شنبه 04 مهر 1394 , 14:48
میری یا کمش کنم!
جلال- وقتی به رئیس بنیاد تبریز برگه پاره و پوسیده گواهی 15درصد خودم را نشان می دهم و با پوزخندی نگاه عاقل اندر صفیحی تحویلم می دهد، وقتی پزشک اعصاب و روان اینقدر خودش را محق می داند که به جای رسیدگی به مشکل جانباز بیچاره این جمله را بکار می برد " بلند می شی بری یا درصدت را 10بزنم؟
خب مومن قضیه کاملا" مبرهن ومشخص است. یه بچه هم این را می داندکه هدف خدمت به اقشار جانبازان ومردانی که زمان نیاز عرضه نشان دادند ،نیست. اینها می خواهند با احترام به ما بفهمانند آقا بیخود رفتید جنگ....دعوتنامه که نفرستاده بودیم...! حالا این همان کشک خاله است ....نه این تاوان بی فکری خودتان است که زمان جنگ مثل بعضی ها با100هزار تومان از کشور جیم نشدید..و برای رفتن به جبهه سرودست می شکستید ...
وای بر ما ..وای بر ما که هم جوانی را دادیم هم زجر وعذاب مجروحیت را تحمل کردیم و هم هرچی لایق خودشان بود را شنیدیم...وای بر ما...
وای بر انها و صد وای بر انها که این بی عدالتی ها را چگونه پس خواهند داد . اگر صبر خدا به لب رسید انوقت خواهند دید ....
از قدیم گفته اند
مزن بر در دیگری .... که میزنند بر درت ... یعنی ظلم به هیچکس مکن که ظلم در حقت خواهد کرد
بخدا هرشب بی خوابی امانم را بریده الان نمیدانم ساعت چنده اما فقط میدانم که اگر بخوابم هزار خواب وحشتناک زمان عملیات یا همان کابوس به سراغم می اید یاد بچه های مجروح که جلوی چشمم شهید شدند و کاری نتوانستم برایشان انجام بدهم انقدر وحشت میکنم که دیگر دلم نمی خواهد چشم روی هم بگذارم فقط خدا خدا میکنم تا اذان صبح را بگویند و با خواندن نماز صبح ارامش خاصی میگیرم و یواش یواش بخواب میروم