شناسه خبر : 38200
دوشنبه 20 مهر 1394 , 13:36
اشتراک گذاری در :
عکس روز

رفت آن که جا نمازش می‌داد بویِ باران

مثنوی «ماه به خون نشسته» از منصور نظری به شهیدسرافراز سردار حسین همدانی و هم رزمان آزاده و دلیرش تقدیم می شود

 


فاش نیوز- به مناسبت شهادت جان‌گداز سردارعاشق کربلا ، سرتیپ پاسدار حسین همدانی از فرماندهان دوران دفاع مقدس و از مدافعان حرم حضرت زینب (س) مثنوی «ماه به خون نشسته» از منصور نظری به این شهید سرافراز و هم رزمان آزاده و دلیرش تقدیم می شود.

 می‌آید از رهِ حق،  ماهی به خون نشسته  
 از ره رسد نگاری،  با پیکری شکسته

 

  در شهرِ عشقِ زهرا، مجنونِ سربِه داری
  از بادۀِ ولایت، شوریدۀِ خماری

 

از سمتِ روشنایی، می‌آید آشنایی  
پوشیده چون شقایق، بر پیکرش قبایی

 

سردارِ کربلایی، مست میِ وِلایی
 می‌آید از ره اینک، سید علی کجایی ؟

 

می‌آیدت فدایی، سردارِ لشکرِ عشق 
جان و جهان نهاده، مردانه بر سَرِ عشق

 

مستِ شرابِ کوثر، آن مالکِ چو اَشتَر
همچون علی غَیوری آزاده و دلاور

 

بر خیمه‌هایِ زهرا، شب تا سحر، به‌ پاس او
 در باغِ عشقِ زینب، سرمستِ بویِ یاس او

 

نوشیده بادۀِ خاص، از چشمِ مستِ عباس
 بر بارگاهِ زینب، با جان خود دهد پاس

 

بودَش زِ روزگاران، بر سینه داغِ یاران  
رفت آن که جا نمازش، می‌داد بویِ باران

 

 در شهرِ آتش و دود، خونین دل و غم آلود
در وادیِ غَریبی، دل تنگِ هِمَّت او  بود

 

عمری به دیت عاشق، می‌رشت دارِ خود را 
نشکسته با ولایت، عهد و قرارِ خود را


 

تا در دیارِ عشق و شور و شهادت و نور
او را به آخر آمد، این راهِ مشکل و دور

 

سَر منزلِ وِلا را،  ره بُرد، کربلا را 
تا بر شَفا رساند، آن جانِ مُبتلا را

 

بر دارِ عشقِ زینب، سردارِ سَر به دار او  
 در کوچۀِ غریبی، با یاس گشته یار او


 

 با لاله‌ها قرارَش، غرقابِ خون شُدن بود  
او که لباسِ رزمَش، بر پیکرش کفن بود

بودش قرارِ مستی، با لاله‌هایِ عاشق 
 داغِ ولا گذارد، بر سینه  چون شقایق


 

آن رهسپارِ کویِ  عشق  و شهادت و شور
بر ناقۀِ غریبی، بربسته محملِ نور

 

لب تشنۀِ شرابِ نابِ خُمِ ولایت
نوشیده زان شرابُ و مست آمده به‌غایت 

 

ای با حسینِ زهرا، پنهان تو را اِشارات 
 خُشکیده بر لبانت، فریادِ یا لثارات 

 

ای بسته بر سَرِ خود، سربندۀِ شهادت 
ای با فراقِ یاران یک دَم نکرده عادت


 

دلگیرِ جمعه‌هایِ غمناکِ  بی ظُهورش 
در خون چه خوش نشستی  اندر رَهِ عبورش

دستت گرفت و بُردَت آن یوسف دل آرا
یارا شفاعتی کن در پیش او  تو ما  را

 

ما را شفاعتی کن تا او نظر نماید  
تا خاکِ پستِ ما را، از عشق زَر نماید

 

آدینه‌ای دگر را، چشم انتظارِ نورَم 
اندر فراقِ یاران لب تشنه ظهورم

 

 در سوگِ آن حسینی سردارِ لشکرِ عشق 
غمنامه می‌نویسم، با خون به دفترِ عشق

 

ای سروِ باغِ زهرا، چشم و چراغِ زهرا
 بازآ و چاره‌ای کن، ما را به داغِ زهرا

 

باز آ عزیزِ زهرا، ما را نما تو یاری 
 این فصلِ سردِ غُربت، بنما تو نوبهاری

 

دل‌ها به سینه‌ها تنگ، سرها به سینه آونگ 
بر شیشۀِ جدایی تا کِی زنم خدا سنگ؟

 

 هر جمعه‌ای که آید، بنشسته در کمینم  
تا رویت ای دل آرا، با چشم تَر ببینم 

 

به امید ظهور حضرت یار..

غروب جمعه 17 مهرماه 1394  منصور نظری

کد خبرنگار: 18
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi