شناسه خبر : 45822
سه شنبه 04 خرداد 1395 , 11:23
اشتراک گذاری در :
عکس روز

نعره ای که هرگز کسی نشنید

از سمت اهواز که می خواهی به حاشیه شهر خرمشهر برسی، جاده مستقیم شیب ملایمی به سمت چپ پیدا می کند و بعد از 3 کیلومتر وارد شهر می شوی. از این شیب در جهت معکوس و با زاویه 45 درجه به سمت راست بعد از5 کیلومتر به اروند میرسی.

 دراین قسمت از اروند دو جزیره کوچک وجود دارد و عرض اروند به سه قسمت تقسیم می شود. پل نو عراق در زمان جنگ سه پل شناور 300 و 200 و700 متری در امتداد هم بر روی اروند بود که خرمشهر را به بصره وصل می کرد. ماموریت گردان ما انهدام یکی از پل هاست تا راه ارتباط نیروهای عراق در خرمشهر را با بصره قطع کنیم اما ابتدا باید راه ارتباطی شلمچه که راه خشکی ارتباط به بصره است توسط نیروهای ما قطع شود.

 ما از روز دوم خرداد61 در مدرسه ای که قبلا دست عراقی ها بود و دارای استحکام های قوی است در حیاط مدرسه آماده باشیم ودر فاصله 1 کیلومتر پل نو مستقریم واز ساعت 8 شب آماده حمله می شویم. منتظر خبر از شلمچه هستیم. شب به پایان می رسد و هنوز شلمچه فتح نشده است. روز که می شود مطمئن می شویم که حمله منتفی است چون ما سابقه حمله در روز را نداشتیم. ساعت 8.دو چند شنوک از بصره به خرمشهر مهمات می برند که توسط تیر بارهای ما سقوط می کنند. حدود ساعت 9 دستور حمله می رسد. شلمچه فتح شد.

 ماموریت ما آغاز می شود ماموریت خیلی سنگین است. عراقی ها با تجهیزات مدرن و مخصوصا" تفنگ های دوربین دار در پشت نخل ها داخل سنگرهای مجهز در حال دفاع. ما روز روشن با کمترین امکانات و در حال حمله (برای پیروزی نیروهای حمله کننده حداقل در شرایط مساوی باید 10 برابر نیروهای دفاع باشد) حمله آغاز می شود در حین حرکت چند نفر در همان ثانیه های اول تیر می خورند.

 بیسم چی من مورد اصابت قرار می گیرد. من که دولا شدم بیسیم را از دوش بیسیمچی بردارم، تمام بدنم روی پاهام می افتد. قدرت حرکت از من سلب می شود. با صدای بلندنعره می کشم که منو ول کنید. به حمله ادامه دهید ولی کسی گوش نمی دهد(صدایی که هرگز از دهان من در نمی آید. در واقع من قطع نخاع شدم وخون جراحت نخاع به ریه ام ریخته. آن را مملو از خون کرده وتقریبا نفسی ندارم)

 زیر آتش دشمن مرا 4 نفر کشان کشان به صد متر عقب تر پشت دیوار مخروبه ای متتقل می کنندکه مجهز ترین آمبولانس منتظر من است. یک نیسان روباز با یکی دوتا شهید در کف سه چهارتا مچروح دراز کشیده و6_7 مجروح نشسته. مرا که بالا می اندازند، نیسان حرکت می کتد زیر آتش دشمن با سرعت 150 روی شخم ها گازش را می گیرد و از منطقه دور می شود. من بیهوش می شوم وقتی به هوش می آیم بر روی تخت بیمارستانی بیشتر هم گردانیهام را دور وبر خود می بینم. بلافاصله چندین نفرباهم داد می کشندجناب سروان به هوش آمد. دکتر بلافاصله بالا سر من می آید. بعداز چند تست ابتدایی می گوید شما قطع نخاع شده ای وباید اعزام بشی.

 آهنگ ساعت 8 شب رادیو نواخته می شود واخبار اعلام می کند که خرمشهر آزاد شد. من نعره ای از شادی می کشم(نعره ای که کسی نمی شنود) و بیهوش می شوم.

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi