05 ارديبهشت 1403 / ۱۵ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 38141
چهارشنبه 15 مهر 1394 , 11:00
چهارشنبه 15 مهر 1394 , 11:00
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
عقبنشینیها تا کجا ادامه دارد؟
عبدالرحیم انصاری
رسانهی نوظهورِ پهپاد-موشک
سید مهدی حسینی
سفر ترکیه ما
سارا آذری
ولی فقیه عروةالوثقی و رمز پیروزی
امانالله دهقان فرد
صد رحمت به توپ میرزا آقاسی!
حسین شریعتمداری
۴۰ دستاورد عملیات تاریخی «وعده صادق»
ابراهیم کارخانهای
وعده صادق، سقوط اسرائیل و حکومت های وابسته
امانالله دهقان فرد
باید جریان داشته باشیم!
علیرضا رجایی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
درد دل یک فرزند شهید
دو ماه است که از سر شرمندگی نتوانستهام تنها فرزندم را ببینم.نتوانستهام برایش وسایل مقدماتی مدرسه رفتن را فراهم کنم.دلم برایش تنگ شده است.فشار مشکلات مالی من را با بیماری روحی مواجه کرده است.
تصمیم گرفتم برای حل مشکلم به تهران بیایم و الان حدود 20 روز است در زیر «پل چوبی» میخوابم. چند بار به بنیاد شهید در خیابان طالقانی تهران مراجعه کردهام اما جواب درستی نگرفتم.میگویند که باید مشکلم را در شهر محل زندگیام حل کنم.
پدرم از شهیدان شاخص دوران دفاعمقدس است و من که به دلیل اشتباه خودم دچار مشکلات مالی و روحی شدهام ماندهام چه کنم.به همین خاطر چندی پیش از سر ناچاری و فقر آگهی فروش کلیهام را دادهام.
این سخنان بخشی از درددل یک فرزند شهید است.
وی که برای بیان مشکلاتش نخواست نامش فاش شود، میگوید:یک سال است که این مشکلات موجب شده است دیگر نتوانم به وظایفم در قبال همسرم و تنها فرزندم عمل کنم. بارها مشکلاتم را به بنیاد شهید، استانداری و مسئولان استان گیلان اعلام کردم اما معتقدند که خارج از اختیار و توان آنها است.
چند سال صادقانه به کشورم خدمت کردهام. ای کاش میشد مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران یا یکی از دولتمردان چند دقیقه به من وقت میدادند تا مشکلم را بیان کنم. من هیچگاه حاضر نیستم مشکلم را به یک رسانه خارجی بگویم چون به ارزشهای انقلاب اسلامی پایبندم. آنها هر چه باشند دشمن مملکت، دین و آئین ما هستند و هیچگاه خیر و صلاح ما را نمیخواهند.
در مراجعه به ریاست جمهوری میخواستم با یکی از دولتمردان صحبت کنم اما حراست آنجا اجازه نداد.البته برخورد خوبی هم با من نداشت.
دو ماه است که از سر شرمندگی نتوانستهام فرزندم را ببینم. نتوانستهام برایش وسایل مقدماتی مدرسه رفتن را فراهم کنم. دلم برایش تنگ شده است. فشار مشکلات مالی من را با بیماری روحی مواجه کرده است. مویرگهای چشمام سرخ میشود. تا نیمه شب بیدار میمانم و با خودم حرف میزنم و گاهی ناخن به دندان میگیرم و مدتها آن را بیاختیار میجوم.من فقط میخواهم با یکی حرف بزنم و درددل کنم.فکر میکنم به عنوان یک فرزند شهید این حق را دارم.
تصمیم گرفتم برای حل مشکلم به تهران بیایم و الان حدود 20 روز است در زیر «پل چوبی» میخوابم. چند بار به بنیاد شهید در خیابان طالقانی تهران مراجعه کردهام اما جواب درستی نگرفتم.میگویند که باید مشکلم را در شهر محل زندگیام حل کنم.
پدرم از شهیدان شاخص دوران دفاعمقدس است و من که به دلیل اشتباه خودم دچار مشکلات مالی و روحی شدهام ماندهام چه کنم.به همین خاطر چندی پیش از سر ناچاری و فقر آگهی فروش کلیهام را دادهام.
این سخنان بخشی از درددل یک فرزند شهید است.
وی که برای بیان مشکلاتش نخواست نامش فاش شود، میگوید:یک سال است که این مشکلات موجب شده است دیگر نتوانم به وظایفم در قبال همسرم و تنها فرزندم عمل کنم. بارها مشکلاتم را به بنیاد شهید، استانداری و مسئولان استان گیلان اعلام کردم اما معتقدند که خارج از اختیار و توان آنها است.
چند سال صادقانه به کشورم خدمت کردهام. ای کاش میشد مسئولان بنیاد شهید و امور ایثارگران یا یکی از دولتمردان چند دقیقه به من وقت میدادند تا مشکلم را بیان کنم. من هیچگاه حاضر نیستم مشکلم را به یک رسانه خارجی بگویم چون به ارزشهای انقلاب اسلامی پایبندم. آنها هر چه باشند دشمن مملکت، دین و آئین ما هستند و هیچگاه خیر و صلاح ما را نمیخواهند.
در مراجعه به ریاست جمهوری میخواستم با یکی از دولتمردان صحبت کنم اما حراست آنجا اجازه نداد.البته برخورد خوبی هم با من نداشت.
دو ماه است که از سر شرمندگی نتوانستهام فرزندم را ببینم. نتوانستهام برایش وسایل مقدماتی مدرسه رفتن را فراهم کنم. دلم برایش تنگ شده است. فشار مشکلات مالی من را با بیماری روحی مواجه کرده است. مویرگهای چشمام سرخ میشود. تا نیمه شب بیدار میمانم و با خودم حرف میزنم و گاهی ناخن به دندان میگیرم و مدتها آن را بیاختیار میجوم.من فقط میخواهم با یکی حرف بزنم و درددل کنم.فکر میکنم به عنوان یک فرزند شهید این حق را دارم.
منبع: ایسنا
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
معرفی کتاب
درد دل این فرزند شهید به دل من نشست چون مثل خود منه و با بی لطفی و بی لیاقتی مسولان مواجه هستیم
بنده هم یک فرزند شهید هستم که بخاطر اشتباهات اون موقع ریس وقت بنیاد شهید در دوران کودکی به پرورشگاه یاسر یا به قول اقای اجمدی نژاد زندان کروبی افتادم و به مدت 4 سال محروم از محبت پدر و مادر بودم بعداز خروج تز اونجا بخاطر نداشتن پدر و سرپرست درست حسابی و تاثیراتی که اون پرورشگاه بر روی یک کودک 10 ساله داشت از تحصیل فراری شدم و به اغوش جامعه که پر از گرگ بودن رفتم بعد از چند سال بخاطر مشکلات به طرف اعتیاد روی اوردم که مسولین بنیاد شهید بجای درمان من تمام حق و حقوق من مثل وام اشتغال و ملک مسکونی من رو به نام خانوتدم زدن و من رو از داشتن هر حقی محروم کردن الان هم که 15 سال است خوب شده ام هیچ یک از مسولان بنیاد شهید از حقم که از بین رفته دفاع نمیکنن و میگویند تو هیچ حقی دیگه نداری الان من موندم با یک بیماری لاعلاج کبدی با یک همسر که بخاطر نداشتن حتی یک مسکن اجاره ای که خانه پدرش زندگی میکند بدون کار و منبع درامدی
خدایا حق من این نبود که پدرم بخاطر این خاک به خاطر این مردم و مملکت شهید بشود و تک فرزندش اینطوری اواره خیابانها بشود
خدایا کمکم کن چون جز تو پناهی ندارم