شناسه خبر : 45020
دوشنبه 13 ارديبهشت 1395 , 11:52
اشتراک گذاری در :
عکس روز

ظهورانه «غافله سالار عشق»

منصور نظری - ظهورانه «غافله سالار عشق» تقدیم به علمداران لشکر فاطمیون، شهدای مدافع حرم عزیز حسنی،  ایوب رضایی، غلام یحیی رحمانی و شهدای  دلیرمرد تیپ زینبیون شهید صابر حسین، شهید محسن علی، شهید سید حسین مظفر، شهید سید غلام و شهید نقیب علی که امروز در شهر مقدس قم عاشقانه تشییع شده و به خاک سپرده می‌شوند

دل از لاله پریشان زِ تنهاییِ یاسی - به پا کرده به دل‌ها چنان شورِ حماسی

که هر گوشۀِ عالم به پا کرب و بلایی ست - وَ عالم همه بی‌تابِ مُنجیِ نهایی ست

 

به اولادِ گل یاس، دهد تا که به جان پاس -  به خون غرقه حرم را طواف آمده عباس

زِ بَس لاله دمیده زِ خونِ ‌دلِ عاشق – شده دشتِ حلب چون غزل زارِ شقایق

 

به باغی همه گُل‌ها پریشان دلِ نرگس - زِ عطر خوشِ زهرا، ظهورانه رسد حِس

سحر دف زن و تنبور، زند حادثه را شور - به پا گَشته غباری به نزدیکیِ آن دور

 

سواری رسد از راه، علی سیرت و صورت – خدا آینه‌ای را، نه یک‌ذره کدورت

دل‌آشوبیِ عالم به او دارد اشارت – قریب آمده او را سحرگاهِ بشارت

 

نه دور آنکه بگیرد جهان را دَمِ عیسا- سَحَر خواند اذان را مسیحا به کلیسا

 نمانَد به ابد تا شبِ حادثه باقی -  رسد در پِیِ مهدی، مسیحا به تَلاقی  

 

به میخانۀِ زهرا قمر آمده ساقی - برآشفته زِ مستی، یمانی و عراقی 

 در این باغِ شقایق، غریبانه زِ داغی - غمِ یاسِ کبودی به دل دارد عَقاقی

 

 بخیزید، بخیزید زِ جا لشکرِ عُشاق- که دارد خبری داغ، طربناکیِ این باغ

بِشورید بِشورید که هنگامۀِ شور است – وَ کامِ همه هستی، عطشناکِ ظهور است

 

هلا اهل دوعالم ظهورش چه قریب است – جهان مستِ شمیمِ ظهورانۀِ سیب است

ببینید ببینید پریشانیِ هستی- قمر، باده، غزل، نِی، علمداری و مستی

 

بگیرید بگیرید بر این غلغله دستی - که هنگامِ وفا شد به آن عهدِ الستی  

برآیید برآیید زِ خویش و دگر آیید- زِ اسرار الهی همه باخبر آیید  

 

بگیرید بگیرید علم را چو قمر دوش – اَهورانه بخوانید ظهورانۀِ چاووش

بگویید بگویید که یوسف رسد از راه – شبستانِ علی را چه اثنی عشری ماه

 

قدح نوشِ شهادت به میخانۀِ عشقَش- سیه مست و قمرگون، سپاهِ به دمشقَش

علم بر سر دوش و کفن بر تن و چون ماه – بگِردید حرم را شما مَحرمِ درگاه

 

بتازید بتازید به سَر دشمنِ دون را – به مستی بِسُرایید غَزلوارۀِ خون را

به پا کرب و بلا را به نَظّاره نمانید - ز اولادِ سعودی حرم را بستانید

 

بتازید ز جولان بر آن فاسدِ ملعون  - بگیرید فلسطین ز خونخوارۀِ صهیون    

علم چون یَلِ خیبر به میدان بِفَرازید - به اولادِ یهودا دلیرانه بتازید

 

و این غُدۀِ چرکین ز بیخش به دَر آرید -  وَ از قبلۀِ اول، رهایی خبر آرید

سپاهی همه حیدر از او حادثه ترسا - زِ صهیون بِسِتاند به خون مسجدُالاَقصی

 

به جنگی که جهانی در او آمده درگیر- تو اِی شیعۀِ حیدر، دلیرانه سپر گیر

قمرگونه فرازید، علم‌ها به خراسان – بگیرید حرم را ز حُرمَت نَشِناسان

 

ظهورانه بدانید که این جنگِ جهانیست – وَ بی‌تابیِ عالم بر آن سرِّ نهانیست

وَ این وعدۀِ حق را رَهی غیرِ وفا نیست -  وَ مردانِ خدا را نه جایِ نگرانیست

 

که عالم نپذیرد چنین خاتمه جویی- مگر آنکه بیاید مَهِ فاطمه رویی

وَ سازد همه عالم، فریبا زِ عدالت - بشورد رُخِ عالم زِ زنگار جهالت

 

در این آمده برپا به‌حق جنگ جهانی -  بیا پیر خراسان به یاریِ یمانی

علم بر سر دوش و به کف تیغ دو دَم گیر – به عباسیِ زینب، مدافع به حرم میر

 

دل‌آشوبی عالم، نشان از خبری اَست – که بی ساغر و بی مِی نگردد نفسی مست

خبر حاملِ نور است، طربناکِ زِ شور است – خبر مژده به عشاق که این عصرِ ظهور است

 

نشان‌ها همه یک‌یک تجلی‌گرِ رازند- همه منتظرانِ ظهورش زِ حجازند

و این وعدۀِ حق است که در او خِللی نیست – سعادت به دوعالم به‌جز عشقِ علی نیست

 

 و این شام ضلالت به پایان رسد آری - وَ این کُهنه زمستان شود فصلِ بهاری

خدا وعدۀِ خود را رساند به تَحقُق - وَ گیرد همه عالم تو را شیعه تَعلُق

 

چه دل‌ها نگران و نظرها که پریشان- چه خون‌ها که روان از، رُخِ فاطمه کیشان

حلب غرقۀِ در خون به  جنگی غضب‌آلود -   وَ شاید که نشانی بر آن  لحظۀِ موعود

 

زِ شش‌گوشه عالم به پا گشته خُروشی - مَهی می‌رسد از رَه، علم بر سَرِ دوشی

 خوش آن دم که ظهورش شود نغمه گرِ عشق – وَ آن صِیحه بگوید ز مهدی خبرِ عشق

 

خوش آن دَم که به کعبه نِهَد پا به تَرنُم  - خوش آن دَم که تَراوَد غدیری دگر از خُم

خوش آن دَم که بگوید بِدان نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدی موعود(عج)

 

منم مُنتقمِ یاس، منم وارثِ عباس  - منم آنکه جهانی بر او کُشـتۀِ احساس

چه کس یارِ من آید در این غُلغلۀِ عشق؟ -  زِ مینای شهادت کُند نوشِ مِیِ عشق

 

در این کرب و بلایِ به پا گشته به هستی - کُند نوشِ بلا کَس زِ مینای الستی؟

جهان در تب‌وتابی غریبانه گرفتار – کمین کرده سحر را بُلندایِ شبی تار

 

 به برجِ قمر عقرب،  شبِ از کینه مه‌آلود- وَ بتخانه دوباره شده کعبه زِ نمرود

 ز غیرت به رگِ حق، غزل آمده جوشان  -  زده حلقه حرم را، عَلَم بر سَرِ دوشان

 

 برآشفته سحر را شمیمِ خوشِ باران – غزل کرده شکوفه  به گیسویِ بهاران 

وَ کَم‌کَم سحر آید شبِ منتظران را  - وَ آرَد خبری خوش؛ غزل راحتِ جان را

 

خدا را که تواند بپوشد دگر این راز - که جان در قفسِ تن به شوق آمده پرواز

بر این سِرّ نهانی، تحمل نه توانی - قلم را بِبُریدش  سر و دست و زبانی

 

که یک‌بارِ دگر شد به عالم عَلَمی سبز- و دل‌هایِ مُسَخَّر به غوغایِ غمی سبز

 هَلا اهل دوعالم، خبر می‌رسد از دور -  به دُل دُل بِنِشَسته، سراپا قمری نور

 

وَ ناگه رسد از راه، سَحَر را به طلیعه – مَهِ فاطمه رویی به آقاییِ شیعه

سحرگاهِ ظهورش، دل‌انگیز و طربناک -  وَ چشمان خدا هم از آن حادثه نمناک

 

خوش آن دَم که ظهورش، جهان پُرتَپش آرَد - به نوشِ مِیِ کوثر به عالم عطش آرَد

خوش آن دَم که بگوید بِه آن نغمۀِ داوود -  هَلا اهلِ دوعالم، اَنَا المَهدیِ موعود (عج)

به امید ظهور حضرت یار

سحرگاه 13 اردیبهشت 1395 – منصور نظری

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi