شناسه خبر : 43312
پنجشنبه 11 آذر 1400 , 13:45
اشتراک گذاری در :
عکس روز

سفرنامه ای متفاوت به قزوین

قرار بود روز سه شنبه، جلسه هفتگی انجمن جانبازان تشکیل بشود. از آقاسید محمد مدنی پیامکی رسید که "این هفته جلسه انجمن به دعوت جانبازان استان قزوین در شهرستان قزوین بزرگرار خواهد شد و اگر تمایل به این سفر دارید اعلام کنید".

فاش نیوز -  قرار بود روز سه شنبه، جلسه هفتگی انجمن جانبازان تشکیل بشود. از آقاسید محمد مدنی پیامکی رسید که "این هفته جلسه انجمن به دعوت جانبازان استان قزوین در شهرستان قزوین بزرگرار خواهد شد و اگر تمایل به این سفر دارید اعلام کنید".

چون وصفِ شخصیتِ شخیص جانبازانِ این استان را شنیده بودم، بلافاصله جواب پیامک را دادم: «بله، انشاالله درمعیت دوستان خواهم بود».

 روز سه شنبه طبق قرارقبلی، ساعت 9 صبح به همراه چندنفز از دوستان نخاعی، در محل پارکینگ شهرداری منطقه 22 حضور داشتیم تا با پارک خودروهای شخصی خود، با اتوبوس ویژه مناسب سازی شده راهی شهرقزوین شویم.

 قبل از گزارش این سفر لازم می دانم از ویژگی های اتوبوس موردنظر، برای اطلاع دوستان مطالبی را به عرض برسانم.

این اتوبوس درمالکیتِ سپاه پاسداران می باشد و باتعاملات خوبی که بین انجمن و سپاه وجود دارد با پیگیری های مستمرِ مدیران انجمن، خصوصا" برادر اسرافیلی، متناسب با وضعیت خاص و جسمانی جانبازان نخاعی مناسب سازی شده و ظاهرا" قراراست در اختیار انجمن جانبازان باشد تا در سفرهای برون شهریِ یک و یا چندروزه از آن استفاده شود.

12 صندلی تعبیه شده در آن که قابلیت تخت خواب شو دارد و مجهز به کمبربندایمنی، مانیتورهای شخصی با قابلیت پخش فیلم، عکس، موسیقی و تلویزیون(به دلخواه)، همینطور کولر و بخاری نسبتا" قوی، تعبیه فریزر، مایکروفر، ظرفشویی، آب سردکن و پریزبرق(برای شارژتلفن همراه و...) و زنگ اخباربرای احضارِنیروی خدماتی، تعبیه کشوهایی برای قراردادن ویلچردرداخلِ محفظه مخصوص در جعبه انبارهای اتوبوس برای آسیب نرسیدن به ویلچرها،و... از جمله امکانات خوبی است که برای آسایش بیشترِ جانبازان مسافر در نظر گرفته شده است.

خلاصه اتوبوس با ساعتی تأخیر رسید. پنج نفز از جانبازان شرق(شهرک شاهدتهرانپارس) در درون اتوبوس بودند. انتقال ما 5 نفرکه ازجانبازان غرب تهران بودیم و منتظر، به داخل اتوبوس نیم ساعتی طول کشید. بالاخره پس از خوش و بشی کوتاه، با سلام و صلوات حرکت کردیم.

نزدیک اذان ظهر به امامزاده حسین، معروف به شازده حسین(ع) قزوین که گلزارشهدای شهر نیزمی باشد واردشدیم. چندتن از دوستان جانبازِقزوینی منتظرما بودند. باچهره هایی خندان و لبریزاز سادگی، متانت و ایثار به استقبال ما آمده بودند. بانی و ترتیب دهنده این سفر" حاج ابراهیم قربانی" نیزحضورداشت. پیشتر وصف او را در گروه های مجازیِ جانبازی شنیده بودیم. هموکه اواسط بهمن ماه امسال با دعوت از بانوان جانباز، آنان رابه بهترین شیوه ممکن میزبانی کرده بود. گرفتن وضو و اقامه نمازجماعت ظهر و عصردر جوار بارگاه امامزاده و شهدای عظیم الشان، معنویت حاکم برمسجد را دوچندان کرده بود. دو نفر از جانبازان کردستانی(سنندج) هم آنجا بودند. گویا در پرونده آنها اقلامی ثبت شده بود که تحویلشان نشده بوده و بخاطرهمین مسئله به تهران رفته بودندتا به بازرسی بنیاد و معاونت بهداشت و درمان بنیاد شکایت کنند که در راه بازگشت، آنها نیز میهمان جانبازان قزوین شده بودند. البته درمورد مسائل و مشکلاتِ خود و جانبازان نخاعی کردستانی با اسرافیلی"مدیرعامل انجمن" صحبت هایی داشتند و بعداز صرف ناهار راهی دیارخودشدند. مانیزبه داخل اتوبوس برگشتیم و بطرف سالن غذاخوری حرکت کردیم. تعدادی دیگر از جانبازان قزوین را در آنجا ملاقات کردیم. بعداز صرف ناهارکه "قیمه نثار" بود و به قول جانبازان قزوینی مخصوص میهمانان ویژه و از غذاهای سینتی و لذیذقزوین است. "مهندس روزبه"استاندارسابق استان قزوین ضمن خیرمقدم، مطالبی را دروصف ایثارو از خودگذشتگی ایثارگران بیان کرد و نهایتا" به پیشنهادِ "حاج ابراهیم" برای استراحت و رفع خستگیِ سفر به خانه ی ییلاقی ایشان در حومه ی قزوین رفتیم و جالب اینکه این خانه ییلاقی در جوارِیکی دیگر از امامزادگان بناشده و مشرف به شهر است و از آب و هوایی عالی برخورداراست.

این خانه در روستای باراجین واقع در 10 کیلومتریِ شهرقزوین واقع است که دارای سه طبقه بنا با آسانسور و سرویس های متناسب با ویلچرمی باشد که به گفته خودحاج ابراهیم، برای استفاده جانبازان قزوین و دیگرجانبازان نخاعی ساخته و تاکنون میهمانان ویژه ای از جانبازان را میزبانی کرده است.

درهرطبقه تعدادی تخت خواب قراردارد که میهمانان برای استراحت از آن استفاده می کنند. جالب تر اینکه به روش قدیمترها و ازجهت سنتی آن، کرسی با لحاف بزرگ و اجاقِ روشن در طبقه همکف قراردارد که به محض ورودمان، دو نفر از جانبازان از ویلچر پائین آمده و در زیرکرسی به خوابی عمیق فرو می روند!

حول و حوش عصرهمان روز حاج آقا "حقایق پور" مدیرکل بنیاد شهید و امور ایثارگران استان و معاونان مربوطه، به دعوت میزبان، برای دیداربا میهمانان به آنجا آمدند و با جانبازان حاضر به گفت وگو پرداختند. دیداری صمیمانه و بدور از حواشی همیشگی!

غروب آفتاب است. وقت شرعی مغرب کم کم فرامی رسد. جملگیِ میهمانان و میزبانان عاشقانه و عارفانه رو به قبله به نماز می ایستند. نماز جماعتی به امامت برادر جانباز"سیدمحمدمدنیِ" جانباز.

باید اعتراف کنم که برای اولین باربودکه نمارجماعتی بااین معنویت و حس و حالی فراموش ناشدنی، آنهم به امامت شخصی که اولا" از زمره جلیله سادات است وثانیا" هم سنخ و هم جنس، یعنی جانباز قطع نخاع اقمه می کردم!

تعدادی از خادمین، که بزرگوارانه و با صبرو بردباری خاصی امورات پذیرایی و خدمات دهی به ساکنین این سرای عاشقانه را برعهده داشتند، عرق ریزان و نفس زنان طبقات ساختمان را بالاوپایین می رفتند و با چای و آجیل از میهمانان پذیرایی می کردند.

آقای مهدی حضرتی (فرزندشهید حضرتی و تربیت یافته درمحضرجانبازنخاعیِ قزوینی و مادربزرگوارش) نهایت شرمندگی را برای حقیرو دوستان به یادگارگذاشت. چرا که گاها" به تنهایی مرارتِ حمل و جابجایی تخت خوابها، رفع کمبودها و پذیرایی رایک تنه برعهده داشت.

ساعت 9 شب بود که سفرشام پهن شد. سفره کریمانه ای که حاج ابراهیم و دوستان جانبازنخاعی قزوینیِ ما آماده کرده بودند...پُربرکت بود و لطف و لذت خاصی داشت. هرچند بنا بر ویژگی خاص جسمانی مثل ما که معمولا" شبها، شام سبکی تناول می کنیم، لیکن به لحاظ احترام به میزبان، مختصری از شام خورده شد. ازمنظر منِ حقیر، دورهم بودن و سریک سفره نشستن، آنهم با حضورِاین همه جانباز، خودش به تنهایی نه تنها جسم و جان که روح و روان آدمی را سیرابِ می کند.

برنامه بعدی که جالب و البته بجابود، حضوریک پزشک جانباز 70درصد قزوینی درمنزل حاج ابراهیم عزیز بودکه یکایک جانبازان حاضر درمجلس را معاینه کرد و توضیحات لازم را ارائه داد.

وقت خواب رسیده بود که حاج ابراهیم خبرداد رییس بنیادِ شهرستان قزوین برای دیدار جانباز تا دقایقی دیگر خواهدآمد.

دقایقی نگذشت که "حسن تبریزی" رییس بنیادشهیدو امورایثارگران شهرقزوین ازراه رسید و پس از مصافحه و سلام و علیک، در کنارما ن نشست. باحاج ابراهیم بصورت خیلی صمیمانه، گرم صحبت شد و بعدازچند دقیقه جمع ماراترک کرد. البته رییس بنیادشهرِقزوین لطف کرده بود و برای اعضای حاضردرمجلس، به رسم سوغات سوغات از شرینی سنتی قزوین آورده بود.

یکی ساعاتی از خواب نگذشته بود که صدای مناجات و اذان گوشی های تعدادی از دوستان جانباز،  بلند شد. یکی یکی برخاسته، وضوساختند و سربر آستان جانان نهاده ودوگانه ای به درگاه یگانه بجا آوردند و صدای رازو نیاز از گوشه و کنار این محفل عاشقانه به گوش می رسید.

مجددا" سکوت برفضای خانه حاکم شد. ساعت 8 صبح صدای آشنایی گوش هارا نواخت. حاج ابراهیم که در تدارک صبحانه برای دوستان، سرزنده تر از همه، آمده بود و به اتفاق آقامهدی با نانِ محلی، شیروسرشیر و عسل سفره صبحانه را برای دوستان مهیا می چیدند.

چون تعدادی از دوستان باید برای امورات خودبه تهران بازمی گشتند، بناچار مهیای بازگشت از سفر یک روزه به قزوین شدیم وساعت 10 صبح با درآغوش کشیدن حاج ابراهیم و خداحافظیِ گرم باایشان، قزوین و خانه ییلاقی خاطره انگیزِ او را به مقصد تهران ترک کردیم.

درپایان جادارد از میزبانیِ حاج ابراهیم قربانی و خانواده بزرگوارش، جانبازان استان قزوین و مسئولین آنجا و همینطور از خدمات و زحماتِ "آقای حیدری" راننده اتوبوس تشکر و آرزو کنیم که خداوند این توفیق را به ما نیزعنایت کند تا با داشتن روحیه ای نزدیک به روحیه حاج ابراهیم(که هرآنچه داردبرای میهمان خویش درطیق اخلاص می گذارد) جبران کنیم و قدردان زحماتِ این عزیزان باشیم.

حاج ابراهیم عزیز! الهی "تنت به نازطبیبان نیازمندمباد".

| گزارش و عکس‌ها از: محمدرضا عسکری

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi