شناسه خبر : 45104
دوشنبه 27 ارديبهشت 1395 , 13:20
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گفت و گو با همسر جانباز بصیر «حیدری» در نجف

ساده اما عاشقانه!

وقتی به اتاق رفتم و دیدم که صورت ایشان چه شکلی شده است، ایشان را نمی شناختم از بس که ترکش به صورتشان خورده بود، سیاه شده بود

شهید گمنام - وقتی کنارش روی یکی از صندلی های لابی هتل نجف نشستم، فکر نمی کردم اولین کسی باشد که بتوانم با او صحبت کنم. در طول دو روزی که با کاروان لبیک یاحسین 4 به نجف آمده بودیم، هنوز به دلیل ناآشنا بودن و راحت نبودن جانبازان با من کسی حاضر به گفت و گو نشده بود. اما خانم حیدری، همسر جانباز بصیر حیدری به محض شروع صحبتم با او، با رویی گشاده و با کمال میل، اعلام آمادگی کرد که درباره زندگی اش با جانباز حیدری صحبت کند.

   خانمی ساده و بی آلایش از شهر فسا در شیراز که در طول سفر بارها صحنه های زیبای غذا دادن او به همسرش را دیدیم و لذت بردیم... که این یکی از صحنه های بی نظیری بود که از ایثار و عشق یک همسر جانباز به نمایش گذاشته میشد. لباس هایش ساده بودند و با لهجه ای خاص، شیرین و صمیمی و خونگرم برایمان صحبت کرد.

  جانباز حیدری نیز همچون همسر خود بود و  هر گاه کسی با او صحبت می کرد با لبخند و مهربانی با او حرف میزد و برای همه دعا میکرد.

فاش نیوز: خانم حیدری! چند فرزند دارید؟

خانم حیدری: 7 تا بچه داریم.

فاش نیوز: شما چند سالتان است؟

- من 57 سالم است و خانه دار هستم.

فاش نیوز: حاج آقا چند سالشان است؟

- حاج آقا متولد 1324 است، تقریبا 70 سالشان است.

فاش نیوز: چند سال است که با هم زندگی می کنید؟

- ما از سال 50 تا الان.

فاش نیوز: از سال 50 چه زندگی عمیقی دارید!

-  من 11 سالم بود که ازدواج کردم و در 13 سالگی اولین زایمانم را داشتم. ما پسر عمو و دختر عمو هستیم.

فاش نیوز: پس پسر عمو و درختر عمو بودید! دوستشان داشتید؟

-  آن زمان عشق مطرح نبود. من نسبت به ایشان حس عادی داشتم.

فاش نیوز: ایشان دوستتان داشتند؟

- خیلی.

فاش نیوز: از خودشان هم بپرسم؟

خانم: بپرسید.

... جانباز حیدری آرام در کنار ما نشسته و با حواسی جمع به حرف های من و همسرش گوش می دهد. وقتی از او سوال می کنم، سرش را به جهت صدای من برمی گرداند و با لبخند جواب می دهد.

فاش نیوز: آقای حیدری! با حاج خانم در مورد شما صحبت می کردیم حالا شما حاج خانم را بیشتر دوست دارید یا ایشان شما را؟

آقای حیدری: من آنقدر ایشان را دوست دارم که نهایت ندارد. من الان 35 سال از مجروحیتم می گذرد ولی یک بار نشده است که عصبانی شوم و سر ایشان داد بزنم یا درگیر شوم و کار و بار خانه و همه چیز بر دوش خودشان بوده است.

فاش نیوز: خانم حیدری! گفتید خانه دار هستید. اگر شما در خانه بودید پس درآمدتان از کجا بوده است؟

- حاج آقا کارمند ذوب آهن بودند که مجروح شدند.

فاش نیوز: یعنی ایشان 10 سال کار کرده بودند. بعد سال 50 ازدواج کردید و ایشان سال 60 مجروح شدند؟

- بله من 21 سالم بود که ایشان مجروح شدند.

فاش نیوز: خب چه طور شد اولین باری که فهمیدید ایشان نابینا شده است؟

- ایشان در جبهه مجروح شده بودند. هم پایشان و هم گوششان تیر خورده بود و سه روز او را در بیمارستان بستری کردند و بعد ایشان را مرخص کردند. در تاریخ 7/ 9/60 گفته بودند که مرخص هستید و به خانه بروید. ایشان وقتی شنیده بودند که در چزابه نیروهای عراقی پاتک زده اند گفتند که نمی شود که نروم و بدون اطلاع بقیه به خط مقدم رفته بودند و 9 روز دیگر هم پاتک و درگیری و خلاصه جنگیده بودند که بالاخره تن به تن شده بودند. یعنی 2 متر فاصله داشتند و ایشان آرپیچی زن بودند و هنگام زدن تک تیرانداز به  آربیچی ایشان شلیک می کنند که در صورت ایشان منفجر می شود. اصلا زنده ماندن ایشان معجزه بود. بعد یک حالت بیهوشی داشتند که ایشان را به بیمارستان بردند.

 

 در آن زمان ما اصفهان بودیم و اولین باری که حالشان جا آمده بود و از بیهوشی در آمده بودند که ساعت 12 شب بود. ایستاده بودند به نماز شب خواندن. بعد تمام خبرنگاران دور ایشان جمع شده بودند و عکس می گرفتند. ایشان را به بیمارستان قائم مشهد برده بودند. بعد ایشان را به بیمارستان شهید فیاض بخش تهران منتقل کرده بودند. 10 الی 15 روز ما به دنبال ایشان می گشتیم. تمام سرد خانه ها و معراج شهدا را گشتیم و هیچ اطلاعی نداشتیم. چون هم رزمانشان هم گفتند ما هیچ اطلاعی نداریم.

 برادرم فرمانده سپاه در فسا بود. ایشان به ستاد سراسر کشور زنگ زدند. آن موقع که موبایل نبود فقط به ستاد سراسر کشور زنگ زدند، که بعد گفتند یک همچین مجروحی در بیمارستان قائم مشهد بوده است که ایشان را به تهران منتقل کردیم که برادرم تماس گرفت و گفت شما نرو ، من می آیم با هم برویم که قبل از آمدن ایشان من رفتم.

 در آن زمان من سه بچه 9 ماهه ، 4 ساله و 6 ساله داشتم. وقتی به اتاق رفتم و دیدم که صورت ایشان چه شکلی شده است  ایشان را نمی شناختم از بس که ترکش به صورتشان خورده بود، سیاه شده بود مانند چادر سیاه. گفتم که چشمانت چیزی شده است؟ گفت نه چشم هایم طوری نیست. فقط اطراف صورتم زخم است. مثلا می خواستند که من ناراحت نشوم. رفتم از دکترشان پرسیدم و ایشان گفتند که آقای حیدری 99 درصد از بینایی شان را از دست داده اند. من خیلی ناراحت شدم. همین طوری که ایستاده بودم نشستم. همان موقع پسر چهارساله ام دستش را داخل آسانسوری که خراب بود کرد. یک پرستاری که عبور می کرد دستش را بیرون کشید و گفت که خانم الان دست بچه یتان قطع می شد. خیلی ناراحت بودم البته نه اینکه ناشکر باشم ولی خب خیلی سخت بود.

فاش نیوز: سخت قبول کردید؟

- خب سخت شده بود ، خب اطرافیان یک مقداری سرکوفت می زدند.

فاش نیوز: چرا می گفتند که از همدیگر جدا شوید؟

- خانواده ام می ترسیدند فکر می کردند که من ایشان را ترک می کنم ولی من نه.

فاش نیوز: به حاج آقا علاقه داشتید؟ از علاقه تان که کم نشد؟ فقط سخت بود؟

- بله.

فاش نیوز: پس ایشان کارمند ذوب آهن اصفهان بودند که بعد از مجروحیت باز نشسته شدند، درآمدتان همین است؟

- بله.

فاش نیوز: تمام سال ها همین بوده است؟

-  بله.

فاش نیوز: خودتان چطور؟

- خانه دار بودم.

فاش نیوز: الان که بچه هایتان بزرگ شده اند چه شرایطی دارند؟

- بچه های من ماشاله با اینکه من تقریبا" دست تنها بودم اما همه تحصیلکرده و عالی هستند. بچه های بسیار مودب، باشعور و فهمیده. مثل پروانه دور من و پدرشان می گردند. تقریبا" همه زندگی را خودم گرداندم. همیشه همسرم هم به من مشورت میداد و با هم مشورت می کردیم و می کنیم اما بحث تحصیلات و ازدواج بچه ها همه به عهده خودم بود. و سعی کردم به بهترین نحو همسران فرزندانم را انتخاب کنم. به پول کسی نگاه نکردم. فقط به اخلاق و ایمانشان نگاه کردم و الحمدلله الان هم همه بچه هایم خوب اند.

فاش نیوز: وقتی بهتان گفتند اسمتان برای کربلا درآمده، چه حسی داشتید؟

- آرزویمان بود. خیلی خوشحال شدیم. الان هم که اینجا هستیم همه چیز خوب و عالی ست.

فاش نیوز:حرف دیگری ندارید؟

- نه ممنونم و از همه شما تشکر می کنم.

کد خبرنگار: 23
اینستاگرام
پاینده باشید
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi