شناسه خبر : 48886
یکشنبه 07 شهريور 1395 , 10:08
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تمام خوبی‌ها را در وجود عبدالله دیدم

عبدالله توحیدی از اتباع افغانستانی مقیم ایران و ساکن جاجرود بود که در مسیر مبارزه با گروه‌های تکفیری در سوریه به شهادت رسید. وقتی که عبدالله 25 ساله به جمع مدافعان حرم می‌پیوست، فرزند سه ساله‌ای به نام محمد‌جواد داشت که با دل کندن از او و تمامی تعلقات دنیایی، توانست نامش را در دفتر اصحاب عاشورایی اباعبدالله الحسین(ع) به ثبت برساند. حالا غلامحسین توحیدی پدر شهید همکلام ما شده است تا روایتگر حماسه‌آفرینی فرزندش باشد و همین طور گلایه‌هایی از عدم توجه مسئولان به شهدای افغانی مدافع حرم دارد که در نوع خود جالب و شنیدنی است.

 
 
عبدالله همان شهیدی است که حتی سنگ مزارش با پیگیری‌های مردمی سروسامان گرفت.
 
 

 کارگر متدین

من پدر سه پسر و دو دختر هستم. عبدالله پسر دوم خانواده بود. از کودکی و نوجوانی خوش‌صحبت بود و با آنکه در سنگ‌فروشی ساختمانی در بومهن کارگری می‌کرد، ولی به مسائل اعتقادی خیلی توجه داشت. بعدها که ازدواج کرد، در مورد حجاب خانمش خیلی حساسیت نشان می‌داد. عشق عجیبی در وجودش نسبت به خاندان اهل‌بیت (ع) داشت و بیشتر اوقات فراغتش را در هیئات می‌گذراند. عبدالله همیشه بانی برنامه‌های مذهبی برای جوانان هم در افغانستان و هم در ایران می‌شد.
 
 

 می خواهم شهید شوم

یک روز عبدالله پیش من آمد و گفت می‌خواهم به سوریه بروم. نگاهش کردم و گفتم چی شده که این فکر را کردی؟ ما در افغانستان هنوز جنگ داریم برو افغانستان بجنگ. ولی عبدالله گفت من دوست دارم در راه دفاع از اهل‌بیتم(ع) بجنگم. باز من سر به سرش گذاشتم و گفتم اگر به خاطر پول می‌خواهی بروی من این مدل پول را با نبود تو نمی‌خواهم. حالا هر چقدر هم باشد. ولی عبدالله روی حرف خودش بود. می‌گفت پدرجان از حرف من ناراحت نشو من دوست دارم بروم در دفاع از حریم حضرت زینب(س) بجنگم. نهایتاً گفتم حرف آخرت همین است؟ عبدالله برگشت در چشمان من نگاه کرد و گفت: بله، می‌خواهم بروم شهید شوم. دیگر نتوانستم چیزی به او بگویم. چون آرزوی یک پدر است که از خدا فرزند نیکوکار بخواهد که من تمام خوبی‌ها را در وجود عبدالله دیدم. ما همه وجودمان از اهل‌بیت است و حالا عبدالله می‌خواست برای حفظ حریم آنها به جنگ برود.  عبدالله در تاریخ 23 بهمن ماه سال 94 از طریق لشکر فاطمیون شهرری به سوریه رفت که حتی خواهرش از کرج به من زنگ زد گفت پدر بیا جلوی عبدالله را بگیر که به سوریه نرود. من در جواب به خواهرش گفتم ما قبلاً حرف‌هایمان را به یکدیگر زده‌ایم. من حرفی برای نرفتن عبدالله به سوریه ندارم.
 
 

 خداحافظ.... پسرم

وقتی عبدالله در سوریه بود هر موقع با او تماس می‌گرفتم همراهش در دسترس نبود و خودش هر 10 روز یا هفته‌ای با ما تماس می‌گرفت. در آخرین تماسش که با هم حرف زدیم گفت پدر ما روز جمعه یک عملیات داریم. وقتی که این حرف را زد برگشتم به عبدالله گفتم: «پسرم خداحافظ» که بغض گلوی عبدالله را گرفت و دیگر نتوانست با من حرف بزند. تماس ما تا ابدیت با یکدیگر قطع شد. نمی‌دانم در این آخرین وداع به چه قسمم داد که مهمان سفره ارباب بی‌کفن حضرت ابا‌عبدالله‌الحسین(ع) شد.
 
 

 مجروحیت پیش از شهادت

عبدالله پیش از شهادت بر اثر اصابت ترکش‌های خمپاره زخمی شده بود. اما به ما چیزی نگفته بودند و ما به مدت 12 روز بی‌اطلاع بودیم. بعد که مطلع شدیم مجروح شده، نمی‌دانستیم او در بیمارستان‌های سوریه بستری است یا ایران؟ به هر کجا رجوع می‌کردیم به ما می‌گفتند از طریق روابط عمومی پیگیر باشید. بعدها از طریق همرزم عبدالله که وسایل شخصی او را آورده بود، از روی کارتش متوجه شدیم که او از طریق چه پایگاهی در شهرری اعزام شده است. به آنجا مراجعه کردیم. اما مسئولان آنجا هم جواب درستی نداشتند که به ما بدهند. بعد از گذشت دو روز بالاخره با من تماس گرفتند و گفتند که عبدالله در بیمارستان بقیه‌الله تهران بستری است. در بقیه‌الله متوجه شدیم عبدالله بر اثر شدت جراحات وارده، خونریزی شدیدی کرده و به شهادت رسیده است. من آنجا دلم شکست و خیلی ناراحت شدم که چرا زودتر به من اطلاع ندادند که پسرم زخمی شده تا بتوانم بار دیگر او را ببینم، حالا که به فیض شهادت رسیده به من گفتید آقا بیا پیکر پسرت را تحویل بگیر! درست است در شرایطی نبود که بتوان او را ملاقات کرد ولی هیچ فکر دل شکسته این پیر مرد را نکرده بودند.
 
 

 ما ماندیم و یادگار عبدالله
وقتی که سر مزار عبدالله می‌روم، پسرش محمد‌جواد که سه سال بیشتر سن ندارد آب می‌ریزد سر قبر پدرش و با زبان شیرینش می‌گوید: بابا آب بخور. یا اینکه وقتی خانه می‌روم محمد‌جواد به من می‌گوید بابایی چرا بابا نیامد و بهانه بابایش را می‌گیرد. وقتی که من و مادرش این صحنه‌ها را می‌بینیم گریه امانمان نمی‌دهد. ما هر روز با خاطرات و دلتنگی‌های نبود عبدالله روزگارمان را سپری می‌کنیم. از طرفی هم مسئولان به خانواده شهدای افغانی بها نمی‌دهند. ما هنوز مشکل نداشتن بیمه داریم و از اینکه سرنوشت محمد‌جواد در آینده چگونه خواهد شد، نگرانمان می‌کند.  عبدالله وصیتنامه‌ای هم از خودش به جا گذاشته است که از طریق بچه‌های سپاه دریافت کردیم. او بعد از ابراز تعلقش به حریم خاندان اهل‌بیت(ع)، نسبت به پسرش محمد‌جواد سفارش کرده است که او را اول به خدا و بعد به حضرت زینب(س) می‌سپارد. / جوان

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi