10 فروردين 1403 / ۱۹ رمضان ۱۴۴۵
شناسه خبر : 45860
چهارشنبه 05 خرداد 1395 , 12:11
چهارشنبه 05 خرداد 1395 , 12:11
پربیننده های امروز
مقاله و یادداشت
دلنوشته ای برای برادرم حمزه
رمضان مرتضی آخوندی
گلزار شهدای تبریز قدم میزدم...
سید علیرضا آلداود
پاک بودن دامان نظام از تخلفات برخی نامزدان و منتخبان
امانالله دهقان فرد
تعاون و اقتصاد جمهوری اسلامی
محسن ناطق
کفّار افرادى بىتفاوت و بهانهگیر هستند!
احمدرضا بهمنیار
متن ها و مکث ها
سید مهدی حسینی
نگاهی به معایب و محاسن تک فرزندی و چند فرزندی
سعیده نام آور
بهارِ دوستی، خانه ای درخورد دیجیتالیسم
سید مهدی حسینی
نکاتی پیرامون قبل و بعد از انتخابات
امانالله دهقان فرد
بازگشت قدرت به صحن منَشاء تحولات بزرگ
سیدمحمدرضا میرشمسی
منافع ملی، بزرگی و مجازی سازی
سید مهدی حسینی
ادبیات ایثار و شهادت
عیدانه ای برای مجاهدان بی مثال وطن
شهیدگمنام
مثل شهدا
مجتبی رحماندوست
قهرمان را باید مثل یک قهرمان تشییع کرد!
زهرا خراسانی
گزارش و گفت و گو
خاطرات آزادگان/
دیوار مرگ
در دست هر کدام شان هم کابلی بود. آنها در یک مسیر ۱۰۰ متری از ماشین تا محل استقرار ما، ژست آماده باش گرفته و به ماشینی که ما در آن بودیم، نگاه می کردند.
می خواستیم از ماشین پیاده شویم. به تونلی برخوردیم. دو ردیف سرباز بعثی مثل اراذل اوباشی که لباس نظامی به تن شان باشد به صف ایستاده بودند تا با گذراندن ما از تونل مرگ؛ مقدم مان را گرامی بدارند.
در دست هر کدام شان هم کابلی بود. آنها در یک مسیر ۱۰۰ متری از ماشین تا محل استقرار ما، ژست آماده باش گرفته و به ماشینی که ما در آن بودیم، نگاه می کردند.
کافی بود پیاده شویم تا استقبال و پذیرایی کاملی از ما انجام برسانند. من و دوستم قبل از اینکه پیاده شویم، به همدیگر نگاهی انداختیم و گفتیم: «اگر در مسیر خدای نکرده از پا بیفتیم، دیگر فکر بلند شدن را هم نمی توانیم بکنیم. پس باید آنقدر سریع حرکت کنیم تا هم کمتر کابل بخوریم و هم زودتر به داخل ساختمان برسیم.»
الحمدالله همانطور که می خواستیم شد.
سایت جامع آزادگان
نظری بگذارید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
زنگ خاطره
روایتی از نماز خونآلود یک رزمنده امدادگر
عبدالحسین قاهری
مثل گندم درویمان کردند
علی کرمی
روایتی از فوتبال پیرمردها مقابل دشمن بعثی
محمدعلی نوریان
معرفی کتاب