شناسه خبر : 44887
شنبه 11 ارديبهشت 1395 , 10:33
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفتگو با خانواده سردار شهید نادر مهدوی به بهانه روز ملی خلیج فارس؛

شهید خلیج فارس

به مناسبت ۱۰ اردیبهشت، روز ملی خلیج فارس، گفتگویی داشتیم با خانواده سردار شهید نادر مهدوی که ناو «بریجتون» آمریکایی را منهدم کرد.

مقام معظم رهبری درباره این شهید بزرگوار گفته‌اند: در منطقه بوشهر، یک شهید برجسته و بزرگوار هست که به نظر آن‌هایی که دل به مسائل شهادت و جهاد دارند، این‌جور چهره‌ها امثال نادر مهدوی و کسانی که همراه او بودند، آن کسانی که آن کارهای بزرگ را انجام دادند، برق چشم گرفتند از دشمن و آبرو دادند و قدرت نظام اسلامی را به رخ دشمن کشیدند، این‌ها باید یادشان زنده بماند. حسن فقیه (برادر شهید) و زهرا مهدوی (فرزند شهید) در این گفتگو خاطراتی از ایشان و نحوه شهادتشان را برایمان بیان کردند.

…………………………………………

درمورد زدن کشتی متجاوز بریجتون بگویید؟

در سال‌های پایانی جنگ، خلیج‌فارس برای ایران بسیار ناامن شده‌بود. عراق کشتی‌ها و سکوهای نفتی ایران را می‌زد. کویت بخشی از زمین‌ها و عربستان آسمانش را در اختیار صدام قرار داده‌بود.

فرماندهان عالی‌رتبه سپاه جریان عبور آزاد و خودخواهانه ناوهای جنگی آمریکا و شناورهای تحت حمایت این کشور را به عرض امام(ره) رسانده‌بودند. حضرت امام(ره) فرموده‌بودند: اگر من بودم، می‌زدم. همین حرف امام(ره) برای شهید نادر، جانشین ایشان یعنی شهید بیژن گرد و نیز هم‌رزمان آن‌ها کافی بود تا خودشان را برای انجام یک عملیات مقابله‌به‌مثل آماده سازند .

اولین کاروان از نفتکش‌های کویتی آن هم با پرچم آمریکا و اسکورت کامل نظامی توسط ناوگان جنگی این کشور در تیرماه سال۱۳۶۶ به راه افتاد. در این بین، دولت آمریکا عملیات سنگینی را در ابعاد مختلف جهت انجام موفقیت‌آمیز این اقدام انجام

داده‌بود.

در این کاروان، نفتکش کویتی «الرخاء» با نام مبدل «بریجتون» حضور داشت که در بین یک ستون نظامی، به‌طور کامل اسکورت می‌شد. این نفتکش در فاصله ۱۳مایلی غرب جزیره فارسی بر اثر برخورد با مین‌های کارگذاشته‌شده توسط شهید مهدوی و یارانش منفجر شد، به طوری که حفره‌ای به بزرگی ۴۳مترمربع در بدنه آن ایجاد گردید. در پی این اتفاق، حاج‌سید احمدآقا به شهید مهدوی گفتند: دل امام را شاد کردید.

 

آیا شهید دیداری هم با حضرت امام(ره) داشتند؟

بله، بعد از انفجار کشتی بریجتون، به پاس قدردانی از این عزیزان، برنامه دیدار با حضرت امام(ره) تدارک دیده‌شد. در این ملاقات، حضرت امام(ره) پیشانی شهید مهدوی را می‌بوسند. خود شهید نادر در این‌باره می‌گفتند پس از اطلاع از اینکه حضرت امام(ره) از شنیدن خبر روی مین رفتن کشتی کویتی و شکست اولین اقدام آمریکا متبسم شده‌اند، چنان مسرور شدم که همیشه این تبسم را موجب افتخار خود و رزمندگان همراه می‌دانم. برای ما رزمندگانِ خلیج فارس، همین تبسم و شادی امام(ره) در ازای همه زحمات شبانه‌روزی کافی است و اگر تا آخر عمر موفق به انجام خدمتی نگردیم، باز شادیم که حداقل برای یک‌بار هم که شده موجب رضایت و شادی و تبسم امام عزیزمان گردیده‌ایم.

 

آخرین دیدارتان با شهید چگونه بود؟

برای آخرین بار، برادر شهیدم، نادر، در شب پنجشنبه ۱۶/۷/۱۳۶۶ در جمع ما حضور داشت. در همان مجلس، به صورت خیلی محرمانه‌ به من گفت: فلانی! فردا سفر خطرناکی پیش‌رو داریم و به احتمال زیاد، با آمریکایی‌ها درگیر می‌شویم. نظر شما چیست؟ من در جواب ایشان گفتم: ما مامور خداییم. حیات و مماتمان به دست خداست و هرچه پیش آید خواست اوست. فردا صبح نیز موقع خداحافظی، به من گفت: قریب به یقین، این آخرین باری‌ است که همدیگر را می‌بینیم و احتمال زیادی دارد که در این درگیری شهید شوم.

 

شهید مهدوی چگونه توسط نیروهای آمریکایی به شهادت می‌رسند؟

در عصر روز پنجشنبه‌ ۱۶/۷/۱۳۶۶ سردار شهید نادر مهدوی به همراه سردار شهید غلامحسین توسلی، سردار شهید بیژن گرد، سردار شهید نصرا… شفیعی، سردار شهید آبسالانی، سردار شهید محمدیها، سردار شهید مجید مبارکی و عده‌ای دیگر، جهت انجام گشت‌زنی، با استفاده از دو فروند قایق بعثت و یک فروند ناوچه به نام طارق به سمت جزیره فارسی حرکت می‌کنند. تعدادشان ۹نفر بود و قرار بود دو نفر دیگر هم به جمع آن‌ها اضافه شود.

در یک قایق، پس از مدتی حرکت، به ساحل جزیره فارسی می‌رسند و وسایل و امکانات موردنیاز خود را از داخل لنجی که قبلا به جزیره رسیده‌بود به داخل قایق‌های خود منتقل می‌کنند. پیاده می‌شوند و در کنار ساحل، نماز مغرب و عشا را به‌جا می‌آورند. در این اثنا، صدای انفجار مهیبی همه را متوجه خود می‌کند. رادار پایگاه فرماندهی از سوی بالگردهای آمریکایی هدف قرار گرفته و منهدم شده‌بود. ارتباط ناوگروه با مرکز به‌کلی قطع می‌شود و بی‌سیم در دست نادر باقی می‌ماند.

لحظاتی بعد، شهید و هم‌رزمانش یک فروند بالگرد بزرگ کبری به نام MS۶ متعلق به نیروهای آمریکایی را بالای سر خود می‌بینند. شهید بلافاصله نیروهای تحت امر خود را جهت انجام عملیات مقابله‌به‌مثل فرامی‌خواند. هنوز دقایقی از انهدام رادار فرماندهی نگذشته‌بود که قایق حامل شهید آبسالان و شهید نصرا… شفیعی نیز هدف اصابت موشک آمریکایی‌ها قرار می‌گیرد.

موشک دیگری نیز از سوی دشمن به سمت اعضای ناوگروه شلیک می‌شود که به هدف اصابت نمی‌کند و به درون آب فرومی‌رود. بالگردها نیز با شدت شروع به تیراندازی می‌کنند. شهید و یارانش به‌شدت در تب و تاب این می‌افتند که بالگرد را بزنند. پس از ۱۵دقیقه درگیری شدید، کریمی در یک چرخش سریع موفق می‌شود با استفاده از یک فروند موشک، یکی از این بالگردها را منفجر سازد. بالگرد با انفجار مهیبی متلاشی و قطعاتش روی آب پراکنده می‌شود. همگی با همه وجود صلوات

می‌فرستند.

سرداران شهید گرد و توسلی فریاد می‌زنند که دومی را شلیک کن. در این اثنا، قایق دیگر هم از چند طرف هدف قرار می‌گیرد. بسیاری از یاران نادر همچون سردار شهید توسلی که در حیات دنیوی همدیگر را برادر خطاب می‌کردند، در برابر چشمانش پرپر می‌شوند.حالا دیگر تنها ناوچه طارق که سردار شهید مهدوی بر آن سوار بود سالم مانده‌ و دو قایق دیگر هدف قرار گرفته و در آتش می‌سوختند. نادر به اتفاق بیژن، هم با دوشکا به طرف بالگردهای آمریکایی در هوا شلیک می‌کردند و هم در پی گرفتن شهدا و زخمی‌ها از آب بودند. پس از ۲۰دقیقه رزم جانانه، زنده به چنگال دشمن می‌‌افتند.

 

شهید متولد چه سالی و در کجا بودند؟

شهید نادر مهدوی در خردادماه سال۴۲ در روستای بحیری به دنیا آمد و ششمین فرزند خانواده بود. پدرم کشاورز بود و مادرم خانه‌دار و زندگی ساده‌ای داشتیم. اسم فامیلی پدری ما «بسریا» است. اسم شناسنامه‌ای اخوی ما هم نادر است، اما ما ایشان را حسین صدا می‌کردیم و هنوز هم در خانواده، اسمشان حسین است. حکایت این دوتا اسم هم از این قرار است که موقع تولد نادر، ما مدرسه می‌رفتیم. معلمی داشتیم به نام آقای اسحاق ایرانی. ایشان الان ساکن کرج هستند. آدم بسیار خوب و اهل‌دلی بودند و محبوبیت زیادی میان مردم داشتند. هنوز هم بعد از سی‌و‌چندسال، میان مردم از ایشان به خوبی یاد می‌شود. ایشان آدم دین‌داری بودند. به فقرا سرکشی می‌کردند. جلسات مذهبی برقرار می‌کردند. مردم را برای سحری و نماز صبح بیدار می‌کردند. هنگامی‌که خبر تولد برادرم را به ایشان دادم، گفتند: دوست دارید اسمی برای برادرتان انتخاب کنم که ماندگار شود؟ گفتیم: چرا که نه! گفتند: اسمش را بگذارید نادر. قضیه را به مادرمان گفتیم. ایشان به علت احترام زیادی که برای آقای ایرانی قائل بود، اسم شناسنامه‌ای برادرم را نادر گذاشت، اما در خانه، به‌خاطر عشقی که به آقا اباعبدا…(ع) داشت، حسین صدایش می‌زد.

ایشان خیلی دنبال این رفت که برای فامیلی بسریا یک ریشه و عقبه‌ای پیدا کند. راستش، ما ربطی هم به بصره عراق نداریم و این فامیل به اصالتمان هم دخلی ندارد. خلاصه وقتی دست نادر به جایی نرسید، تصمیم گرفت شهرتش را تغییر دهد. من قبلا شهرتم را به شهرت مادری‌ام تغییر داده‌بودم. ایشان این قضیه را با من در میان گذاشت. گفتم: مگر فامیل خودم چه اشکالی دارد؟ گفت: منظورم فامیل شما نیست. می‌خواهم فامیلی خودم را عوض کنم. گفتم عیبی ندارد. خودش رفت، اقدام کرد و درخواست داد و به دلیل ارادت خاصی که به حضرت مهدی(عج) داشت، شهرتش را مهدوی گذاشت.

 

فعالیت‌های انقلابی ایشان از کی شروع شد؟

مشکلات اقتصادی، دوری راه منزل تا مدرسه و به‌خصوص پرداختن به فعالیت‌های پیگیر و گسترده انقلابی باعث شد شهید در پایه دوم راهنمایی ترک تحصیل کند.

در مغازه‌ای با هم کار می‌کردیم، ولی در همان حین، پیگیر فعالیت‌های انقلابی هم بود. انقلاب که پیروز شد، او هم بسیجی فعال شد. با وقوع جنگ تحمیلی، گفت: من دیگر حاضر به ادامه فعالیت در مغازه نیستم. از هر طریقی شده باید وارد عرصه خدمت در جبهه‎های جنگ شوم. آن وقت، ۱۷سالش بود.

بعد از آنکه اولین کاروان رزمندگان اسلام از شهرستان دشتی آماده اعزام به بوشهر جهت گذراندن آموزش نظامی شد، شهید اصرار فراوانی داشت که در این کاروان حاضر باشد، اما به دلیل سن کم، از حضور او جلوگیری به عمل آمد. خود بنده توفیق این را داشتم که از اعضای اولین کاروان رزمندگان اسلام اعزامی به نیروگاه اتمی بوشهر جهت گذراندن آموزش نظامی باشم.

شهید نادر طی مدتی که من در بوشهر آموزش می‎دیدم، همواره به دیدنم می‌آمد و در برخی کلاس‌های آموزشی حضور پیدا می‌کرد. شهید نادر مهدوی ازسال‌های اولیه تشکیل سپاه پاسداران وارد این نهاد شد و پس از خدمت در سپاه اهواز و جم، به فرماندهی عملیات سپاه خارک منصوب شد.

او پس از طرح اعزام «لبیک یا امام» گروهان دریایی ناوتیپ امیرالمومنین(ع) را بنیان‌گذاری کرد و خود فرماندهی این گروهان دریایی را برعهده گرفت. شهید مهدوی پس از آن، ناوگروه دریایی ذوالفقار وابسته به منطقه دوم دریایی سپاه پاسداران را راه‌اندازی کرد و تا زمان شهادت، فرماندهی این ناوگروه را برعهده داشت. او به‌عنوان فرمانده ناوگروه دریایی ذوالفقار، از زمان ورود آمریکایی‌ها به خلیج‌فارس تا زمان شهادت، لحظه‌ای از نبرد بی‌امان با این جنایت‌کاران نیاسود و تمام توان و استعداد خود را در این‌ راه به کار بست.

 

از فعالیت‌های شاخص ایشان چه خاطره ای در ذهن دارید؟

شهید در عملیات کربلای۳ که در ۱۱/۶/۱۳۶۵ آغاز شد، پیشنهاد کرد جهت بالارفتن سریع از سکوها، پله‎های آلومینیمی سبک، تاشو و قابل‌حمل ساخته شود. این پیشنهاد پذیرفته و اجرایی شد و تاثیر بسزایی در کسب موفقیت‌های سپاه در این عملیات داشت. یادم هست قبل از عملیات کربلای۳، حسین (نادر) آمد پیش من و قضیه عملیات را گفت و پرسید: به نظر شما که خیلی به این کشورهای عربی خلیج‌فارس سفر کرده‌اید، برای بالارفتن سریع از اسکله الامیه چه‌کار باید بکنیم؟ فکری کردم و گفتم: یک نمونه از پله‌های سبک و تاشو هست که اگر بتوانید تهیه کنید، برای بالارفتن از اسکله خیلی به درد می‌خورد. آن‌طور که بعدا برایم تعریف کرد، پیشنهاد مرا در جلسه فرماندهان عنوان کرده‌بود که همه قبول کرده‌بودند و در عملیات هم به آن عمل

شده‌بود.

 

چه وقت خودتان از نحوه شهادت ایشان باخبر شدید؟

ساعت ۸ شب بود که بچه‌های سپاه برایم خبر آوردند که ناوچه‌ و قایق‌ها را زده‌اند. با شنیدن خبر، خیس عرق شدم و همان‌جا دلم گواهی داد که کار برادرم تمام است. تا شش روز، اطلاع دقیقی از سرنوشت شهید مهدوی و هم‌رزمانش وجود نداشت. این شش‌ روز بسیار سخت گذشت. خاله‌ای دارم که زن بسیار مومنه و با اخلاصی است. در دومین شب شهادت برادرم که هنوز از سرنوشتش خبری نداشتیم، به ایشان گفتم: من به شما اعتقاد دارم. دلتان صاف است. امشب با نیت بخوابید، شاید خوابی ببینید. در آن شب، خاله‌ام کسی را در خواب می‌بیند و از او جریان را می‌پرسد. او در جواب می‌گوید: حسین شما به حسین‌بن‌علی(ع) پیوسته‌است.

 

آیا ایشان توسط دشمن شکنجه هم شده‌بود؟

وقتی به معراج شهدا رفتم، دیدم که دست و پای او از پشت به طور بدی بسته شده‌بود و نشان می‌داد که دشمن حتی از جسم بی‌جان برادرم نیز می‌ترسیده‌است. من آثار زخم را بر بدنش می‌دیدم. البته پس از گذشت شش روز، پیکرهای مطهر شهدا و اسرا از مسقط، پایتخت کشور سلطان‌نشین عمان، تحویل گرفته‌شد و از مرز هوایی وارد فرودگاه مهرآباد تهران گردید .جنازه مطهر شهید با شکوه خاصی بر دوش هزاران تن از امت حزب‌ا… از مقابل لانه جاسوسی آمریکا تشییع و سپس به بوشهر انتقالیافت.

 

خانم زهرا مهدوی، به‌عنوان تنها فرزند شهید، برایمان از پدر بگویید.

پدر و مادرم سال۶۰ با هم ازدواج کردند و درست ۴۰روز بعد از شهادت ایشان، من به دنیا آمدم. این‌طور که مادرم می‌گویند، ایشان وصیت کرده‌بودند اگر من دختر شدم، نامم را زهرا و اگر پسر شدم، مهدی بگذارند.

مادرم می‌گویند: وقتی تو را باردار بودم، تشکی کوچک برایت درست کردم. وقتی شهید به خانه می‌آمد، سرش را روی آن می‌گذاشت. از نظر اخلاق و رفتار، ایشان بسیار محبوب همه بود. ایشان اصلا نخواسته‌بود کسی از اسم ایشان برای امور دنیوی استفاده کند، حتی ما از بنیاد شهید هم چیزی دریافت نمی‌کنیم، ولی برای من درد دارد که بعضی‌ها فکر می‌کنند ما چه سهمیه‌هایی از حق فرزند شهید بودن می گیریم.

…………………………………………

دیدگاه یک

قهرمان خلیج‌فارس

بعد از رئیس‌علی دلواری

لطفا درباره آثاری که برای شهید نادر مهدوی نوشته‌اید توضیح دهید.

من پنج کتاب درمورد شهید نادر مهدوی نوشته‌ام که آخرین آن ها «بار دیگر نادر» است و نشر فاتحان آن را معرفی کرده‌است. اولین کتابم با نام «رو در روی شیطان» سال‌۷۷ شروع شد و سال‌۸۱ کتاب سال دفاع مقدس شد. این کتاب خاطرات شفاهی آقای عبدالکریم مظفری از هم‌رزمان شهید نادر مهدوی است که تا لحظه شهادت همراه ایشان بوده و چند روز هم اسیر آمریکایی‌ها بوده‌است. «پای پیاده روی آب‌» خاطرات منصور مزارعی ‌است که البته در واقعه درگیری با آمریکایی‌ها حضور نداشته‌است. «‌پشت سنگر موج» گفتگو با حسن شریفی (از هم‌رزمان شهید) و «نادر، برادرم حسین» هم خاطرات برادر شهید است.

 

چه شد که به این نتیجه رسیدید که می‌توان درمورد این شهید پنج کتاب کار کرد؟

همان‌طور که در مقدمه آخرین کتابم هم گفته‌ام، این پایان نوشتن برای شهید نادر مهدوی نخواهدبود. یک دلیل منتشرنشدن خیلی از مطالب درمورد شهید نادر مهدوی است. ایشان یکی از محوری‌ترین کسانی هستند که در خلیج‌فارس حضور داشته‌اند. البته من قبل از اینکه خاطره‌نگار باشم، یک مورخم و ده‌ها کتاب درمورد تاریخ معاصر و تاریخ بوشهر نوشته‌ام. شهید نادر مهدوی علاوه‌بر حضور در جنگ تحمیلی، یک عنصر مهم در تاریخ معاصر ماست. ایشان بعد از رئیس‌علی دلواری، یکی از قهرمانان در خلیج‌فارس است. بارها در کتاب‌هایم نوشته‌ام که می‌خواستم با همسر ایشان صحبت کنم، اما موفق نشدم.

 

به‌عنوان کسی که سال‌ها وقت خودش را در این کار گذاشته‌است، چه ویژگی شاخصی در زندگی این شهید دیدید؟

به باور من، دو ویژگی در شهید هست که همین راز ماندگاری ایشان بعد از این‌همه سال شده‌است: یکی صمیمی و ساده‌بودن با همکاران و دیگری جدی‌بودن در کار. هنگام کار، خیلی سخت‌گیر و با دوستان بسیار گرم بود. این را در تمام مصاحبه‌هایی که برای کتاب گرفتم احساس کردم.

 

این واقعه دومین درگیری مستقیم ایران و آمریکا بعد از شکست عملیات نظامی در طبس بود. آیا از اسناد خارجی هم برای نوشتن این کتاب بهره برده‌اید؟

چنان‌که در مقدمه «بار دیگر نادر» هم شرح داده‌ام، در‌ حال‌ حاضر، به‌دلیل منتشرنشدن اسناد لازم در زمینه تاریخ‌نگاری مستند در باب عملیات مقابله‌به‌مثل نیروی دریایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در خلیج‌فارس، باید صرفا به‌ خاطرات شفاهی اکتفا کرد.

یکی از آرزو‌های من نگارش کتابی مستند و متکی بر انواع اسناد اداری، سازمانی و البته مبتنی‌بر اسناد خارج از کشور درباره این عملیات است، آرزویی که فکر نکنم به این زودی‌ها قابل‌تحقق باشد. اسنادی که در نشریات و آرشیو‌های متعدد خارجی در این‌باره وجود دارند قطعا قابل‌توجه هستند.

 

ما از شهید نادر مهدوی عکس‌ها و مطالب کمی داریم؟

بله‌، من کوشیده‌ام علاوه‌بر عکس‌های متعدد از شهید نادر مهدوی، عکس‌هایی از دیگر شهیدان خلیج‌فارس مثل بیژن‌گرد، نصر‌ا… شفیعی، غلامحسین توسلی، مجید مبارکی و شهید خداداد آبسالان نیز در کتاب بیاورم. در «بار دیگر نادر»، اگرچه زندگی‌نامه نادر مهدوی است، کوشیده‌ام گوشه‌چشمی هم به دیگر شهیدان واقعه مقابله نظامی با آمریکا در خلیج‌فارس داشته‌

باشم.

* نویسنده ادبیات پایداری/سید‌قاسم یا‌حسینی*

…………………………………………

دیدگاه دو

یادگار نادر

درباره مستندی که جدیدا برای شهید نادر مهدوی در بوشهر ساخته شده‌است توضیح دهید.

این فیلم در چهار قسمت ۴۰تا۴۵دقیقه‌ای تولید شده‌است و تقریبا یک پروسه شش‌ماهه را طی کرده‌است. دو ماه تحقیقات میدانی ما انجام شد و دو ماه صرف فیلم‌برداری شد. مسلما تدوین هم همین مقدار زمان خواهدبرد. همان‌طور‌ که از اسم مستند مشخص است، روایتی است از زبان زهرا مهدوی، تنها فرزند شهید، که ۴۰روز بعد از شهادت پدر به دنیا می‌آید. سوژه داستان هم حول و حوش همین قصه می‌گردد که ایشان انگیزه پیدا می‌کند به‌ دنبال خاطرات پدرش برود. نام فیلم را «یادگار نادر» گذاشتیم. زهرا مهدوی به سراغ هم‌رزمان و دوستان شهید می‌رود. به‌عنوان اولین نفر، به سراغ عمویش، حسن فقیه، می‌رود و این درست نقطه آغاز داستان است‌. ما در این مستند از افراد زیادی چه در تهران و چه در خوزستان و فارس مصاحبه گرفتیم.

 

با توجه به اینکه سال‌ها از شهادت ایشان گذشته‌است، با چه مشکلاتی روبه‌رو بودید؟

اولا، پیداکردن کسانی که به‌طور مستقیم با غیر‌مستقیم با شهید در ارتباط بودند مشکل بود. به همین خاطر، فیلم‌برداری ما گسترده شد‌. ما یک‌سری اطلاعات را از طریق خانواده و با کمک بنیاد حفظ آثار و جاهای مختلف دیگر پیدا کردیم و به هر نفری که می‌رسیدیم، سعی می‌کردیم از آن طریق، به اشخاص دیگر هم برسیم و همین پراکندگی اشخاص در شهرهای مختلف کمی کار را طولانی‌تر و سخت‌تر کرد. البته تا حدودی هم دوست داشتیم تنوع تصویری برایمان به وجود بیاید‌. «یادگار نادر» هم روی دریا و هم روی خشکی و در جاهای مختلفی که شهید زندگی کرده‌بود ضبط شد.

 

چه انگیزه‌ای باعث شد این کار را بسازید؟

در این مدت، فیلم‌هایی برای شهید مهدوی و حماسه خلیج‌فارس ساخته شده‌است، اما ما می‌خواستیم این کار تکرار فیلم‌های قبلی نباشد و هدف این بود که از تولد تا شهادت ایشان را نشان دهیم. انگیزه دیگرمان نشان‌دادن سابقه تاریخی بوشهر بود. در تاریخ بوشهر ثبت شده‌است مردم چهاربار در برابر استعمار انگلیسی‌ها ایستاده‌اند و شهید مهدوی به‌عنوان چهارمین نفر در این واقعه تاریخی نقش پررنگی داشت.

 

هزینه کار چطور پرداخت شد؟

این فیلم زیر‌نظر معاونت فرهنگی سپاه امام‌صادق(ع) بوشهر بود. هم‌اکنون مراحل انتهایی تدوین را پیش‌رو داریم‌. احتمالا کار رونمایی هم می‌شود و بعد، مسئولان تصمیم می‌گیرند از کدام شبکه پخش شود.

 

احساس نمی‌کنید اگر این کار زودتر ساخته می‌شد، شاید بهتر بود؟

۱۰۰در‌صد بهتر بود، اما همان‌طور‌ که گفتم، فیلم‌های دیگری برای این شهید بزرگوار ساخته شده‌است، ولی اینکه به‌طور گسترده از همان ابتدا تا شهادت باشد، شاید هیچ‌گاه نبوده‌است. با شروع سال‌۹۴ که شهید مهدوی به‌عنوان شهید شاخص شناخته‌شدند، این پروژه شروع شد، اما تا کار تصویب شود، چند ماهی طول کشید.

 

با توجه اینکه همسر شهید هیچ‌گاه مصاحبه نمی‌کردند، چطور توانستید ایشان را راضی کنید؟

یکی از افرادی که خیلی به ما کمک کرد دختر شهید بود. البته باید بگویم همسر شهید، یعنی خانم جوکار، برای اولین‌بار حاضر شدند چند دقیقه‌ای در این فیلم با ما صحبت کنند. ما در خود فیلم می‌بینیم که ایشان بعد از ۲۸‌سال، سکوت خودشان را می‌شکنند و در حالی که ماه‌ها هیچ حرفی نمی‌زدند، بالاخره درباره زندگی خصوصی خودشان و شهید صحبت می‌کنند. در بین طرح‌هایی که دادیم، این طرح پذیرفته‌شد که صدای فیلم هم با صدای دختر ایشان باشد.

منبع: آزادگان
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi