا ندارند. ما با تمام مشکلاتی که شما در اینجا دست و پنجه نرم می‌کنید سرو کار داریم. من یک مدتی هم در آمریکا زندگی کرده‌ام پس باور کنید چیزی که می‌گویم جز حقیقت نیست. مردم همه جای دنیا مجبورند10-8 ساعت در روز کار کنند. اگر در ایران شما می‌توانید بین کارتان یک ساعت خوش‌وبش کنید و چای بخورید مطمئن باشید این مسئله در محیط‌های کاری آنجا اتفاق نمی‌افتد. شما باید فقط کار کنید جز زمانی که نیاز دارید غذا بخورید که زمان مشخصی است. در آنجا باید مالیات‌های گزافی بپردازید که در اینجا مجبور نیستید. درست است که در اروپا درآمد بهتری خواهید داشت اما مسائل دیگری هم وجود دارد. یک فرد شاغل در آنجا حدود 55درصد از درآمدش را بابت مالیات و بیمه پرداخت می‌کند که مبلغ زیادی است. مردم در آنجا مجبورند سخت کار کنند و روزهای تعطیل‌شان ترجیح می‌دهند که در خانه بمانند و تلویزیون ببینند. این چیزی نیست که شما در فیلم‌ها و تبلیغات آن طرف می‌بینید اما واقعیت دارد. دوست دارم مردم ایران هم نسبت به مهاجرت واقع‌بین باشند چون نسبت به آنها و محبتشان احساس مسئولیت دارم. کیفیت زندگی در ایران بهتر است چون شما می‌توانید هر وقت که می‌خواهید به سینما، رستوران و دیدار دوستان‌تان بروید. شما میهمانی می‌دهید و زمان زیادی برای دیدن خویشاوندان‌تان اختصاص می‌دهید چیزی که در آنجا مرسوم نیست. شاید باورتان نشود در آلمان زنان پا به پای مردان کار می‌کنند و هر روز ساعت 5صبح از خانه بیرون می‌روند و به سر کار می‌روند اما حقوقی کمتر از مردان دریافت می‌کنند این مسئله‌ای است که در اروپا هم اتفاق می‌افتد».

 

جوانان ایرانی باید خودشان را باور کنند

ویژگی خاصی که جوانان ایرانی درنظر آقای پاتهف دارند تلاشگر بودن آنهاست. او معتقد است که ایرانی‌ها بی‌توجه به محدودیت‌هایشان در هر کجای دنیا که باشند می‌توانند به راحتی مطرح شوند چون تلاش می‌کنند و بی‌توقع هستند؛ «جوانان این کشور با دیگر کشورها خیلی فرق می‌کنند. من می‌بینم جوان‌های ایرانی که در اروپا هستند خیلی تلاشگرند. آنها توجهی به دولت آلمان و کمک‌های این کشور ندارند یعنی اصلا توقعی ندارند و منتظر کمک دولت نیستند. به تنهایی راه می‌افتند و تلاش می‌کنند و هر چیزی که می‌خواهند را به‌دست می‌آورند. دانشجویان ایرانی پول دولت را نمی‌خواهند این چیزی است که کمتر در جوانان اروپایی دیده می‌شود. این موضوع خیلی قابل تحسین است، آنها منتظر وام‌های دولتی نیستند و برای داشتن شغل خوب و تشکیل خانواده به‌طور خیلی جدی تلاش می‌کنند. شاید به همین علت است که معروف‌ترین آرشیتکت آلمانی یک ایرانی است. او یکی از بهترین معمارهایی است که نه‌تنها در دانشگاه آخن تدریس می‌کند بلکه ساختمان‌های مهم زیادی را طراحی کرده است که خیلی‌ها را انگشت به دهان نگاه داشته. شیوه معماری او این است که در ساخت ساختمان‌هایش زیاد از شیشه استفاده می‌کند. این فرد در آنجا بابت هنرش زبانزد است. این تنها مثال من نیست. ما دکترها و مهندسان زیادی در آلمان داریم که ایرانی هستند. به‌نظرم تنها لازم است که ایرانی‌ها به توانایی و استعدادهایشان ایمان پیدا کنند».

 

از بهشت زهرا(س) خوشم می‌آید

شاید به‌نظر ما یک توریست وقتی به ایران می‌آید باید جاهای تفریحی متفاوتی را تجربه کند. مثلا همه ما بهترین رستوران‌هایی که می‌شناسیم را به آنها معرفی می‌کنیم. هر چند که اینها هم جزئی از میهمان‌نوازی ما حساب می‌شود که بهترین‌ها را برای میهمان بخواهیم اما جالب است که بدانید بهترین برنامه‌ای که ویلفرید پاتهف داشته رفتن به بهشت زهرا‌(س) بوده است؛ «بهشت زهرای تهران را خیلی دوست دارم. انرژی خیلی خاص و معنوی‌ای در آنجا وجود دارد. من فهمیدم که مردم در اینجا یک تکه سنگ از روی زمین پیدا می‌کنند و به روی سنگ مزار می‌زنند و بعد قرآن می‌خوانند یا بعضی وقت‌ها هم درددل می‌کنند. این کار به‌نظرم خیلی جالب است. چیزی شبیه بیدار کردن فردی که در قبر خوابیده است که هی! بیدار شو. من آمده‌ام. من همیشه این کار را انجام می‌دهم. سکوت و آرامش قبرستان را در اینجا دوست دارم. خیلی حس متفاوتی داشتم وقتی به آنجا رفتم. فکر می‌کنم بهترین مکانی که بعد از برج میلاد در تهران دیدم بهشت زهرا(س) بود».

منبع: همشهری

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi