شنبه 17 بهمن 1394 , 11:33
انگار اومده بودند عروسی!
فرزند شهید - میخوام یک درد دل بکنم با شما ولی با اشک وچشم های گریون یک فرزند شهید که باباش ندیده دقیقا" یک روز بعد از تولدم، بابام شهید شده، امروز روز غبار روبی شهدا بود اما چیزی به اسم غباروبی یا یادواره شهدا نبود بلکه محلی برای تبلیغات پایگاه ها و نیروها و ارگان های نظامی بود برای نشون دادن پرسنل به فرماندهیشون و در مراسم همش خنده و شادی و توجهی به سخنان نداشتند و مدام در حال خنده، انگار اومده بودند عروسی، رییس بنیاد شهید هم بعد از چند ساعت اومده سخنرانی و بعد هم فرمایشات رییس بنیاد شهید کل رو بازگو کردند که کسی توجه نمیکرد هر کسی سمتی رفته بود و از یک طرف چای و شربت بهشون میدادن بعد هم یکی یک شاخه گل به خود مسئولین ادارات دادند و پرسنلشون برای گرفتن عکس بر سر قبر شهدا برای تبلیغات در رسانه و تابلوهایی نوشته اسم ادارت .............. و هیچ اعتنایی به خانواده شهدا نشد و حتی دریغ از یک شاخه گل و یا هیچی ................ دلم گرفت از این که شهدا این چنین غریبانه رفتند و این چنین غریبانه باهاشون رفتار میشه منم حسابی بر قبر یک شهید گمنام حسابی اشک ریختم و یاد رهبر افتادم که فرمودند ما مدعی صف اول بودیم شهدا رو از اخر چیدند
بیاددارم هنگام خدمت هرترفیعی برای فرماندهان ابتداظاهریگان تحت امربودکه حتم به یقین ادامه دارد؟خوب است ومنطق نیزهمین رامیگویدامافراموش نکنیم این یک ایتم ازدههاایتم مهم است که تصمیم گرفته شود؟
بله متاسفانه مراسم به صورت دستوری برگزار میشه نه اعتقادی
نیروهای مخلص دز بنیاد هم کم کم بازنشسته شده اند
ونسل جدید در نهادها ادارات و بنیاد آن طورکه باید و شاید آرمان شهدا و دفاع مقدس را به درستی باور و درک نمی کنند .
خوشحالم که ازاین ابتدای روزیی یک همدردویک فرزندشهیدبایک قلب پاک واندیشه ای حزب الهی که قطعامورثی میباشدوازپدربه فرزندبه ارث میرسدرامخاطب خودم دارم
داداشم الهی دردوبلات بخوره توچشمام الهی دورت بگردم که چندین سال آرزوهایت برآورده نشدالهی قربون اون گردنت برم که وقتی بچه ای رامیدیدی که پدرش دوچرخه براش میخره وت پدرنداشتی وخلع هادرونت خالی وپرمیشدندوگردنت راکج میکردی الهی من که برادرت هستم دورت بگردم که مثل خودمن وقتی میخواستن بروندخواستگاری برایم وقتی داشتن ازمهریه صحبت میکردن پدرزنم داشت ازدخترش حمایت میکردومن پدرنداشتم که به آنهابگویدمن یک پسررزمنده براتون آورده ام رزمنده اییکه محجوب است عاشق کربلاست مقلدخمینی است وبرای حفظ همین ناموس میرودتاپای جان بامهریه زیادارزشهایش راخراب نکنید.چون نبودبابابغض همه گلویم راگرفته بودداداشم صادقانه داشتم میترکیدم داشتم روانی میشدم آخربیست سالم بودنیازم به پدرالان ازهربرهه ای بیشتربودداداش بلندشدم وسط مجلس رفتم بیرون یک جیپ سبزرنگ دولتی تحویلم بودسوارش شدم رفتم گلزارشهدانشستم سرقبربابام و.ای.های های گریه میکردم وبغضم تمام نمیشدزیکطرف نگاه میکردم که همه دوستام اینجاآرام خوابیده اندازیکطرف یادمهربانی های بابام ازیکطرف نبودمحبت های یتیمی امانم رابریده بودخلاصه آقایان درحال خوش وبش وتعین مبلغ مهریه بودندودامادسرخاک شهدابودیکساعتی نشستم دیدم پسرعمویم باموتورآمده دنبالم انروزهامثل حالانبودکه مبایلت رابزنی جی پی اس یاتماس بگیری .گفت مردم راگذاشتی سرکاراومدی اینجابراچی عموفلانی گفت خاک برسرت این کلمه بدترحالم راخراب کردباخودم گفتم حالااگرباباتواونجابودی قباله رانوشته بودی وتمام بودکارداداشم نمیخوام ازبعدش بگویم قربونت برم من ازجنس توءام دردهایمان مشترک است.یتیمی کشیدنهامان.کمبودهایمان.گریه های شبانه امان.گردن کج کردنهایمان و....من درکت میکنم داداش ناراحت نباش اینهاکه میبینی درتکریم ازپدران مانیست اینهامانورسیاسی هستندطرف آمده نروهایش رابرخ مسئولین بکشه طرف آمده بایک چفیه به گردن بیمه کنداداره ای راکه درآن کارمیکندآن یکی میخواهدمسئولین ببیندش تاوام رازودتربگیردو......من وشماازهمه ساده تربدبخت تردرافکارپدرانمان هستیم البته این بزرگترین افتخاربرای من وشماست که حافظان بحق خون پدرانمان هستیم امانبایدخودت رازیاددرگیرکنی اگرازمت که برادرکوچکترت هستم گوش میکنی برودربتن کاربروسپاه استخدام شووخودت رابکش بالاکه اگرروزی شاهدبودی که کسی قصدتعرض به خون پدرانمان راداشت باهمه توان جلوش بایستی داداشم من بواسطه گازهای خردل درجنگ بعدازشهادت پدرداغون شدم وتوانم سلب شده حالاازتوخواهش میکنم ضمن اینکه دست مادرم رابه نیابت من ببوس ومشورت کن وبرودرسنگرپدرحماسه خلق کن الهی داداشت رضاقربونت بره مارافراموس نکن.کاش اسمت رامینوشتی تابیشترباهم آشنامیشدیم.