شنبه 11 ارديبهشت 1395 , 12:58
قطعه شعر «باغ گل یاسها»
بسم رب الفاطمه، یاس کبود – هستیِ عشق علی را تار و پود
قطعه شعر «باغ گل یاسها» به درخواست دخترم هلیا برای مدرسه فاطمیه سروده شده است که به مناسبت 12 اردیبهشت و روز معلم تقدیم بهتمامی معلمان دلسوز و زحمتکش ایران اسلامی میگردد مدرسۀِ من همه نوراست و نور - منزل مهر است و سرای سُرور
تکهای از عرش برین است این - خانه و منزلگه دین است این
بس که در او نام خدا جاری است – گِرد رخش هالۀِ نورانی است
باغ گلی مملو از یاسها - مدرسۀِ فاطمه احساسها
مدرسهام مکتب درس ولاست - قصۀِ او درد و غم کربلاست
مدرسۀِ من لقبش فاطمی است - ماه غریبی که خدا گونه زیست
او که خدا بر غم و دردش گریست - او که رفیقِ غم و درد علی ست
او که جگرگوشۀ پیغمبر است - صاحب چشمانِ همیشه تر است
او که به قران لقبش کوثر است - وَز همۀِ عالمیان برتر است
معنی اسرار به لولاک او - ردِّ خدا بر گذر خاک او
فاطمه یعنی که تمامیِ عشق - شهرهترین والۀِ نامیِ عشق
نابترین اسم الهیست او - جلوه گه نور خدا کیست؟ او
فاطمه یعنی که مقدسترین - روی مهش خلد و بهشت برین
فاطمه گفتم دلم آتش گرفت - اینۀِ چشم ترم خش گرفت
خون دل از دیده برون شد بر او - راه نفس بسته ز بغض گلو
فاطمه گفتم و خدا دَم گرفت - عالم و آدم همه را غم گرفت
خاطرم آمد ز غم و رنج و درد - فاطمه گفتم و خدا گریه کرد
عطرِخوش او داده گل یاس را - کرده قمرگون رخِ عباس را
او که علی را به علمداری است - در رگ او خون خدا جاری است
ماه فدک، آنکه هلالیست او - آنکه ز اسماء جلالیست او
دخترکان علوی زادهایم - فاطمه را عاشق و دلدادهایم
دلشدۀ عشق گل یاسها - خونجگر حضرت عباسها
معجر زهرا به سر انداخته - حور و ملک را سپر انداخته
وز می کوثر قدحی سر زده - دم ز فریبایی حیدر زده
وارث زهرا به حیاییم ما - دلشدۀ آل عباییم ما
مدرسۀِ ما علوی خانه است - پُر زِ گلوبلبل و پروانه است
مدرسۀِ ما همه زهرا سرشت - میدهد این مدرسه بوی بهشت
تکهای از باغ بهشت است این - مسجد و دیر است و کنشت است این
باغ بهشتی پُر جبریلها - آن به معلم شده تأویلها
کار معلم نه کم از انبیاست – شمع شبافروز طریق خداست
ای که مرایی همه چون جبرییل - وارث نوحی و کلیم و خلیل
ای تو مرا هم چو پیمبر شده - در شب ظلمت مَهِ اَنوَر شده
آنکه تَعلُم دهدم خط تویی - شمع فروزان محبت تویی
زان که تَعلُم دِهیَم علم دین - نام تو گردیده معلم وَزین
ای که خدا در همه احوال تو - حور و ملک غبطه خور حال تو
من نتوانم که سپاست کنم - وصفی از آن رتبت خاصت کنم
لیک توانم که دعایت کنم - آرزویی نیک برایت کنم
دست دعا بهر تو بر سر برم - روی به درگاه خدا آورم
کهی همه خلقان به وجودت نیاز- وِی همه خوبان به درت بر نماز
وین گل زیبا که معلم مراست - کو چو مُقرب مَلَک در حراست
این شده بر هستی خود پاکباز - شمع وجودش همه در سوز و ساز
وین که کند بهر تو این چاووشی - عاقبتش کن همه خیروخوشی
فاطمیِ دل به علی داده را - این علوی زادۀِ آزاده را
در حرم فاطمه جایش بده - عاشقیِ آل عبایش بده
بَر به بهشتش که بهشتی بَر است - وز همۀِ حور و ملک برتر است
منصور نظری