زندگی ام در یک پاراگراف

رضاامیری فارسانی- لازم است به استحضارتان برسانم که امروزهرگونه درخواستی، چه حقیقی، چه حقوقی، چه قانونی، چه شرعی، از این دولت قابل تحقیق نمی باشد و تاکنون باگذشت سه سال از عمردولت یک مصوبه و یا یک تغییر ارتقائی درجهت رفاه ایثارگران نداشته ایم.

 به جهت اطلاع جنابعالی برای تسکین و آرامش شما وهمه دوستانم که به نوعی به ایشان اجحاف شده، بایدعرض کنم (این حقیر فرزند شهیدم که در۱۴سالگی همپای پدرم قبل ازجنگ درسپاه حضورداشتم وخداراگواه می گیرم وقتی فانسقه راتاآخرین سوراخ تنگ می کردم و کلت رُولوری که متعلق به پدرم بود روی فانسقه یک طرفش می کشید پائین تانزدیک زانویم. این را بدین جهت عرض کردم که دوستان بدانند از۱۴سالگی درنظام بودم بطوری که وقتی عملیات محرم پدرم شهیدشد،بعدازمراسم هفتمین روزش برگشتم جبهه.

 سال ۶۴ دچار عوارض شیمیایی شدم و تاسال ۸۴ یعنی دقیقا" ایامی که خداگواه است قادرنبودم ازنانوائی نان بخرم، ایامی که صادقانه به جان شهدا یک برگه اسکناس یایک سکه پولی نداشتم، هفته دفاع مقدس بود. فرماندهی سپاه شهرم یک سردار ارزشی شده بود که ازهمرزمان پدرم بود وهمزمان شاهدحضورخودم هم درعرصه هابود.

 ایشان در دهمین روز کاریش در فارسان از پاسداران همشهریم سراغ ما رامی گیرد که پسر شهیدامیریان چه کاره است؟ شغلش چیه؟ وقتی میفهمدکه بعدازجنگ مادیگرخانه نشین شدیم، ناراحت می شود وهمان لحظه زنگ میزند بنیادکه آقای حیدری من میخواهم بروم منزل فلانی. شماهم بایدتشریف بیاورید که بدون هماهنگی می آیند. وقتی وضع مارامی بیندناراحت می شودکه چرادنبال، جان بازیت نرفتی؟ وچراوچرا،و همان جاباآقای یدالهی هماهنگی میکندکه فرداصبح پرونده من راجهت تکمیل وارسال به کمیسیون ومراحل بعدی آماده کنند.

 خلاصه اش این شد که بعد از یک سال از تکمیل پرونده تائیدیه.کمیسیون بدوی.تائیدیه بیمارستان شهیدصدوقی.بیمارستان الزهرا.کلینیک امام رضا، کمیسیون ماده ۳بنیاد همگی تکمیل می رویم کمیسیون عالی. با تائیدیه کمیسیون عالی احراز مرکز ۱۵% جان بازمی شویم.

 سال بعدش درکمسیون حالت اشتغال ازکارافتاده شدم ومستمری بگیر.چندماهی مستمری گرفتم. یکدفعه تاریخ انقضایم فرارسید و عین یک قوطی کمپوت فاسد پرتمان کردنددور. صفردرصد وقطع مستمری! رفتیم استان گفتندتهران. آمدیم تهران گفتندنامه های شهیدبقایی جعلی هستند! گفتیم ماکه نامه ازبقایی نداشتیم. تااومدیم ثابت کنیم بااسنادومدارک خودآقایان که برادران ماباصورت سانحه آمده ام وطول درمان این دوبرگ نامه که بنام من دراین پرونده است رامن نیاورده ام، من اصلانامه همزمان نداشتم، اگرداشتم تو برگه های تکمیلی ثبت میشد وکمیسیون ماده ۳اشاره می کرد.

 خلاصه برادر۲۰ماه مستمری ماقطع شد و بازایام گذشته! تاخدای ابراهیم، پدرومادرواموات سیدمنصور میرمرادی راقرین رحمت قرار دهد، خدابه آبروی شهدا این مرد راباسربلندی تانهایت عزت همراه باشد، نیم ساعت مدارک مارا مرورکرد و متوجه قضیه شد و  دستور افتتاح پرونده راداد وگرنه حالابایدمگس پرانی می کردیم. گرچه این هفتصدهزارتومان پول نان وپنیروخیارنمی شود ولی آبروی پدرمان راخرید.

 میرمرادی آبروی خودم راحفظ کرد والابایدخودکشی می کردم. دریک شهرکوچک مابین دوستانی که همرزم وهمکارمان بودندحفاظت کرد. بعدش رفتیم گفتیم برادران ما دخترمان عروسی کرده، سی میلیون تومان به اکبرحیدری لوازم خانگی بدهکاریم. اگر می شود این ۲۰ماه معوقات مارابدین؟ اون بیست سالی که نیامدیم پیشکش تان. گفتندمستمری معوقه ندارد!

 خلاصه معلوم نشداین بیست ماهی که مستمری ماقطع بودکجارفتش؟ ما پدرمان سال ۹۱بایدپاداش خدمتش رامی گرفت، الان ۹۵ هنوز ندادند. این دولت تنهاکاری که انجام داد برجام بودکه آن هم شده نافرجام. فعلابایدمنتظرماند، یکی ازجنس دکترحسین دهقان، سید منصور میرمرادی ریاست عالی شود. بواسطه دردی که کشیده اندوشناختی که ازجامعه هدف دارند، حق وحقوق ما را بگیرند وبدهند. والامن سه بارتاپشت درب اتاق شهیدی آمدم، هربار۶۰۰کیلومترراه راطی می کردم، نگذاشتن ایشان راببینم.

  بنیاد بنیادی میخواهد. غیر از بنیادی کسی نمیتواند بنیادرااداره کند. یاحق