شنبه 12 تير 1395 , 08:35
گفت وگو با جانباز خوزستانی"محمد راکی"
سهم من این بود که خانه نشین نشوم
ما جانبازان وظیفه داریم تبلیغ فرهنگ ایثار و شهادت را از خانه و خانواده شروع کنیم تا به افراد جامعه برسد. دخترم که سه ساله است هم تا حدودی می تواند درباره علت ویلچری بودن من تعریف کند.
فاش نیوز - من بعد از مدتی رفتوآمد به آسایشگاه جانبازان به این نتیجه رسیدم که برای فیض بردن از کلام دلنشین آیههای اخلاصِ در هشت سال دوران ایثار و شهادت، باید فقط روزهای سهشنبه به آن جا بروم، زیرا در این روز اکثر عزیزان جانباز برای برخوردار شدن از خدمت درمانی مرکز توانبخشی میآیند. با توجه به اینکه ایام پر خیر و مبارک ماه رمضان را پشت سر میگذاریم، برآن شدیم یک گپ و گفتی با جانبازان در این خصوص داشته باشیم. کافی بود این طرح را به یکی از اعضای هیئت پیگیری امور جانبازان بگوییم.
لذا هدفم را با برادر حاج علی ذاکری، جانباز نخاعی - گردنی مطرح کردم. ایشان مثل همیشه با قدرت بینظیرش، مقدمات این دیدار را با چند جانباز والامقام فراهم کرد. من رأس ساعت ده صبح روز سهشنبه اولین هفته ماه مبارک، پا به بوستانی گذاشتم که شکوفههایش بوی خوش یاسهای عبودیت محض، معنویت و ایثار در راه خدا را میداد. در همان بدو ورود چشمم به حاج ذاکری افتاد. او که همهچیز را مهیا کرده بود، با لحن صمیمانهای به همرزمانش مختصر توضیحی داد و از آنها خواست با من همکاری کنند. اینک توجه شما را به این گفتوگوهای ویژه و دیدنی با رنگ و بوی ماه رمضان المبارک جلب میکنم.
*** لطفاً خودتان را معرفی کنید و بفرمایید از چه زمان به مقام جانبازی نائل شدید؟
- من محمد راکی اهل مسجد سلیمان هستم ولی در اهواز ساکنم. در سال 60 بنا بهضرورت جنگ، بعد از اتمام درس، خودم را به ارتش معرفی کردم و به جبهه اعزام شدم. یک دوره 45 روزه و فشردهای را در تهران طی کردم. آن زمان بخشهای از عملیات فتح المبین در سایت چهار و پنج و فکه هنوز در جریان بود که من هم افتخار شرکت در این عملیات را پیدا کردم. بعد از یک ماه، در عملیات بزرگ آزادسازی خرمشهر هم افتخار حضور داشتم.
***یک خاطره جالب از جبهه تعریف کنید.
- تمام جبهه خاطره بود. اما یکی را تعریف میکنم. در عملیات بیتالمقدس در منطقه شلمچه بودیم. شب با تعدادی از بچهها گم شدیم. با بیسیم درخواست میکردیم که به ما بگویند ما الآن در کدام قسمت هستیم. در همین احوال دشمن هم مرتب بهطرف ما تیراندازی میکرد. یکی دو تا کانال هم در اطراف ما بود که برای در امان ماندن از شلیکهای دشمن، مرتب جای خودمان را عوض میکردیم. برای استراحت پشت تپهای نشستیم. در همان تاریکی یک آقایی هم همراه ما بود که او را نمیشناختیم. کمی حساس شدیم. کمکم پی بردیم که او یکی از سربازان عراقی است که با ما همراه شده است. با اینکه اسلحهاش هم دستش بود، ولی به ما کاری نداشت. او از یکی از سنگرها بیرون آمده بود و در میان جمع ما حرکت میکرد. تا صبح که هوا روشن شد هم با ما آمد. اتفاقاً وسط راه یکی از دوستان ما مجروح شد. چون سرباز عراقی جثه قویتری داشت، رزمنده مجروح را روی کول خود گرفت تا به مقر رسیدیم.
*** تاریخ دقیق جانبازیتان را بفرمایید؟
- تاریخ دقیق جانبازیام روز اول تیرماه 61 در منطقه شلمچه است. من تقریباً در ساعت دو نیمهشب در منطقه پست نگهبانی داشتم. نیروهای خدماتی و جهاد هم در همان حوالی ما در حال جادهسازی برای عملیات رمضان بودند. دشمن متوجه و هوشیار شده بود و با آتش تهیه زیادی ما را میزدند تا حرکت ماشینها را متوقف کنند. جاده زیر آتش شدید خمپارهها و موشکها قرار داشت. در همین حین چندین خمپاره ی شصت نزدیک من اصابت کرد که بدنم از چند جا مجروح شد. ابتدا مرا به بیمارستان طالقانی آبادان اعزام کردند. بعد به بیمارستان جندیشاپور اهواز و درنهایت با هواپیمای 330 ارتش به بیمارستان امیرالمؤمنین تهران منتقل شدم.
***چطور متوجه خاص بودن مجروحیتتان شدید؟
- اولش متوجه نبودم. فکر میکردم با درمان بهبود پیدا میکنم. اما همینطور که روزها پشت سرهم میگذشت و درمانهای مخصوص و متفاوت جانبازان ویلچری را میدیدم، متوجه شدم این درمانها برای این است که دیگر نمیتوانم از پاهایم استفاده کنم. البته آن موقع کمی برایم سخت بود. اما با کمک خدا و دوستان نخاعی دیگر، خود را برای زندگی در شرایط جدید آماده کردم.
***اولین اولویت شما بعد از جانبازی چه بود؟
- من باید تلاش میکردم به زندگی جدید خودم را سازگار کنم. کمی که حالم بهتر شد، در کنکور شرکت کردم و در رشته آموزش ابتدایی قبول شدم. یکی دو ترم ادامه دادم. ولی باز شرایط جسمیام طوری شد که مجبور بودم مدام به بیمارستان بروم. بهناچار درس را رها کردم. متأسفانه در همان زمان حوادث تلخ فوت پدر و برادرم باعث شد من بهکلی درس را کنار بگذارم. آنها واقعاً پشتیبان من بودند. بعد به موضوع ازدواج فکر کردم. منتظر پیدا شدن یک مورد خوب بودم. کمی دیر ازدواج کردم اما شکر خدا الآن صاحب یک همسر خوب به همراه دو فرزند هستم.
***دوست دارید درباره ازدواج و نقش همسرتان در زندگی یک جانباز صحبت کنید؟
- بله. وقتی احساس کردم آمادگی ازدواج را دارم به پیشنهاد بستگان یکی از دختران اقوام را برای من در نظر گرفتند. موضوع با ایشان مطرح شد. با اظهار تمایل و آمادگی ایشان به خواستگاری رفتیم و در کوتاه زمانی وصلت ما سر گرفت. از خوبیش هر چه بگویم کم است.
***یک جانباز نخاعی با چه مشکلاتی رو به رو است و راهکار درمان چیست؟
- مشکلات که زیاد است. اولش موضوع نشستن جانباز روی ویلچر است که اگر زیاد بنشیند و تحرکش کم باشد، ایجاد زخم بستر می کند. عفونت مجرای ادراری مهمترین عارضه است. به هرحال مشکلات زیاد است و باید مواظبت های خاصی برای جانباز انجام شود. من به عنوان جانباز نخاعی در اولین اقدام برای حفظ سلامتی به سمت ورزش کردن گرایش پیدا کردم که تا الان به لطف خدا از خیلی مشکلات ویلچر نشینی دور هستم.
***گرایش ورزشی شما در چه زمینه ای است؟
- سال های ابتدایی صرف درمان زخم ها شد ولی از سال 72 به صورت حرفه ای بسکتبال با ویلچر را دنبال کردم. یکی از دوستانم که با بنیاد ارتباط داشت، مرا به این راه راهنمایی کرد. البته ابتدا تنیس روی میز را انتخاب کردم اما احساس کردم تحرکش کم است. به همین دلیل بسکتبال را انتخاب نمودم. تا حالا چندین قهرمانی کشور و مقام های دوم و سوم را از آن خود کرده ام.
*** درباره اولین ماه مبارکی صحبت کنید که جانباز بودید.
- من از سن کودکی خیلی ایام ماه مبارک رمضان را دوست داشتم. از سنین طفولیت به اصرار از پدر و مادرم می خواستم که من هم روزه بگیرم. سحرها و دعاهایش را خیلی دوست داشتم. اولین ماه رمضان واقعی ام در سن یازده سالگی بود که به اتفاق جمع خانواده ام که یک خانواده پر جمعیتی هم بودیم، به طور کامل با شور و شعف زیاد روزه گرفتم. اولین ماه مبارکی که بعد جانبازی من فرا رسید، در بیمارستان بودم. آن سال به خاطر شدت جراحات نتوانستم روزه بگیرم. اما از آن سالی که به خانه خودمان برگشتم، یک چند سالی روزه گرفتم. ولی کم کم شرایطم طوری شد که به توصیه پزشکان برای حفظ سلامتی از انجام کامل این فریضه معنوی محروم شدم. حالا هم که چند سال است مجبورم از داروهای خاصی استفاده کنم، از این فریضه به کلی بی نصیبم. اما روح معنویت ماه مبارک را در خودم زنده نگه داشته ام.
***وسایل و داروهای مورد نیازتان را راحت تهیه می کنید؟
- خوب است. یک سری لوازم ها دیر به دست ما می رسد. ما بعد سال ها دیگر می دانیم به چه ویلچری نیاز داریم. اما مسئولین که در تهران هستند، یک ویلچر خاصی را می خرند و ما را مجبور می کنند از همان استفاده کنیم. در حالی که اصلا کیفیت خوبی ندارند و در کوتاه زمانی خراب می شوند. مهم اینکه این یک نوع ویلچر را به همه جانبازان ویلچری با درصد ضایعه جانبازهای متفاوت می دهند. ویلچر باید با شرایط جانباز وفق داده شود. گاهی داروهایی که دکترها می نویسند، گیر نمی آید یا بیمه ها پرداخت هزینه آن را قبول نمی کنند. مشکلات درمانی جانبازان خیلی زیاد است.
*** چه عامل مهمی است که باعث می شود یک جانباز نتواند روزه بگیرد؟
- نوع جانبازی ها فرق می کند. جانبازان اعصاب و روان بخاطر خوردن مقدار زیادی دارو در ساعات مقرر از این فریضه محروم می شوند. بقیه جانبازان هم بنا به دلایلی نباید روزه بگیرند. البته دکتر تشخیص می دهد. با بالا رفتن سن، مشکلات جانباز بیشتر می شود. اما اگر بخواهم درباره جانباز نخاعی بگویم، مهمترین عامل، تامین مایعات بدن جانباز است. مرتب باید آب بخورند. سیستم کلیوی باید مرتب شستشو بشود. اوایل جانبازی خیلی از جانبازان می توانند روزه بگیرند، اما اکثرا به عفونت های شدید ادراری دچار می شوند که آن وقت نمی توانند روزه بگیرند.
***لطفا درباره رژیم غذایی یک جانباز نخاعی کمی صحبت کنید .
- کلا رژیم جانبازان نخاعی با بقیه افراد کمی تفاوت دارد. چون تحرک کمتری دارند، باید از خوردن غذاهایی پرهیز کنند که ایجاد یبوست می کند. استفاده از غذاهای نرم، سبزیجات و میوه جات شدیدا توصیه می شود. در خوردن نمک و چربی خیلی مراقب باشند. در همین راستا باید از خوردن غذاهایی که انرژی لازم را به بدن جانباز می رساند، کوتاهی نکند. خوردن مایعات یکی از واجبات برای جانبازان است. من در اولویت همه این دستورات برای یک جانباز هیچ چیز را به قدر ورزش مهم نمی دانم. من الان با وجود 53 سال سن به مدد همین ورزش است که شرایط بدنی ام با وجود خوردن داروهای متعدد باز هم خوب است. پس می گویم برادران جانباز تا می توانید ورزش کنید. ورزش. ورزش. بی تحرکی سمی مهلک برای جانباز روی ویلچر است.
*** اگر جانبازی نتواند حرفه ای ورزش کند چه؟
- آن ها می توانند در روز یک ساعت به طور مرتب با کمک اعضای خانواده ورزش های سبکی انجام بدهند. برای این موضوع راهکارهای زیادی است. حرکت دادن دست ها و پاها با کمک خانواده ساده ترین حرکات ورزشی است. یه سری وسایل کمک ورزشی سبکی هم هست که می شود آن ها را به تختش وصل کرد. به هر حال حرکت دادن دست و پا به صورت منظم شرط سلامتی است.
*** از تکریمی که این روزها در حق جانباز می شود، راضی هستید؟
- تکریم که هست. در یک روزهای به خصوصی می آیند سراغ جانباز و یا خانواده شهدا که همین هم کمرنگ شده است. امیدوارم مسئولین و صدا و سیما به این مهم بیشتر توجه کنند. البته ما مردمی داریم که به موقع در صحنه حاضر می شوند.
***خودتان برای تبلیغ فرهنگ ایثار و شهادت چه کرده اید؟
- از دست من همین برآمد که خانه نشین نشوم و در جامعه حضور داشته باشم. به خاطر ویلچری بودنم احساس ضعف نکردم. بلکه همه کارهای خودم را انجام می دهم. رانندگی می کنم و مایحتاج خانه را خودم تهیه می کنم. در حد یک انسان کامل با یک درصد کمتر فعال هستم. فعالیت های ورزش هم که به جای خود انجام می دهم. همه این ها باعث می شود که مردم وقتی یک جانباز نخاعی را می بینند، روح استقلال و اعتماد به نفس را در او ببینند. این برای تقویت روحیه مردم خیلی اثرگذار است. حضور در جامعه و حضور در صحنه دفاع از ولایت همه و همه نقش سازنده جانباز را نشان می دهند.
***شما در کار خانه به همسرتان کمک می کنید؟
- بله. همسرم در زمان هر دو بارداری اش استراحت مطلق بود. خدا شاهد است خودم هم غذا درست می کردم و حتی در بارداری دومش از بچه اول به تنهایی مواظبت می کردم. تر و خشک کردن بچه با من بود. همه کار می کردم تا بچه ها به دنیا آمدند.
***شما راوی حماسه خودتان هستید یا مثل بعضی ها دوست ندارید درباره اش حرف بزنید؟
- نه. حرف می زنم. حتی پسرم که الان هفت سال و نیمه است، کاملا درباره جانبازی من اطلاعات دارد و مرتب با زبان بچه گانه اش از من سوال می کند. آن قدر شیرین زبان است که در همین سن هم در جمع با افتخار می گوید: "بابام جانبازه هفتاد درصده". دخترم که سه ساله است هم تا حدودی می تواند درباره علت ویلچری بودن من تعریف کند. اصلا ما جانبازان وظیفه داریم تبلیغ فرهنگ ایثار و شهادت را از خانه و خانواده شروع کنیم تا به افراد جامعه برسد.
*** آخرین حرف و توصیه تان را به مسئولین و مردم بفرمایید.
- ما یک نظام شاهنشاهی داشتیم که ما را یک کشور مصرف کننده کرده بود. یک کشور دسته سه یا چهار آسیایی بودیم. الان به لطف الهی و رهبری امام (ره) و دلاوری های رزمندگان اسلام به جایی می رسیم که خواستگاه بزرگترین ابرقدرت دنیا مثل آمریکا این می شود که با ما سر یک میز مذاکره بشیند. ما الان تبدیل به یک همچین کشوری شدیم. الان در منطقه و جهان یک کشور امنی به شمار می رویم. همه این ها از دستاوردهای این نظام است و داشتن بسیج بیست میلیونی است. در زمان جنگ اکثریت مردم خودشان را سرباز می دانستند. الان هم با رهبریت امام خامنه ای در اوج اقتدار و عزت هستیم. پس مسئولین و مردم باید تا آخرین قطره خونشون پشتیبان ولایت و نظام باشند تا به فرمود امام راحل به مملکت آسیبی نرسد. این کمبودها و مشکلاتی که در کشور ما است، در تمام کشورها حتی کشورهای پیشرفته هم هست. در این نظام ها و دولت ها هم هست. ما نمی بینیم و آن ها هم پخش نمی کنند. تابع ولایت فقیه باشید. ما با اطاعت از فرمایشات رهبری ان شاءلله می توانیم بر مشکلات فائق بیاییم و پیروز شویم.
***خیلی عالی. دست شما درد نکند که با بیانی ساده این طور روشنگری کردید. خدا نگه دار شما و خانواده تان باشد.
- ممنون. من هم از شما تشکر می کنم.
گزارش: جعفری از اهواز
الحمدلله لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله
الحمدلله حمدا کثیرا طیبا واسعا
پاینده باشید