31 فروردين 1403 / ۱۰ شوال ۱۴۴۵
شناسه خبر : 42741
شنبه 15 اسفند 1394 , 11:45
شنبه 15 اسفند 1394 , 11:45
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
باید جریان داشته باشیم!
علیرضا رجایی
تفکر انقلابی و روحیه جهادی اساس تفکر بچه های انقلاب است
داریوش بهمن یار
روحیۀ ملی، عزت نفس، پهپاد و موشک نقطهزن
سید مهدی حسینی
وعده صادق!
امانالله دهقان فرد
دیوار خیبر فرو ریخت؛ پیدا و پنهان عملیات ایران
محمد ایمانی
پاسخ موشکی به موشهای صهیونیست
سیدحسین اخلاقیدوست
شگفتانه حمله تاریخساز!
محمدکاظم انبارلویی
ایران کلید حل معماهای محال است
احمدرضا بهمنیار
دیجیتالیسم، عیدانه و عقل فطری
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
گزارش و گفت و گو
یادگاری ایثارگران دردفتر خاطرات فاش نیوز
یادداشت هایی است که جانبازان و خانواده ایثارگران هنگام بازدید از غرفه فاش نیوز در دفتر یادبود به یادگار نوشتند
کد خبرنگار: 17
03
پاسخ
سلام.من هم به نوبت خودبرایتان آرزوی سلامتی وطول عمرباعزت همراه باموفقعیت راازدرگاه منان حضرت حق خواستارم.سلامت وسربلندباشیدفاش نیوزومدیرجانبازودلاورش دکترساقی.
سلام . من خیلی دلم می خواست دیدن این نمایشگاه و دوستان فاش نیوزی بیام . اومدنم هم کاری نداشت به یه چشم به همزدن اونجا بودم . ولی نیومدم ...چرا ؟؟؟
چونکه نمی دونستم کی و کدوم روز بیام که مدیر سایتو ببینم . می دونم اون با دیدن من خیلی خوشحال می شد و با خوشحالی به من می گفت بیا کنار این بنر قرمز فاش نیوز با هم یه عکس یادگاری بگیریم که فقط تو ارزش به یاد موندن داری .
بعد به همه همکاراش تو فاش نیوز می گفت بیایید شما هم یه عکس باهاش بگیرید که این ارادتش به جانبازان راسته و ارزش یه عتیقه زیر خاکی رو داره !
اون وقت من منتظر اوردن دفتر یادگاری میشدم . این امید عبثیه ؟ می دونم مدیر فاش نیوز هر چقدر به من احترام بذاره اما دوست نداره من چیزی بنویسم . با این حال با اکراه اونو به دست من می داد . شک نکنید همین که دستم روی اول سطر می رسید بهم می گفت صبر کن صبر کن لطفا تو با این خودکار ننویس ... ؟؟ من برات یه خودکااااااار اختصاصی کنار گذاشتم تو بیا با این خودکار که جوهرش نامرییه بنویس ... . چرا چی ؟ پرسیدن داره ؟؟
چون مدیر عارف می دونه جنس نوشتار من همش بیان کم لطفی و نامردی و جفا و پرده برداشتن از روی کارای زشت کساییه که به اسم شهدا در حال تباه کردن خودشونو و بقیه هستند ... اون به خاطر پاره ای مصلحتها از من می خواد که با جوهر نامریی بنویسم تا فقط خودش بخونه ... اونم قبول داره که من دروغ نمی گم و از سر احساسات نمی نویسم . می دونه برای هر حرفم ده تا سند دارم .
چی چیه ؟ آهان تو هم داری می بینی اشکامو !! خب وقتی خودکار نامریی رو به دستم بگیرم معلومه که دلم می شکنه که چرا نمی ذاره مظلومیت من به چشم کسی بیاد ...!!! داشتم می گفتم : من با دلتنگی برای لحظه ای تو چشاش نگاه می کنم و می گم ! تو هم ؟؟
ولی اون با نجابت و متانت فاش نیوزی میگه مگه تو همونی نیستی که هی فریاد می زدی خانه دوست کجاست ؟ درست رسیدی همین جاست .. فاش نیوز سرای امن توست ! خب اگه قبول داری دوست و یاور تو فقط فاش نیوزه پس من صاحبش هستم . فقط به خودم بگو اگه تونستم کمکت می کنم و اگر نتونستم کاری می کنم که دنیای قشنگ عرفانی ای در میان شوره زار زندگی ات درست کنی تا ایشالله به خدا برسی .. اینجا دنیای بدیه هر چی بگی عین تف سربالاست ... من تو رو درک کردم کافیه نه !! ... تو آبرو داری برای حفظ شان خودت با این قلم بی رنگ بنویس ...چوب خدا صدا نداره و دنیا هم سرای مکافاته ناحقاست ، به خدا واگذارشون کن !
بعد من در حالی که اشک و بغض امانم را بریده به مدیر محترم فاش نیوز می گم : باشه چشم ! هر چی شما بگی اما تو رو جون قنبر بذار در نمایشگاه رسانه و دیجیتال فقط همین چند جمله رو بنویسم : عظمت و تاثیر رسانه مجازی همین بس که رهبر هم نگاهش به مدیریت کردن این رسانه است . در میون همه نامردای نامرد که از اسم شهدا استفاده ابزاری کردند ، حاشا به غیرت اون نامردی که منو در فضای مجازی کنار خودش یه جوری غربت نشین کرد که ...... !!
چیه ؟ منتظر چی هستید ؟ آخه خداییش کی می تونه با دیدن برادر حسین افسری و جانباز م رک مهربان به نوشتن ادامه بده ... که من دومیش باشم !
با دیدن اونا همه غمها از دلم می ره و ساعات باقی مانده را تا برگشت .... به احوالپرسی با این عزیزان مشغول می شم ....
«الکی یعنی من از ظلم و جفاها نبریدم ؟»
اما من بریدم ... بریدم!!! حالیتونه من بریدم ... جفای مجازی را کجای دلم بذارم ...
رسانه و دیجیتال انقلاب اسلامی من هم یه تهرانی ام !
چونکه نمی دونستم کی و کدوم روز بیام که مدیر سایتو ببینم . می دونم اون با دیدن من خیلی خوشحال می شد و با خوشحالی به من می گفت بیا کنار این بنر قرمز فاش نیوز با هم یه عکس یادگاری بگیریم که فقط تو ارزش به یاد موندن داری .
بعد به همه همکاراش تو فاش نیوز می گفت بیایید شما هم یه عکس باهاش بگیرید که این ارادتش به جانبازان راسته و ارزش یه عتیقه زیر خاکی رو داره !
اون وقت من منتظر اوردن دفتر یادگاری میشدم . این امید عبثیه ؟ می دونم مدیر فاش نیوز هر چقدر به من احترام بذاره اما دوست نداره من چیزی بنویسم . با این حال با اکراه اونو به دست من می داد . شک نکنید همین که دستم روی اول سطر می رسید بهم می گفت صبر کن صبر کن لطفا تو با این خودکار ننویس ... ؟؟ من برات یه خودکااااااار اختصاصی کنار گذاشتم تو بیا با این خودکار که جوهرش نامرییه بنویس ... . چرا چی ؟ پرسیدن داره ؟؟
چون مدیر عارف می دونه جنس نوشتار من همش بیان کم لطفی و نامردی و جفا و پرده برداشتن از روی کارای زشت کساییه که به اسم شهدا در حال تباه کردن خودشونو و بقیه هستند ... اون به خاطر پاره ای مصلحتها از من می خواد که با جوهر نامریی بنویسم تا فقط خودش بخونه ... اونم قبول داره که من دروغ نمی گم و از سر احساسات نمی نویسم . می دونه برای هر حرفم ده تا سند دارم .
چی چیه ؟ آهان تو هم داری می بینی اشکامو !! خب وقتی خودکار نامریی رو به دستم بگیرم معلومه که دلم می شکنه که چرا نمی ذاره مظلومیت من به چشم کسی بیاد ...!!! داشتم می گفتم : من با دلتنگی برای لحظه ای تو چشاش نگاه می کنم و می گم ! تو هم ؟؟
ولی اون با نجابت و متانت فاش نیوزی میگه مگه تو همونی نیستی که هی فریاد می زدی خانه دوست کجاست ؟ درست رسیدی همین جاست .. فاش نیوز سرای امن توست ! خب اگه قبول داری دوست و یاور تو فقط فاش نیوزه پس من صاحبش هستم . فقط به خودم بگو اگه تونستم کمکت می کنم و اگر نتونستم کاری می کنم که دنیای قشنگ عرفانی ای در میان شوره زار زندگی ات درست کنی تا ایشالله به خدا برسی .. اینجا دنیای بدیه هر چی بگی عین تف سربالاست ... من تو رو درک کردم کافیه نه !! ... تو آبرو داری برای حفظ شان خودت با این قلم بی رنگ بنویس ...چوب خدا صدا نداره و دنیا هم سرای مکافاته ناحقاست ، به خدا واگذارشون کن !
بعد من در حالی که اشک و بغض امانم را بریده به مدیر محترم فاش نیوز می گم : باشه چشم ! هر چی شما بگی اما تو رو جون قنبر بذار در نمایشگاه رسانه و دیجیتال فقط همین چند جمله رو بنویسم : عظمت و تاثیر رسانه مجازی همین بس که رهبر هم نگاهش به مدیریت کردن این رسانه است . در میون همه نامردای نامرد که از اسم شهدا استفاده ابزاری کردند ، حاشا به غیرت اون نامردی که منو در فضای مجازی کنار خودش یه جوری غربت نشین کرد که ...... !!
چیه ؟ منتظر چی هستید ؟ آخه خداییش کی می تونه با دیدن برادر حسین افسری و جانباز م رک مهربان به نوشتن ادامه بده ... که من دومیش باشم !
با دیدن اونا همه غمها از دلم می ره و ساعات باقی مانده را تا برگشت .... به احوالپرسی با این عزیزان مشغول می شم ....
«الکی یعنی من از ظلم و جفاها نبریدم ؟»
اما من بریدم ... بریدم!!! حالیتونه من بریدم ... جفای مجازی را کجای دلم بذارم ...
رسانه و دیجیتال انقلاب اسلامی من هم یه تهرانی ام !
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
نمونه شوخیهای شهید خرازی با بچههای لشکر
غلامحسین هاشمی
کمپوتی که مزهاش جاودانه شد!
محمد مجیدی
تقابل گشت ثارالله(ع) و القارعه با دسیسههای منافقین
سید مجتبی گنجی
سادهترین روش مبارزه که بعثیها را به ستوه آورد
محسن جامبزرگی
معرفی کتاب