شناسه خبر : 47583
یکشنبه 27 تير 1395 , 16:37
اشتراک گذاری در :
عکس روز

نامه‌ای از قلب عراق برای امام

این پایان نامه بود. نامه را با امید فراوان و توکل به خدا فرستادم. در ایران هم، با اولین‏ ‏نگاه متوجه شده بودند که مخاطب این نامه کیست و لذا آن را خدمت امام برده بودند.‏ ‏کاش نگاه من همراه آن نامه رفته بود و چشمان آن عزیز را می دیدم.

‏‏بنده در تیر ماه سال ۱۳۶۶ نامه ای برای امام نوشتم و امام هم عنایت کردند و جواب آن‏‎ ‎‏را برای من فرستادند. من عادتم بود که در تمام نامه هایم یک اشاره کوچک سیاسی یا‏‎ ‎‏خبری داشته باشم و مطلبی را بفهمانم که در باطن، داغی هم به دل عراقی ها گذاشته‏‎ ‎‏باشم و رسالتم را انجام داده باشم.

من همیشه دلم می خواست حرف دلم را برای امام‏‎ ‎‏بگویم و پیامی از اسارت برای امام بفرستم و تجدید بیعتی بکنم. البته، تمام نامه هایی را‏‎ ‎‏که می نوشتیم با توسل می فرستادیم. مخصوصاً برای نامه هایی که حاوی نکات سیاسی‏‎ ‎‏بود، به نیت اینکه حفظ شود و به مقصد برسد، آیه الکرسی و معوذتین و انواع دعاها و‏‎ ‎‏آیات را چند بار می خواندیم و بعد می فرستادیم؛ البته، خیلی از نامه ها هم نمی رسید.‏‎ ‎‏یادم هست که به این نامه خیلی دعا خواندم و خیلی توسل داشتم که برسد. از طرفی،‏‎ ‎‏برای اینکه علامتی باشد که نشان دهد مخاطب این نامه امام است، از کلمه روح خدا، که‏ ‎‏ترجمه نام امام است، به نحوی خاص استفاده کردم. تیرماه ۶۶ بود که تصمیم گرفتم برای‏‎ ‎‏امام خمینی(س)، که از دوری اش بسیار می سوختم، این نامه را بنویسم. در کلمات آن‏‎ ‎‏نامه خیلی دقت و فکر کردم، تا هم مشخص شود مخاطب من امام است و هم عراقی ها‏‎ ‎‏متوجه موضوع نشوند. می خواستم رنج هایی را که در فراق امام می کشیدیم و میزان‏‎ ‎‏ارادت مان را از آن راه دور بیان کنم.‏

‏‏هر وقت صحبت آزادی می شد، چون خیلی گرفته بودیم، دوستان می گفتند: کاش‏‎ ‎‏زودتر آزاد بشویم، چون آن روز که ما آزاد بشویم، به خاطر اسارتمان هم که شده برای ما‏‎ ‎‏وقتی برای دیدار با امام تعیین می کنند و می رویم با امام ملاقات می کنیم و وقتی که ایشان‏‎ ‎‏را ببینیم همۀ ناراحتی هایمان فراموش می شود. این آرزوی همه ما بود. وقتی دوستان این‏‎ ‎‏صحبتها را می کردند، نسبت به این مسأله امیدی نداشتم و دلم گواهی به توفیق دیدار‏‎ ‎‏نمی داد. گاهی خودم را ملامت می کردم که چرا اینطور فکر می کنی؟ همه می گویند‏‎ ‎‏ان شاءالله امام را می بینیم، ولی تو ناامید هستی؟ خلاصه، هیچ وقت آرزوی این توفیق را‏‎ ‎‏به زبان نمی آوردم و شاید همین مسأله برای بچه ها علامت سؤالی شده بود. به هر حال،‏‎ ‎‏در آخر آن نامه هم نتوانستم این مسأله را بپوشانم (هر چند، آخرالامر هم من سعادت‏‎ ‎‏دیدار امام را نداشتم). این نامه ای است که من برای امام نوشته ام:‏

‏‏بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم ایاک نعبد و ایاک نستعین ‏

‏‏مادرم سلام، این نامه مخصوص پدر بزرگوارم است.‏

‏‏     پدر عزیز و هادی ام و مایۀ دانایی ام و دارای روح خدایی ام، سلام علیکم!‏

‏‏     ‏‏گرچه مشکل است معرفت قدر تو، اما این جملاتی است تقدیم به قلب تو. وصفت‏‎ ‎‏را از چند چیز پرسیدم. از کوه، گفت: از من استوارتر. از دریا، گفت: از من خروشانتر. از‏‎ ‎‏خورشید، گفت: از من تابانتر. گاهی که سر انقیاد و حال تحقیر بر دامنت گذاشتیم به ما‏‎ ‎‏فرزندانت فرمودی: ـ اگر لایق باشیم ـ دست و بازوی شما را می بوسم.‏‎[۱]‎‏ دانی چرا چنین‏‎ ‎‏شاعرانه می گویم؟ دیده ای پروانه را گرد شمع مجنون وار فقط سر سودای وصال نور‏‎ ‎‏دارد؟! من الآن چنینم و یاد مثالم در خاطرم هست که از او دورم، اما عیان می بینم که اگر‏‎ ‎‏مولایت بخواهد، به زودی شاید تو را ببینم و اگر نبینم وعده ما بر سر حوض با مادرت‏ ‏ان شاءالله . خداحافظ. التماس دعا. پدر، ما را حلال کن!‏‏۲۲/۴/۶۶‏

‏‏این پایان نامه بود. نامه را با امید فراوان و توکل به خدا فرستادم. در ایران هم، با اولین‏‎ ‎‏نگاه متوجه شده بودند که مخاطب این نامه کیست و لذا آن را خدمت امام برده بودند.‏‎ ‎‏کاش نگاه من همراه آن نامه رفته بود و چشمان آن عزیز را می دیدم. آن رهبر فرزانه امت‏‎ ‎‏اسلامی که اوقاتش بسیار گرانقدر بود، با آنهمه مشغلۀ مرجعیت و سیاست و رهبریت،‏‎ ‎‏جواب مرا داده بود، هر چند این جواب در عراق به من نرسید، اما بعد از آزادی آن را در‏‎ ‎‏مجلات دیدم. امام در جواب مرا فرزند خود خطاب کرده بودند، در حالی که لیاقت آن را‏‎ ‎‏نداشتم. امام کلماتی به کار برده بودند که مفهوم آنها را فقط یک اسیر درک می کرد و روح‏‎ ‎‏خستۀ او را که محتاج تسکین بود، نوازش می داد. حالا کلماتی که امام به کار برده بود را‏‎ ‎‏برایتان می خوانم تا ببینید چقدر حساب شده است. ایشان مقاومت ما در برابر مشکلات‏‎ ‎‏را تکلیف، تسلیم، رضا و امتحان بزرگ دانسته بودند. امام آرزوی آزادی ما را داشتند، اما‏‎ ‎‏وعده دیدار نداده بودند. متن جواب امام به این شرح است:‏

‏‏به نام خدا‏

‏‏فرزند عزیزم، نامه شما که از سلامت مزاجتان، بحمدالله خبر داد، واصل شد و موجب‏‎ ‎‏خرسندی از این جهت، و افسردگی از جهات دیگر شد. عزیزم ما سلامت هستیم و به‏‎ ‎‏شما و سایر دوستانِ در بند دعا می کنم. شما نگران نباش. این نحو گرفتاریها برای‏‎ ‎‏دوستان خدا همیشه بوده و موجب بلندی مقام و رحمت خدا هست. امیدوارم‏‎ ‎‏به زودی همگی با سلامت به وطن خود باز گردید. به دوستانتان سلام مرا برسانید.‏‎ ‎‏خداوند به شماها صبر و اجر عنایت کند. عبدالله .‏‎[۲]‎

‏‏امیدوارم که هنوز دعای آن وجود ملکوتی شامل حامل ما باشد و در آخرت از‏‎ ‎‏شفاعتشان بهره مند شویم.‏

۱)) صحیفۀ امام؛ ج ۱۶، ص ۱۴۳٫

۲)) صحیفه امام؛ ج ۲۰، ص ۳۰۷٫

راوی: آزاده محمدمراد حمزه ای /سایت جامع آزادگان

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi