شناسه خبر : 43892
یکشنبه 08 فروردين 1395 , 12:22
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با تعدادی از شرکت کنندگان در مراسم

هشتمین مجمع هیئت رزمندگان و پیشکسوتان گردان جعفرطیار

مجمع هیئت رزمندگان و پیشکسوتان گردان جعفرطیار(ع)،6 فرودین 95 در محل اردوگاه جعفر طیار(ع) در کرخه با حضور خانواده های رزمندگان دفاع مقدس و مدافع حرم برگزار شد.

 -فاش نیوزهشتمین مجمع هیئت رزمندگان و پیشکسوتان گردان جعفرطیار(ع)، ششم فرودین 95 در محل اردوگاه جعفر طیار(ع) در منطقه عمومی کرخه با حضور خانواده های رزمندگان هشت سال دفاع مقدس و رزمندگان مدافع حرم و خانواده شهدای این گردان برگزار شد.

 

السلام ای جنگجویان السلام

السلام ای فاتحان قله ایمان سلام

ای سلحشوران قامت استوار

«هیئت رزمندگان جعفر طیار سلام»

بر شما ای برکف نهاده جان ، درود

بر یلان کشور ایران درود

حالیا در بزمتان خوانم سرود

«از صمیم قلب گویم بر شما بادا درود »

 

 افتخار داشتم به اعتبار نام بلند فاش نیوز در این مراسم بسیار معنوی و پرشور حضور داشته باشم. بعد از نماز صبح به طرف اندیمشک راه افتادیم. گرچه مراسم گردهمایی از عصر روز گذشته شروع شده بود ولی من بنا به دلایلی توفیق حضور در این مراسم را از خودم سلب کردم.

حوالی ساعت 9 صبح به کنار آب رسیدیم. اما خبری از رزمندگان ندیدیم. مجبور شدم به یکی از رزمندگان گردان زنگ بزنم. ایشان در میان بهت ما گفت: شما از راه میان بر و پر سنگلاخ آمده اید! من الان با دوربین در حال رصد شما هستم. لذا باید کمی به سمت بالای رودخانه حرکت کنید.

بالاخره طبق راهنمایی ایشان به محل اردوگاه رسیدیم. سعی کردم با همان حس و حالی که در یک سال گذشته از خاطرات خاک کرخه و بچه هایش شنیده بودم، پایم را روی این خاک مقدس بگذارم. همین که از ماشین پیاده شدم، ابتدا برادر مطیری را دیدم که پسر عمه شهید غوابش هم هست.

ایشان ضمن عرض خیرمقدم به من و همراهانم، در توضیحی مختصر به تشریح اهمیت موقعیت اردوگاه جعفرطیار پرداخت.

 

وی در ادامه سخنانش گفت: اینجا اردوگاه گردان جعفر طیار است که رزمندگانش در اینجا سازماندهی می شد و بعد به طرف خط مقدم حرکت می کردند .اینجا مکانی است که گوشه گوشه این خاک حکایت هایی از نمازهای شب و دعاهای پرشور گردان جعفر طیار دارد. در جایی که ایستاده ایم مقر گردان تقوا بود. در مقابل سمت چپ گروهان اخلاص و در سمت راست گروهان ایمان قرار داشت.

 حدود 300 -400 شبانه روز در اینجا زندگی می کردند. صبح ها برای مراسم صبحگاه در وسط محوطه جمع می شدند و بعد گروهان گروهان در اطراف تپه ها شروع به دور زدن می کردند تا قدرت استقامت خود را افزایش دهند. این آبی که می بینید سد تنظیمی کرخه است که بچه ها در آن شنا می کردند ولی سد کرخه که محل آموزش غواصی بچه ها سد دز بود.

 

مادر شهید کریم اهوازی جلوتر از شما رسید. او از ما خواست محل چادر پسرش را نشان بدهیم. اینجا محل قدم زدن خیلی از شهداست و باید با طمانینه و خضوع کامل به مقام شامخ شهدا بر روی این خاک قدم بزنیم. بعد برادر مطیری از ما خواست وارد سنگری بشویم که کاملا زیر زمین بود. آن سنگر باشکوه دو ورودی داشت. وارد فضای سنگر شدیم. چه ابهتی داشت! شنیدن کی بود مانند دیدن!


 در همین حین یکی از برادران رزمنده که فرم سپاه به تن داشت برای انجام کاری به درون سنگر آمد. ایشان با دیدن دوربین در دست من گفت : شما را تحسین می کنم از اینکه این چنین در ثبت ارزش ها همت می کنید. من گفتم: برای اینکه کارم کامتر باشد اول خودتان را معرفی کنید و بعد بفرمایید هدف از تشکیل این سنگر با عظمت زیر زمینی چه بوده است؟

 

او گفت: من امیرقلی هفت لنگی از رزمندگان گروهان ایمان، دسته دو به فرماندهی برادر جهان بین هستم. اواخر جنگ سپاه به گردان های عملیاتی ابلاغ کرد در محل استقرار نیروها یک سنگر زیرزمینی احداث کنند که در موقع بمباران های شدید دشمن محل امنی برای بچه ها باشد. گردان، از ظرفیت خود رزمنده ها از پایین ترین رده گردان تا فرماندهی استفاده کرد و این سنگر مستحکم را ساختند. اما موقعی که این سنگر کامل شد جنگ هم به اتمام رسید. ابعاد این سنگر 28متر طول و 6 مترپهنا و 4 متر ارتفاع دارد . سقف آن تیرچه بلوک می باشد. این ساختمان طوری استتار شد که در عکس های هوایی قابل مشاهده نبود. وقتی امسال قرار شد که برنامه مجمع در این سنگر برگزار شود، باز هم با کمک رزمندگان همین گردان ظرف دو هفته مرتب شد و به این شکل درآمد.

 

  برادر هفت لنگی در ادامه سخنانش فقط فرصت کرد نام چند فرمانده شهید گردان را نیز بیان کند. زیرا از بلندگویی مکرر او را صدا می کردند و بعد هم افرادی برای یافتن او به سنگر وارد شدند. با این حال این برادر با حوصله به سوال من چنین پاسخ داد: اول بدانید همه شهدا فرمانده هستند اما به لحاظ بعضی ویژگی ها بعضی ها در سمت فرماندهی گردان بودند که به مقام عظمای شهادت نائل آمدند . از جمله افراد فرمانده شهید محمد زمان شالباف، یزدانیان، سید حمید بن شاهی و شهید اسکندری را می توان نام برد و از فرماندهان دیگر مثل شهید غوابش ؛ دریساوی هم یادی می کنم  که در سلک شهدای مدافع حرم هستند.
              .

دومین نفری که وارد سنگر شد مادر سالخورده ای بود که در گوشه ای نشست.او عکس شهیدی را محکم در بغل داشت. کنار او نشستم و به ایشان گفتم: مادر اجازه می دهی از شهیدت بپرسم؟ او گفت: می خواهی داغم را تازه کنی؟ گفتم: مادر من سالهاست خودم را صاحب عزامی دانم حالا اگر صلاح می دانی کمک کن شهدای شهرم را به دیگران هم معرفی کنم اما اگر اذیت می شی من شما را مجبور نمی کنم.

 

  او با این جمله ام  دقایقی در چشمانم آنچنان خیره نگاه کرد که همراهم از کنارم رفت. شاید او فکر کرد الان مادر شهید دعوایم می کند. اما آن مادر داغدار بعد از مکثی طولانی شمرده شمرده گفت: من مادر شهید کریم اهوازی هستم. او 12-13 ساله بود که به جبهه رفت. پسرم می آمد از من رضایتنامه می گرفت و به جبهه می رفت. گفتم : شما رضایت داشتی؟ گفت: او برای اینکه من نگران نشوم می گفت من خط مقدم نمی رم اما بالاخره در سن 22 سالگی در سال 66 کردستان شهید شد.

 

  من او را از حضرت اباالفضل (ع) خواسته بودم. خدا بعد 5 دختر کریم را به من داد و این دومین پسر من بود. وقتی شهید شد تمام بدنش سوخته بود و روده هایش بیرون ریخته بود. گفتم: از مردم چه توقعی داری؟ گفت: راه شهدا را ادامه بدهند.

 

با این جملات حال مادر شهید دگرگون شد و خودم نیز دیگر طاقت شنیدن نداشتم. پس گفتم مادر دیگر نگو که اگر آدم باشیم همین اندازه برای قدردانی از مقام شهدا و خانواده شهدا کافیه. خانمی کنار این مادر نشسته بود که من پرسیدم : این خانم چه نسبتی با شما دارد؟ گفت مثل عروسم است. شوهرش همرزم پسرم می باشد. حالا بهش می گم درباره پسرم برایت بیشتر توضیح بدهد. دیگه برم بیرون. اینجا نفسم می گیرد. حالم خوب نیست. مشکل کلیه دارم.


 محو تماشای خروج مادر شهید به کمک آن خانم جوان از سنگر شدم و در عین تعجب ورود برادر آزاده جمشید دشتی را از ورودی دیگر دیدم. من تصویر ایشان را در مصاحبه شبانه گروه هشت فصل عاشقی دیده بودم که به دلیل کامل نبودن مصاحبه اش از ارسال آن باز ماندم. سعی کردم خوشحالی خود را کنترل کنم و با آرامش به طرفش رفتم و سلام کردم و گفتم: شما برادرآزاده دشتی هستید؟ درست تشخیص دادم؟ ایشان گفتند : بله. شما؟ گفتم: من جعفری هستم. خوشحالم شما را در دنیای واقعی زیارت می کنم.

 می شه بفرمایید چند ساله بودید که اسیر شدید و با چه انگیزه ای از اصفهان تا اینجا آمده اید؟

گفت : در سن 17 سالگی درعملیات کربلای 4 شرکت کردم و پس از مجروحیت و کاهش توانم به اسارت دشمن درآمدم . به مدت 4 سال در زندان تکریت 11به صورت گمنام و بی نام به سر بردم. همرزمان اهوازی دیگر جناب قناد شوشتری و محرابی و شیرالی و عبادی نیا و حاجی زمانی و اسدی هم با من اسیر شدند. اینجا میعادگاه شهداست. یاد و خاطره شهدا در این مکان برای من زنده می شود. ما به اینجا می آییم تا با آنها میثاقی دوباره ببندیم و ادامه دهنده راهشان باشیم .


 من برای گرفتن تصاویری بیشتر از محیط بیرون از سنگر خارج شدم. برادر رزمنده ناجی کردونی را دیدم که میکروفون به دست اسم تک تک همرزمانش را برای اجرای مراسم به طرف سنگر دعوت می کرد .

دقایقی بعد مراسم با تلاوت قرآن مجید و مجری گری برادر زاد مکاری از رزمندگان گردان شروع شد. آنگاه تنی چند از رزمندگان از جمله برادر هوشمند، جهان بین برای ذکر خاطره به جایگاه آمدند. فرزند شهید غوابش و برادر آزاده دشتی نیز خاطره گویی کردند اما حرف های برادر رزمنده محمد شالباف چنان بود که اشک همه را درآورد.

 

 او چند روز پیش با تنی مجروح از جبهه سوریه به وطن برگشته بود. ایشان از ما خواست حرف هایش را پیش خودمان نگه داریم و محرم حرف هایش باشیم. به همین دلیل من صدایش را ضبط نکردم. فقط بگویم او با حالتی بی نهایت معنوی حرف هایی زد، در باب نیش و کنایه هایی که بعضی از خودی ها در حق اخلاص رزمنده ها خصوصا" رزمندگان مدافع حرم می زنند!!!


 سخنران بعدی برادر حاج حمید شهبازی از فرماندهان گردان جعفر طیاربود که با سخنانش مایه آرامش قلب های ملتهب شد. او گفت: هرگز از نیش و کنایه ها آزرده نباشید. من می خواهم یک رمزی را برای شما بگویم که شهدا و صلحا به آن پی برده بودند. شنیده اید که در سوره واقعه درباره السابقون السابقون ذکر شده است؟ این جهان مسابقه است. روزی می رسد که نتیجه تلاشتان را می بینید. یک عده ای مثل شما برادر شالباف پرونده اعمالشان در دست راستشان داده می شود. همین طور که در این دنیا لبیک می گویید به آرمان های اسلام، در آن دنیا خدا می فرماید حالا بیایید جلو. شما در ردیف هابیل قرار می گیرید. شما در ردیف مومن آل موسی قرار می گیرید. شما در کنار امیرالمومنین قرار می گیرید. هیچ ناراحت نباشید. ما ضرر کردیم که عقبیم! آنهایی که در شب عاشورا لبیک گفتند السابقون هستند والا اونایی که فردای عاشورا اعلام حضور کردند که اجری ندارند!


این مراسم سراسر نور و معنویت با نمایش چند کلیپ از دوران دفاع مقدس و رزمندگان گردان جعفر طیار همراه بود و با فرارسیدن وقت اذان به پایان رسید


هنگامی که به طرف تانکر آب برای وضو گرفتن می رفتم، آن مادر شهید را دوباره دیدم. به من گفت : پسرم اینجا بود که درباره کریم صحبت کند. گفتم: الان آماده ام. آن برادر رسید و توضیح داد : شهید اهوازی از سن کم وارد بسیج شدند و از همان زمان مسئول بسیج منطقه، مسجد امام حسن (ع) پایگاه کربلا بودند. با اینکه بعدها به استخدام شرکت نفت درآمدند اما جبهه را ترک نکردند. ایشان تواضع خاصی داشت. در همین منطقه اردوگاه صدای اذان دلنشینش بچه ها را برای راز و نیاز با معشوق جمع می کرد تا همین الان هنوز صدای اذانش در یاد همرزمانش مانده است. کریم خیلی عاشق امام حسین (ع) بود. عجیب اینکه در شب قبل از شهادتش از امام حسین حرف می زد و فردا به کاروان کربلاییان پیوست.

 
 بعد از نماز، ناهار صرف شد و درپایان مراسم به رزمندگان هدیه ای به رسم یاد بود اهدا گردید و با آرزوی ماندن در خط ولایت برای حفظ آرمان های شهدا از هم خداحافظی کردیم و به طرف خانه هایمان راه افتادیم. در مسیر رسیدن به ماشین، همسر شهید جنت مکان را ملاقات کردم. به او گفتم: به دخترت بگو مصاحبه جانسوزش را در فضای مجازی دیدم. به او بگو ما هیچ وقت ایثار شما و پدرش را فراموش نمی کنیم. من که نمی دانستم شما را اینجا می بینم اما بدانید متاثر از آن سخنان که قلب انسان را به درد می آورد بروشوری تهیه کردم با عنوان « او حبیب دلها بود » که الان در بسته های هدیه شما و بقیه رزمندگان است. هیچ وقت خودتان را تنها احساس نکنید و بدانید قلب هایی هست که به داغ شما دلشان غمگین شده اند. شهید سجایای اخلاقی بی شماری داشت که من نوعی نیز از حمایت معنوی شهید بعد از شهادت فیض بردم.

 

 دیگر نتوانستم سخنانم را ادامه بدهم و با دلی آشفته تر از پیش از همسر شهید و خاک گوهربار اردوگاه کرخه خداحافظی کردم. آنگاه با قلبی لبریز از تشکر، نسبت به بانی های این مراسم که مرا هم به این محفل های نورانی دعوت می کنند، از آخرین پیچ مسیر رد شدیم. دیگر فضای اردوگاه را ندیدم. 

سلامتی رزمندگان گردان جعفر طیار (ع) و همه رزمندگان اسلام صلوات .

 

گزارش و عکس از جعفری اخصاصی فاش نیوز

کد خبرنگار: 20
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi