شناسه خبر : 44711
دوشنبه 06 ارديبهشت 1395 , 09:15
اشتراک گذاری در :
عکس روز

برای پسرم دیکته می‌کنم «بابا جان داد!»

 یادی کنیم از رزمندگانی که پیشقراول حمایت از کودکان سوری و دفاع از حرم اهل بیت شدند و در غربتی خاص، غریبانه به شهادت رسیدند. شهید روح‌الله کافی‌زاده از جمله طلایه‌داران شهدای مدافع حرم است که سال 92 راز رفتنش را فاش نساخت تا اینکه در مرز سوریه در تماسی با خانواده آنها را باخبر کرد. شهادت مزد راز و نیازهای شبانه‌ روح الله بود که 15 اردیبهشت سال 92 آن را در آغوش کشید. متن زیر روایتی از شهید کافی‌زاده از زبان همسرش الهه عبدالهی است که پیش رو دارید.

آغاز یک راه مشترک
من متولد 1362 هستم و همسرم روح‌الله کافی‌زاده متولد 1359 بود. آشنایی‌ من و روح‌الله از نقطه همکاری پدرانمان آغاز می‌شود و به روز 20 تیرماه سال 1378 برمی‌گردد؛ روزی که با هم عقد کردیم و 27 دیماه هم مراسم عروسی‌مان را برگزار کردیم. با مراسمی بسیار ساده و مهریه‌ای اندک با روح الله زیر یک سقف رفتیم. حاصل این ازدواج اسما متولد 1380 و حسین‌مهدی متولد 1386 است.
روح‌الله از سختی‌های شغلش و مأموریت‌های طولانی‌مدت برایم گفته بود و من همه آنها را پذیرفته و همپای او کنارش بودم. سال 92 گویا سختی ‌نبودن‌های طولانی‌مدتش در این 14 سال او را برای فاش کردن سفر سوریه معذب کرده بود. بعد از ثبت نام و انتخابش برای عزیمت به جبهه، بدون اینکه من را در جریان بگذارد راهی شده بود. اما دل همسرانه و پدرانه روح‌الله تاب نداشت و تا به مرز سوریه رسید، تماس گرفت و خبر داد که کجاست و به چه سفری رفته است. من ماندم و دل بی‌‌تابم. کاری از دستم برنمی‌آمد. دل را به دل بی‌قرار بی‌بی گره زدم و سپردمش به خدا.
 با هم گریه کردیم

روح‌الله مکانیک تانک بود. در سوریه در حال تعمیر تانکی بود که سرش را هدف می‌گیرند و با شلیک گلوله او را به شهادت می‌رسانند. همسرم در همان اعزام اول گوشه‌ای از بهشت را در 15 اردیبهشت 92 خرید. روز شهادت روح‌الله هوا بارانی بود. آسمان هم بر غربت ما می‌گریست و من بی‌خبر از رسیدن روح‌الله به آرزویش خوابم برد. در خواب دیدم پدرم گردنش زخمی است. سرش را بر‌می‌دارد و زخم را پاک می‌کند و باز سر را می‌گذارد. چند روز بعد با شنیدن نحوه شهادت روح‌الله خوابم تعبیر شد. روزی برادرم برای خبر دادن شهادت روح‌الله به منزلمان آمد. دل بی‌تاب و رخسار دگرگونش را که دیدم همه چیز را متوجه شدم. هرچه طفره رفت فایده نداشت. بغضش که ترکید با هم برای پرواز روح‌الله گریه کردیم.

    اولین شهید نجف‌آباد
اولین شهید مدافع نجف‌آباد استان اصفهان بود. وقتی پیکرش را از فرودگاه به پادگان آوردند به خاطر ازدحام جمعیت فقط برای چند دقیقه در تابوتش کنار رفت و آخرین دیدارمان شد. ازدحام جمعیت بهانه بود، انگار تاب بی‌صبری‌هایم را نداشت.‌ای کاش ملاقاتم خصوصی بود تا ناگفته‌هایم را در گوشش زمزمه می‌کردم و جبران خداحافظی کوتاهمان می‌شد.

در مراسم آنقدر مات و مبهوت عظمت پرواز روح‌الله و دلتنگی‌هایم بودم که یادگاری‌هایش (فرزندانمان) فراموشم شده بود. وقتی مراسم تمام شد همه تلاشم را برای آرامش آنها کردم. اسما 12 ساله بود. بهتر مرا درک می‌کرد ولی حسین‌مهدی به خاطر سن کم عصبی شده بود و تاب دیدن بچه‌ها را با پدرانشان نداشت. بازی‌اش شده بود مداحی و روضه‌خوانی روبه‌روی عکس و اعلامیه‌های پدر.

    بابا جان داد
وقتی حسین مهدی کلاس اول رفت و به درس بابا آب داد رسید این جمله به زبانم نمی‌آمد تا برای پسر بخوانم. می‌گفتم مادر از این جمله بگذر برایت چیز دیگری دیکته ‌کنم «بابا جان داد!» شرایط خیلی سخت بود. روح‌الله برایم هم پدر بود و هم همسر اما او با شهادت زنده شد و این مرا آرام می‌کرد. باید تسلیم خواست خدا شوم و یادگاران او را درست تربیت کنم. چراکه انگشت اشاره همه به سمت آنهاست.

تمام زندگی‌ام با روح الله خاطره است. می‌گفتم هر روز صبح زود سر کار می‌روی حداقل جمعه‌ها بخواب. می‌‌گفت وقت برای خواب زیاد است باید دعای ندبه را بخوانم. نیمه‌های شب وقتی برای نماز شب بلند می‌شد بسیار مراعات می‌‌کرد تا کسی بیدار نشود گاهی با نور موبایلش نماز می‌خواند.  روح‌الله بسیار خانواده‌دوست بود و صله‌رحم برایش اهمیت داشت. بچه‌ها هم به او علاقه داشتند، نمی‌گذاشتند در را با کلید باز کند. تا کلید می‌انداخت بچه‌ها در را باز می‌کردند. همیار من در کارهای خانه بود. آخرین خانه‌تکانی سال نو را خودش انجام داد و برای خانه خرید بسیاری کرده بود گویا می‌دانست باید خانه پر از آذوقه باشد!

ویژگی‌های اخلاقی روح‌الله در دلنوشته‌اش مشخص بود. دنیا برایش ارزش نداشت و آنقدری می‌خواست که ما در آرامش باشیم. او آخرت را بر دنیا ترجیح داد. «خدایا وقتی بهترین آشیانه برای خانواده‌ام در این دنیا مهیا شد که محتاج کسی نباشند، کمک کن تا از این دنیا خوب پر بکشم.»
شاید اعزام جوانان و مقاومت آنها در آن سوی مرزها سخت باشد اما جهاد در خانه سخت‌تر است. بدانند هیچ مرگی بالاتر از شهادت نیست و حق پیروز است.
در آخر هیچ انتظاری ندارم جز یاری رهبر و زنده نگه‌داشتن یاد شهدا.
*روزنامه جوان

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi