شناسه خبر : 38205
شنبه 18 مهر 1394 , 12:17
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تو برنده بشو!

عملیات کربلای 4 در پیش بود و بچه های گردان در حال گذراندن یک دوره آمادگی آبی – خاکی در پلاژ بودند . در همین حین اعلام شد یک مسابقه دو میدانی هم برای تقویت جسمانی رزمندگان برگزار می شود . کریم سرابی بیشتر از همه خوشحال بود . همه می دانستند او عضو هیئت دو میدانی اندیمشک است .

من هم برای شرکت در این مسابقه نام نویسی کردم . چون فوتبالیست بودم امید داشتم در این مسابقه مقام بیاورم . از طرفی وقتی خبر به بچه ها رسید همه می گفتند : تو بی برو برگرد اول می شوی و آن یک دست لباس نظامی کره ای را از آن خودت می کنی !

روز مسابقه در حال گرم کردن بدنم بودم که یکی از رزمنده ها که با هم خیلی دوست بودیم به طرفم آمد و آهسته دم گوشم گفت : احمد ! اگر اول شدی میشه لباسهایت را به من بدهی چون لباسهای خودم پاره شده است ؟

من جواب دادم : حالا زیاد به من امیدوار نباش . من می دانم چقدر سرابی در دویدن مهارت دارد . اما قول می دهم اگر من نفر اول شدم لباسها را به تو بدهم .

وقتی سرم را برگرداندم تا به سمت جایگاه شروع مسابقه نگاهی بیندازم ، متوجه شدم کریم سرابی پشت سرم ایستاده است . دقایقی بعد اعلام کردند کریم سرابی از شرکت در مسابقه انصراف داد .

با برگزاری مسابقه ، به یکباره دیدم سرابی با یک موتور به دنبال من افتاده و دائم مرا راهنمایی می کرد . من و یکی دیگر از بچه ها پیشتاز دونده ها بودیم  و فاصله مان با نفر سوم و بقیه بچه ها حدودا یک کیلومتر می شد .

سرابی همچنان با موتور پشت سر ما می آمد و به من دستورات فنی می داد . گاهی می گفت : آهسته تر بدو و گاهی هم داد می زد : گامهایت را بیشتر باز کن !

سرابی به نفر پشت سرم که رقیبم بود گفت : احمد دونده نیست ، تو جلوتر برو تا او پشت بادت قرار بگیرد !

در 100 متر آخر دیگر سفارش های سرابی به گوشم نمی رسید . حریفم دونده ای قهار بود و من خیلی تلاش کردم که در مقابل او کم نیاورم . اما در 50 متر آخر حریفم از من سبقت گرفت و من دیگر نتوانستم به او برسم . به ناچار نفر دوم شدم !

سرابی با ناراحتی به طرف نفر اول رفت و گفت : تو کار خیلی بدی کردی . در تمام طول مسیر در باد احمد قرار داشتی و استراحت می کردی . آنگاه با ناراحتی از او جدا شد . من تا به حال او را اینطور ندیده بودم .

خسته و نفس زنان در گوشه ای نشستم تا کمی استراحت کنم . از دور سرابی را دیدم که با یک دست لباس کره ای به طرف من می آید . وقتی به من رسید ، گفت : بگیر این لباسها حق تو است !

با تعجب گفتم : من که نفر دوم شدم ؟

او گفت : نفر اول عضو گردان ما نبود و در اصل تو نفر اول گردانی و لباس حق تو می باشد .


من با این پاسخ مجاب شدم و لباس را از دست او گرفتم . بلافاصله طبق قولی که داده بودم لباس را تقدیم دوستم کردم . چند روز بعد باز هم چشمم به سرابی افتاد . جلوی او را گرفتم و با اصرار از او خواستم برایم توضیح بدهد که چرا از شرکت در مسابقه منصرف شد؟

وقتی قسمش دادم او جواب داد : بخاطر اینکه تو برنده بشوی تا آن لباس را به دوستت بدهی !

گفتم : کریم تو می توانستی در مسابقه شرکت کنی بعد خودت لباس را به دوستم بدهی . او سکوت کرد و جوابم را نداد . اصرار کردم که علت را برایم بگوید . آن وقت بود که به عظمت روح او پی بردم . سرابی جواب داد : چون همه به تو امیدوار شده بودند لذا من نمی خواستم وجهه ی تو را پیش دوستانت کم کنم !

شهید کریم سرابی یکی از 7 غواص گردان حمزه سیدالشهدا ء اندیمشک ع بود که در عملیات کربلای 4 بال در بال ملائک به اعلی علیین عروج کرد .

# روحش شاد و راه سرخش پر رهرو باد #

راوی : احمد میر داودی

"تصاویر شهید سرابی ، آنکه سربند قرمز به گردن دارد"

 

 

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi