شناسه خبر : 45882
پنجشنبه 06 خرداد 1395 , 10:21
اشتراک گذاری در :
عکس روز

درباره سیدرضا، شهید خان طومان بخوانید

شهادت سیدرضا و 12 همرزمش سند پایمردی رزمندگان مازنی است

 

دولت بهار: وقتی به دیدار خانواده شهید رفتیم، هنوز پیکر عزیزشان به خانه بازنگشته و چند روز از شهادتش گذشته بود. مردم گروه گروه برای تبریک و تسلیت به خانه شهید می‌آمدند و سید محمد پسر چهار ساله شهید با لباس پاسداری مشغول بازی بود. گویی هنوز نمی‌داند غم یتیمی چقدر سخت است. متنی که پیش رو دارید حاصل همکلامی خبرنگار روزنامه جوان با پدر، مادر، همسر و پدرخانم شهید «سیدرضا طاهر» است.

 

به گزارش دولت بهار، سیدرضا طاهر اولین شهید مدافع حرم شهرستان بابل یکی از 13 شهید خان طومان سوریه است؛ شهیدی که پیکرش مدتی در میدان جنگ ماند و همین چند روز پیش به وطن بازگشت تا اول خردادماه در زادگاهش بابل تشییع و به خاک سپرده شود.

برای گفت‌وگو با خانواده شهید با هماهنگی یکی از مسئولان بسیج هنرمندان استان مازندران راهی روستای هریکنده بابل شدیم. روستایی سرسبز، با مردمی ولایتمدار و انقلابی که بیش از 25 شهید تقدیم اسلام کرده‌اند و شهید سید‌رضا طاهر بیست‌و ششمین لاله خونین این روستا به شمار می‌رود.

وقتی به دیدار خانواده شهید رفتیم، هنوز پیکر عزیزشان به خانه بازنگشته و چند روز از شهادتش گذشته بود. مردم گروه گروه برای تبریک و تسلیت به خانه شهید می‌آمدند و سید محمد پسر چهار ساله شهید با لباس پاسداری مشغول بازی بود. گویی هنوز نمی‌داند غم یتیمی چقدر سخت است.

متنی که پیش رو دارید حاصل همکلامی خبرنگار روزنامه جوان با پدر، مادر، همسر و پدرخانم شهید «سیدرضا طاهر» است.

سیدکاظم طاهرهریکنده
 پدر شهید


کمی از خانواده ‌و شرایطی بگویید که پسری برای دفاع از حریم اسلام راهی سرزمین غربت کرد؟

ما از هفت نسل پیش ساکن همین روستای هریکنده بودیم و از سادات و از نسل امام سجاد(ع) هستیم. عشق به خاندان پاک رسول اکرم (ص) با گوشت و خونمان آمیخته است. در دوران دفاع مقدس این روستا نیروهای زیادی به جبهه حق علیه باطل اعزام کرد. در یک روز هفت شهید در این روستا تشییع شدند و همین فضای معنوی و سابقه انقلابی روستا باعث جذب جوانانش به وادی ایثار و شهادت می‌شد. ما در روستا یک معلم شهیدی هم داشتیم که در تربیت و رشد معنوی جوانان مؤثر بود. پسرم وقتی این فضا را می‌دید بیشتر تشویق می‌شد تا در راه دفاع از دین مصمم‌تر باشد و بالاخره به آرزویش که شهادت بود، رسید.

شهید فرزند چندم شما بود؟
 من چهار فرزند دارم. سیدرضا اولین فرزندم بود که 10 دیماه 1364 متولد شد؛ پسرعموی ما جزو شهدای جنگ تحمیلی است که اولین شهید بیت ما بود. 10 سال مفقودالاثر بود و عموی ما با سربلندی می‌گفت خدایا این قربانی را از خانواده طاهری‌ها قبول کن. ما هم می‌گوییم‌ ای خدای بزرگ این قربانی را از ما نیز قبول کن که پسرم برای دفاع از عمه‌اش زینب کبری(س) به شهادت رسید.

خصوصیات اخلاقی سید رضا طوری بود که لایق شهادت باشد؟
سیدرضا از کودکی نوحه تمام مداحی‌ها را می‌خواند و از شش سالگی به نماز و روزه اهمیت می‌داد. زمانی که هوا خیلی گرم بود روزه می‌گرفت. می‌گفتم روزه کله‌گنجشکی بگیر اما تمام روز را روزه می‌گرفت. پسرم از ابتدا دنبال کارهای مذهبی بود. از کودکی تشویقش می‌کردم در مسجد نماز بخواند. بعدها که بزرگتر شد مسجدش ترک نمی‌شد. پسرم سال 84 به عضویت سپاه پاسداران درآمد و کارشناسی جغرافیای نظامی را از دانشگاه امام حسین (ع) گرفت.

الان که چند روزی از شهادت پسرتان می‌گذرد، پدر شهید بودن چه حسی دارد؟
به عنوان پدر شهید همیشه سربلند هستم و خدا را شکر می‌کنم پسرم به آنچه خواسته‌اش بود، رسید. ما هم آماده هستیم تا هر وقت نظام احساس کرد برای دفاع از حریم اهل بیت راهی سوریه و عراق شویم و به دشمنان اسلام ناب محمدی، امریکا و صهیونیسم می‌گوییم به کوری چشم شما دشمنان اسلام، ما تا آخرین نفس و تا آخرین قطره خونمان برای اسلام عزیز جانفشانی می‌کنیم. به دشمنان اسلام می‌گوییم این آرزو را به گور ببرند چون اسلام به یاری امام زمان(عج) و خون شهدا تا ابد پیروز است.

به نظر شما دلیل هجرت و شهادت در غربت مدافعان حرم در چیست؟
الان زمانی شده که احساس می‌کنیم امام حسین صدای «هل من ناصر ینصرنی» را تکرار می‌کند. مدافعان حرم هم صدای امام حسین(ع) را از ته قلبشان می‌شنوند و راهی می‌شوند. امام حسین در کربلا غریب بود. الان حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) غریبند. تکفیری‌ها از صدر اسلام و کفار و منافقین در دوران ائمه معصومین همین برنامه را داشتند و نمی‌خواستند اسلام سربلند باشد. می‌خواستند به اسلام ضربه بزنند اما به کوری چشم یاران شیطان، تا آخرین نفس برای اسلام عزیز می‌ایستیم و جانمان را فدا می‌کنیم.

 کبری غفاری نقی‌ئی
مادر شهید


مادر شهید بودن چه حسی دارد؟

مادر شهید بودن حس سربلندی دارد. اما ما هنوز دینمان را به حضرت زینب(س) ادا نکردیم. اگر الان هم احتیاج باشد دو تا از پسرانم و خودم هم راهی دفاع از حرم بانوی مقاومت حضرت زینب(س) می‌شویم.

 الهامی از شهادت سیدرضا به شما شده بود؟
شب خواب دیدم روی زمین خاک ریخته انگار جنازه‌ای بود و من باید این جنازه را بغل می‌کردم. کفن را باز کردم، آقا رضای من بود مثل زمان طفولیت کوچک شده بود. گفتم این آقای رضای من است، گذاشتم روی زمین. دیدم عروسم گریه می‌کند و می‌گوید خانه شما نمی‌آییم، آقا رضا رفت. به من الهام شده بود که این دفعه منتظر پسرم نباشم. تازه فهمیدم آقا رضا دیگر برنمی‌گردد.

شما به عنوان مادر چه روش تربیتی را پیش گرفتید که فرزندتان اینگونه جانش را فدای خاندان پیامبر (ص) کرد؟
من از کودکی خیلی به اسلام و ائمه علاقه داشتم. همیشه سعی می‌کردم تشییع پیکر شهدا بروم. خیلی شهدا و انقلاب را دوست داشتم. الان که این همه گرانی است یک کلمه نگفتم چرا مسئولان اینگونه عمل می‌کنند. می‌گوییم دنیای اسلام را پایدار نگهداریم. به بچه‌ام توضیح می‌دادم کاری اگر کوچک هم باشد برای خدا انجام بده. وقتی بحث اسلام پیش آمد، پسرم راهی سوریه شد. پسرم دانشگاه امام حسین (ع) که قبول شد خوشحال بود، می‌گفت می‌خواهم به سپاه بروم. گفتم پسرم برو و از اسلام دفاع کن. چون می‌دانستم پاسداران خالصند گفتم هر نانی درسپاه در بیاوری حلال است. دید من راضی هستم. او هم رفت.

خبر شهادت پسرتان را که شنیدید چه حالی داشتید؟
یک‌شنبه 17 اردیبهشت خبر شهادتش را آوردند. اولش شک کردم که درست است یا نه؟ اما بعد از سپاه آمدند گفتند به شما تبریک می‌گوییم و انتظار شهادت پسر‌تان را داشتیم. هدف پسرم شهادت بود. می‌دانستیم مال خودمان نیست. حضرت زینب (س) به من کمک کرد صبرم زیاد شد. الان که هفت روز از شهادتش گذشته انگار دست حضرت زینب روی قلبم است. آرامش دارم، پسرم برای اولین بار که می‌خواست راهی سوریه شود، خداحافظی کرد. برای دومین بار که می‌خواست برود روز مادر بود. شب آمد خانه‌مان هدیه آورد. خبر نداشتم راهی سرزمین شام می‌شود، رفت و دیگر نیامد.

همسر شهید

از نحوه آشنایی‌تان با همسر شهیدتان بگویید. چه شد به همسری یک پاسدار درآمدید؟
من هاجر رستم‌زاده متولد 1366 و همسر شهید سید‌رضا طاهر هستم. من اهل روستای گنج افروز بابل هستم و کارشناس علوم و قرآن و حدیث. معرف ما برای ازدواج یک نفر از فامیل بود که الحمدلله این وصلت انجام شد. سال 87 عقد کردیم، پدرم بازنشسته فرهنگی بود و روحیاتش طوری بود که باعث شد دغدغه‌ای برای زندگی با یک پاسدار نداشته باشم. می‌دانستم پاسداران آدم‌های عادی نیستند، مذهبی‌اند و فکرشان روشن است.

از شهید یادگاری هم دارید؟
 یک پسر چهار ساله به نام سیدمحمد دارم که مانند پدرش عاشق شهید شدن است و مدام ذکر لا اله الا الله می‌گوید و اسم شهید را می‌برد.

خصوصیات اخلاقی شهید چطور بود؟
اخلاق همسرم فوق‌العاده بود. اخلاق خوبی داشت. مثلاً برای خرید به بازار می‌رفتیم طرف مقابل با او درددل می‌کرد، کمکش ‌می‌کرد و مشکلات مردم را پیگیری می‌کرد یا لااقل سنگ صبورشان می‌شد. می‌گفتم آقا رضا تو اینقدر خوبی اگر از ما دور باشی دلمان تنگ می‌شود. مأموریت زیاد می‌رفت. به دوری‌اش عادت داشتم. عضو لشکر 25 سپاه کربلا بود. آقارضا خیلی شجاعت داشت. او و همرزمانش جلوی جبهه‌النصره ایستادند و با آنکه تعدادشان کم بود، تا آخرین قطره خونشان ایستادگی کردند و جانشان را در راه دفاع از حرم دخت‌الحسین (ع) فدا کردند و مانند روز عاشورا 100 نفر از پاسداران در مقابل 3هزار نفر از لشکر کفر ایستادگی کردند. این 13 شهید گلگون‌کفن افتخار مردم مازندران هستند. رزمندگان این استان مانند عملیات والفجر 8 که رزمندگان 25 کربلا در مقابل دشمن ایستادگی کردند، در خان طومان هم دلاورانه جنگیدند.

آخرین خداحافظی چطور رقم خورد؟
آخرین خداحافظی‌اش اینگونه بود که زنگ زد و گفت وسایلت را جمع کن تا یک شب دیگر در خانه پدرم باشیم. اصلاً اطلاع دقیق نداد چنین سفری دارد. همیشه نگران بودم شاید همسرم به شهادت برسد. اما او عاشق حضرت زینب(س) بود. می‌گفت حضرت زینب عمه من است.

از پسرتان تنها یادگار شهید برایمان بگویید.
پسرم سیدمحمد چهار سالش است. موقعی که رضا به سوریه می‌رفت، ساعت یک نصف شب بود. پسرم آینه و قرآن آورد و رفت بالای صندلی و قرآن بالای سر پدرش گرفت. گفت باباجون دوباره برگرد و خودش پشت سرش آب ریخت. پسرم شهیدان گمنام را خیلی دوست دارد. حتی در خانه، شهید بازی می‌کند. همیشه لااله‌الا‌الله می‌گوید. برایش چیز غریبی نیست، پدرش شهید شده است. خیلی با بابایش رفیق بود. الان دارد با خودش می‌جنگد که چطور نبود پدر را تحمل کند.

یعقوب رستم‌زاده
 پدر‌خانم شهید


به نظر شما راهی که سیدرضاها می‌روند چقدر ارزش دارد که خونشان را پای آن بدهند؟

ما از ابتدا ریشه مذهبی داشتیم و خودمان بچه انقلابی بودیم. خوب می‌دانیم شهدا جانشان را نثار می‌کنند تا اسلام و انقلاب زنده بماند. در زمان جنگ وقتی که تنها دخترم هاجر هفت روزه بود، با دو تا بچه دیگرم از بابل به عنوان معلم مأموریت گرفتم و به کردستان رفتم. از طرف آموزش و پرورش برای کارهای فرهنگی مأموریت داشتم. برای خدمت به انقلاب، بچه‌هایمان را از کودکی با جنگ آشنا کردم.

الان هم نوه‌ام سیدمحمد را بزرگ می‌کنم که سرباز امام زمان (عج) باشد. چون آرمان‌هایمان بزرگ است. دشمنان بدانند این قرن، ‌قرن بیداری است مخصوصاً جوان‌های مسلمان و شیعه که پیرو امیرالمؤمنین هستند، با ظهور اسلام همه بیدار شدند و با هدایت رهبر معظم انقلاب تمام نقشه‌های دشمنان برملا شد.

شکر خدا با این سلحشوری که در کشورهای اسلامی به وجود آمد، مخصوصاً در ایران، حزب‌الله لبنان، یمن و... ان‌شاءالله بیداری در سراسر جهان اسلام اتفاق خواهد افتاد. دشمن سرانجام شکست خواهد خورد. دلیلمان این است که دشمنان خواستند در کشور ما با هشت سال جنگ تحمیلی به انقلاب اسلامی ضربه بزنند که نتوانستند و حالا در کشورهای اسلامی توطئه می‌کنند.

اما آنجا هم موفق نخواهند شد. هر جا فتنه‌ای برپا شد، این جوانان مقابله کردند. روزی صهیونیسم مدعی از نیل تا فرات بود. اما امروز از ترس حزب‌الله دور خودش حصار کشیده تا از موشک‌های حزب‌الله لبنان در امان باشد، این بار نیز پیروزی از آن جبهه مقاومت اسلامی است.

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi