شناسه خبر : 47919
چهارشنبه 06 مرداد 1395 , 09:13
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تبارتان به «کربلا» می رسد

اسماعیل حسین پور -  شما بزرگید، به بزرگی تاریخ پرشکوه این سرزمین، به بالابلندی عَلَم و علم بردوشان دیروز، شما با هر چه «عشق»، با هرچه «عاشورا»، با هر چه«عباس» نسبت دارید. هر چند از این خاک رُسته اید و از هر چه دام رَسته اید، ولی جهان هنوز در حیرت از ایثار سرخ شمایان است.

 انگار دیروز بود که رفتید، رفتید تا بگویید در چشم تان «جان» و «جهان» حقیرند. حالا از پسِ این همه سال، این همه انتظار هنوز هم همان عَلَم برافراشته ی دیروزید که برخاسته اید و قامت افراشته چون قله های «گلیل» و «شاه جهان» جاودان مانده اید. شما هر چند تن کشیده ی این دیارید ولی تبارتان به «کربلا» می رسد، به «شلمچه»، به «شاخ شمیران» تبارتان به «هویزه» می رسد، به «دهلاویه» به « کردستان» ، به «کرمانشاه»، به «کرند» و «سرپل ذهاب» و... شما با هر چه آیینه، با هر چه غیرت نسبت دارید.

 شما بزرگید نیاز به بزرگداشت ندارید این ما هستیم که کوچکیم و می خواهیم با نامتان نسل فردایمان را، تاریخ مان را بزرگ کنیم. می خواهیم نامتان در قاب قلب جوانان این سرزمین مانا شود. این است که به بهانه ی نام پر تلألویتان که آفتاب همواره در طلوع است می خواهیم از سیاهی روزها و روزگار گذر کنیم. در این عصر عاقبت نندیشی و عافیت اندیشی ها و در این روزگار تلخ مصلحت اندیشی ها می خواهیم همه در زیر بیرق نامتان گرد هم آییم تا بگوییم ما فرزندان یک مکتبیم، قدکشیدگان در زیر یک آفتاب و یک خاک و یک خیمه ایم. درست مثل خیمه ی ساده ی «عاشورا»ییان و در برابر دشمن دین و دیارمان هر که و هر چه باشد یک صدا می ایستیم.

  امروز به یمن نام شما شاهدان همیشه ی تاریخ، در جهان سَریم و سرآمدیم و این تن و وطن، این چشم و چشمه ها برای همیشه به شما مدیونند. ما برای همیشه ی تاریخ به سرخی خونتان که مثل فواره ای بی فرود در فراز همواره است و بالا می رود مدیونیم. حالا دوباره با چراغ نامتان یک شهر چراغان شده است. زمین زینتی دیگر یافته است. شهر من – دارالمصلین - در شکوه پاسداشت نامتان بالابلند و عطرآگین شده است، بیرق ها نشان بیداری شهرند، نشان برپای ایستادگی مردم یک شهرند. نشان صبر و ایمان مادران دیروز، پدران قدخمیده ی امروز و همسران و فرزندان شهدا و نشان ایمان و عزت برادران و خواهران شهدایند که صبورانه آن همه ماتم را تاب آوردند تا آنروز به شهرمان آن همه آفتاب آوردند.

  شهر من شهر سرداران شهید، شهر 636 شهید، شهر شهدای گمنام است، گمنامانی که آشنای همه اند و یک شهر آنها را فرزند خویش می دانند و عزیزشان می دارند. حال که سومین کنگره ی پاسداشت فداکاری فرخ تان در شهر شیروان برگزار می شود با شمایان که زنده تر از همه به تماشایمان ایستاده اید عهد می بندیم که در میان غبار زمانه راهتان را گم نکنیم و همچنان در چشم در چشم عقابان بلندبال آسمان، عزت ایران را پاس داریم و بر این عهد استوار بمانیم. با شعری از مرحوم سلمان هراتی به پیشواز پاسداشت تان می آییم که:

در سینه ام دوباره غمی جان گرفته است

امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است

تا لحظه های پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

در آسمان سینه ی من ابر بغض خفت

صحرای دل بهانه ی باران گرفته است

از هرچه بوی عشق تهی بود خانه ام

اینک صفای لاله و ریحان گرفته است

دیشب دو چشم پنجره در خواب می خزید

امشب سکوت پنجره پایان گرفته است

امشب فضای خانه ی دل، سبز و دیدنی است

در فصل زرد، رنگ بهاران گرفته است

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi