پنجشنبه 30 ارديبهشت 1395 , 12:04
گداپروری با روح ایثار سازگار نیست
نخاعی دردمند - "الهی لاتکلنی طرفه عین ابدا" سال هاست ازدردبه خودمی پیچم. درد نخاع برایم استثنایی وبا بقیه تفاوت دارد.
به بیمارستان خاتم تهران رفتم، آنجانصیحت کردند که درمان پمپ چه مضراتی دارد، بساز. ولی درد اعصابم را بهم ریخته.
اینجاگزارشگری نیست. قصاب برای اولین بار از کشتن هراسان است اما بعد مرده شور هم همینطور. ماسال ها عذاب کشیدیم.
نظارت ارتش وسپاه ومجلس بر بودجه های بنیاد شهید کافی نیست. ما خواهیم مرد ولی احساس مسئولیت کنید.
بیمار نباید دغدغه ای جز بیماری داشته باشد. آبروی ایثارگران را متولیان امر محققانه پیگیری کنند.
گداپروری با روح ایثار سازگار نیست.
بنیاد شهید برای خدمت تشکیل شد نه اینکه کارمندانش ریاست کنند.
پرستاران آرتروزی وروانی شده اند.
با بودن دردمندان جانباز چه فایده، قلم ازکف گذار که خدا ناظراست وقیامت ومرگ نزدیک!
خبرها حاکیست در این ماراتن مقاومتی هتل برای بیش از 300 نفر مجانی بوده یعنی بودجه از محل اعتبارات پروژه های عمرانی در حال رکود تامین شده که نمونه ابتکارو خلاقیت در اقتصاد مقاومتی میباشد. امروز احوال جانبازان دردمند که برای استحکام نظام اسلامی جان دادند همچنان اقتصاد مقاومتی در زندگی کارگر سر گذر که دو ماه بیکار مانده و شب بجای رفتن به خانه در میدان شهر زندگی کرده و لباس کارش در کیسه نایلونی رختخوابش بوده خیلی بد حال است.
دانه فلفل سياه و خال مه رويان سياه
هر دو جانسوزند اما ان کجا و اين کجا
1- دسته ای به مخالفت با گذشته خود بر می خیزند و از گذشته پشیمان می شوند.
2-دسته ای راه بی تفاوتی را بر می گزینند و در زندگی مادی غرق می شوند وهمه چیز را فراموش می کنند .
3-دسته ای به گذشته خود وفادار می مانند و احساس مسئولیت می کنند که از شدت مصائب و غصه ها دق خواهند کرد.
من کاملا با نظر ان شهید بزرگوار موافقم.متاسفانه هر سه گروه را می بینم
می بینم که چطور دوستان آزاده ام در سختی زندگی مچاله شده اند و عوارض اسارت وبی معرفتی بعضی مسئولین اکثر انها را خانه نشین کرده است.
که از هستیم زود سازد خلاص
بمن عشوه چشم ساقی فروخت
که دین و دل و عقل را جمله سوخت
ازین دین به دنیا فروشان مباش
بجز بندهٔ بادهنوشان مباش
کدورت کشی از کف کوفیان
صفا خواهی، اینک صف صوفیان
چو گرم سماعند هر سو صفی
حریفان اصولی ندیمان کفی
چه درماندهٔ دلق و سجادهای
مکش بار محنت، بکش بادهای
ز قطره سخن پیش دریا مکن
حدیث فقیهان بر ما مکن
مکن قصهٔ زاهدان هیچ گوش
قدح تا توانی بنوشان و نوش
سحر چون نبردی به میخانه راه
چراغی به مسجد مبر شامگاه
خراباتیا، سوی منبر مشو
بهشتی، بدوزخ برابر مشو
بزن ناخن و نغمهای بر دلم
دمار کدورت بر آر از گلم
بکش باده تلخ و شیرین بخند
فنا گرد و بر کفر و بر دین بخند
که نور یقین در دلم جوش زد
جنون آمد و بر صف هوش زد
قلم بشکن و دور افکن سبق
بسوزان کتاب و بشویان ورق
تعالی اللّه از جلوهٔ آن شراب
که بر جملگی تافت چون آفتاب
درود و سلام خدا و اهل بیت بر شما .