شناسه خبر : 49099
شنبه 13 شهريور 1395 , 11:28
اشتراک گذاری در :
عکس روز

گزارش مصور ازافتتاح مرکز توانبخشی جانبازان نخاعی خوزستان و حواشی آن

روز چهارشنبه ، دهم شهریور95 همزمان با ایام هفته دولت آسایشگاه و مرکز توانبخشی جانبازان نخاعی استان خوزستان در اهواز افتتاح شد .

فاش نیوز - روز چهارشنبه ، دهم شهریور95 همزمان با ایام هفته دولت آسایشگاه و مرکز توانبخشی جانبازان نخاعی استان خوزستان در اهواز افتتاح شد . این مراسم با حضور جانبازان معزز ، امام جمعه محترم اهواز ،  جناب آقای فرجیانپور مدیر کل بنیاد شهید استان ، آقای شریعتی استاندار محترم استان و تنی چند از مسئولین دیگر برگزار گردید . مهمان ویژه این مراسم جناب دکتر عباسپور معاون محترم بهداشت و درمان بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور بود . در ابتدای جلسه برادر سعدی یکی از کارکنان بنیاد شهید و معاون آقای فرجیانپور با صوت دلنشینی چند آیه از کلام الله مجید قرائت نمودند . بعد از آن مدیر کل بنیاد شهید طی عرض خیر مقدم به مدعوین حاضر و اصحاب رسانه در خصوص افتتاح این مرکز بیان کردند : « افتتاح این مرکز توانبخشی با همت خود جانبازان عزیز پایه ریزی شد . از سال 87 هماهنگی لازم صورت گرفت . اما در دولت یازدهم روند کار تسریع بیشتری یافت و در سفری که رییس جمهور محترم به استان داشتند با تامین اعتبار موافقت کردند و کار کلید خورد . کارهای اجرایی این پروژه به عهده مهندس عاقلی مسئول مرکز توانبخشی جانبازان قرار گرفت . امروز این مرکز با یازده تخت مورد بهره برداری قرار خواهد گرفت . لازم به ذکر است این پروژه سه میلیارد تومان اعتبار داشته است که یک میلیارد آن برای خرید تجهیزات و دو میلیارد آن برای ساخت ابنیه بوده است . فاز دوم این پروژه نیز که مربوط به افتتاح کلینیک درمانی است به زودی مورد بهره برداری کلیه جانبازان عزیز در هفته دفاع مقدس قرار خواهد گرفت .»

در ادامه برنامه آیت الله جزایری ، امام جمعه اهواز و نماینده ولی فقیه در استان نیز طی بیاناتی در خصوص این مرکز بیان کردند : « شهادت بالاترین نوع مرگ است . اما خدا خواست جانبازان به عنوان یک سند زنده بمانند و با این جانبازی شان به اسلام خدمت بکنند و مظلو میتها را به گوش دیگران برسانند . ما از نزدیک مطلع هستیم که این جانبازان کم و بیش چه دردهای عجیب و غریبی را مظلومانه تحمل می کنند که هر لحظه آن ثواب شهادت را دارد . سرور شما حضرت عباس علیه السلام است . شکر خدا استاندار محترم با پشتیبانی ها و مدیریت جهادی در این پروژه کمک های موثری که کردند این مرکز برای خدمت به جانبازان عزیز مورد بهره برداری قرار گرفت . البته در خارج این چنین مراکزی برای عموم مردم وجود دارد . این مراکز با بیمارستان فرق دارد . البته این چنین مراکزی در ایران وجود ندارد . اما مردم آنجا وقتی احساس افسردگی و ناراحتی کردند به چنین مراکزی می روند تا استراحت کنند و از آنها پذیرایی شود و از یک تفریحات مفرح برخوردار شوند . اطراف این مراکز باغ هست .  وقتی سرحال شدند دوباره به خانه برمی گردند .  قیمتش هم از بیمارستان کمتر است . به هر حال افتتاح این مرکز قدردانی از جانبازان عزیز است . تشکر می کنم از ریاست محترم بنیاد شهید و دوست مکرم جناب حجه الاسلام آقای شهیدی که خیلی مشتاق به خدمت و درصدد خدمتگزاری است. »

آقای استاندار سخنران بعدی مراسم بودند که ایشان هم اذعان داشتند : « اگر بناست که حکومتها برای افراد عادی شرایط و امکاناتی برای بهتر زندگی کردن مهیا کنند . به همان اندازه افرادی که دچار نقصان عضو هستند هم باید بتوانند از این شرایط استفاده کنند و حکومتها موظفند برای انها هم شرایط را فراهم سازند . در جوامع توسعه یافت افراد معلول هیچ منعی برای سوار شدن در اتوبوسها ندارند و حتی صندلی های مخصوصی دارند که افراد عادی نمی توانند روی آنها بنشینند . چه بسا یک معلول هم در آنجا حضور نداشته باشد . اما هیچ کس حق ندارد روی آن صندلی ها بنشیند . بارها دیدم در آنجا جای پارک ماشین برای افراد عادی نبوده ولی لااقل ده تا جای پارک ماشین برای معلولین بوده . با این حال هیچ راننده ای اجازه نداشته آنجا پارک کند . اولین باری که به یک کشور اروپایی سفر کردم ، از چراغ راهنما یک صدای تیک تیک به گوش می رسد . من فکر کردم شاید خراب شدند یا مدل این چراغ راهنماها عقب مانده است . در حالی که بعد دانستم این صدا برای افراد نابینا پخش می شد تا زمان و فرصت عبور از خیابان را متوجه بشوند . حالا در کشور ما یک عده هستند از طبقه جانبازان محترم و عزیز که برای استیفای حقوق وطن و کشور و برای اعتلای نام کلمه الله و برای دفاع از دین خدا دچار این محدودیتها شدند . این وظیفه خدمت رسانی را برای ما سنگین تر می کند . ما در جلسات مختلف عرض کردیم این حقوق باید به جد دنبال شود . این مرکز گرچه در زمان برادر مقتدایی شروع شده که باید از ایشان تشکر کرد . اما بیشتر هزینه های آن مانده است و من تقبل کردم این هزینه ها را پرداخت کنم . هزینه های این طرح از اعتبارات ملی بود و ما نمی توانیم از محل اعتبارات استانی پرداخت کنیم . اما خودم خدمت دکتر نوبخت رسیدم و خواستم استثنا اجازه خرج برای این مورد را به من بدهند .»

در پایان مراسم جناب دکتر "عباسپور" نیز در خصوص  حضورشان در طی سخنان کوتاهی بیان کردند : « سلام ویژه ریاست محترم بنیاد شهید را به شما و به خصوص جانبازان عزیز ابلاغ می کنم . با توجه به اینکه سالها از دوران دفاع مقدس گذشته است ، با پا به سن گذاشتن عزیزان جانباز نیازهای درمانی تغییر کرده است . امروز بحث توانبخشی برای این عزیزان حائز اهمیت است . ما چند سیاست اساسی را برای این عزیزان رعایت می کنیم . رعایت دقیق قوانین ، عدالت در خدمات و افزایش رضایت جانبازان از اولویتهای ماست . ما در سال گذشته 25 تیم پزشکی به استانها اعزام کردیم . ما مصمم هستیم که همه عزیزان از خدمات درمانی در کشور و حتی خارج از کشور استفاده کنند . با این حال عزیزانی هستند که نمی توانند از این خدمات سود ببرند . چون مشکلات این عزیزان خاص است . حتی متخصصانی از خارج که این افراد را مورد معاینه قرار داده اند نیز اذعان می نمایند که نوع بیماری این افراد در سطح دنیا وجود ندارد . این نشان از ایثارگری بالای جانبازان ماست که حتی مشکلات آنها درمان پذیر نیست . من به نوبه خودم افتتاح این مرکز توانبخشی را تبریک عرض می کنم . از نظر من توانبخشی نباید محدود به یک مرکز بشود بلکه توانبخشی باید در جامعه رواج پیدا کند . یعنی محیط زندگی و ساختار شهری این عزیزان باید طوری مناسب سازی شود که از امکانات برابر با افراد دیگر جامعه برخوردار شود .»

لازم به ذکر است قبل از اینکه مدیران برای افتتاح  مرکز توانبخشی سالن سخنرانی را ترک کنند ، جانباز نخاعی هفتاد درصد "فریدون غلامی " دبیر هیئت پیگیری جانبازان نخاعی استان خوزستان با گرفتن چند دقیقه وقت ، نظرشان را در خصوص افتتاح پروژه چنین بیان کردند : « تشکر می کنم از حضور شما سروران عزیز . همانطور که جناب فرجیانپور اذعان کردند خود گروه پیگیری چندین سال تلاش کردند که نهایتا از دو سال پیش عملیات اجرایی و بهسازی و مناسب سازی این مرکز توانبخشی آغاز گردید . از همه کسانی که در این زمینه تلاش کردند تشکر می کنم . خالصانه هم تشکر می کنم . اما قرار بود یک هکتار از این ساختمان برای جانبازان عزیز در نظر گرفته شود . اما متاسفانه این امر میسر نشد . ما هم اصرار نکردیم و توقعمان را کم نمودیم . لذا مبنا را بر مبنای 3500متر گرفتیم که 1500 متر آن را برای ایجاد فضای سبز در نظر گرفتیم . اما متاسفانه این فضا هم جدا شد . ما در جلسات متعدد عنوان کردیم محل مناسب برای عزیزان همان جایی است که حاج آقا فرمودند و دارای فضای سبز باشد . تلاش ما برای جابه جایی از آن آسایشگاه دو موضوع بود . یکی محل استراحت جانبازان در کنار یک کلینیک تخصصی باشد و دیگری فضای مناسب و مفرح برای جانبازانی که در اینجا بستری می شوند . ما زیاده خواه نیستیم . من در آسایشگاه قبلی برای زخم بستری که به آن دچار شدم شش ماه تمام در یک حالت توی یک اتاق کوچک مثل سلول انفرادی زندگی کردم . اینجا هم شرایطش مانند همان جاست . گرچه رنگ و لعاب ساختمان بهتر شده است . انتظار ما از حاج آقا و جناب استاندار این است این قسمت را برای ما استیفا کنند . فضای ما نسبت به آسایشگاه های سایر استانها خیلی محدود است در حالی که استان ما بیشترین جانباز را دارد . »

*** در حاشیه:

تجربه به من آموخته اگر یک کم سحر خیزتر از بقیه باشم چشمم اتفاقات بیشتر و قابل تامل تری را خواهد دید . وقتی موضوع افتتاح مرکز توانبخشی جانبازان نخاعی استان باشد اهمیت دیدنی ها بیشتر و جذابتر می شود . به همین دلیل زودتر از ساعت مقرر به طرف ساختمان توانبخشی حرکت کردم . جای پارک مناسبی کنار در مرکز دیدم . انگار آنجا را برای من گذاشته بودند . پارک کردم و توی ماشینم نشستم . یکی از پرسنل آسایشگاه با دیدن من خواست به داخل ساختمان بروم . اما من قبول نکردم و توضیح دادم درحال مشاهده واکنش و رفتار عابران هستم . کارکنان شهرداری در حال هرس کردن شاخ و برگ درختان اطراف ساختمان بودند . یکی از آنها بعد از لحظاتی گفت : بچه ها بریم . اما آن فردی که اره تو دستش بود گفت : نه . اینجا مال جانبازانه . چند روز دیگه زمستون میشه . این شاخه ها با وزش باد و بارون سیم برقشونو قطع می کنن . بذار یه کار رو درست براشون انجام بدیم . بعد شاخه های بیشتری را برید .

 هنوز مشغول نگاه کردن به آنها بودم که یک آقایی  سلانه سلانه از آن طرف خیابان به سمت بچه های شهرداری آمد . بعد به من که شیشه های ماشینمو پایین کشیده بودم تا از گرما نمیرم ، گفت : اینجا مال بهزیستیه ؟ از ماشین پایین آمدم و گفتم : نه . اینجا مرکز توانبخشیه جانبازان عزیزه . او کمی به تابلو نگاه کردو گفت . من آقای نبهان ( خدا کنه اسمشو درست نوشته باشم ) هستم . مسئول حراست اداره ثبت و اسناد استانم . خوشحال می شم که کاری برای جانبازان انجام بدهم . بعد ساختمان روبه روی مرکز توانبخشی را نشان داد و گفت : من آنجا کار می کنم . از او خیلی تشکر کردم . چند دقیقه از رفتن آن آقا نگذشته بود که یکی دیگر از پرسنل آسایشگاه به طرف من آمد و گفت :مهندس میگن چرا نمی آیید داخل ؟

در حالی که افسوس می خوردم چرا از چهره کارگران شهرداری و مسئول حراست عکس نگرفتم به طرف داخل ساختمان رفتم . از همون دم در شروع به گرفتن عکس کردم که دیگه لحظه ای را از دست ندهم . ابتدا مرا به طرف سالن جلسه بردند . آقای سعیدواوی پرستار آسایشگاه در حال تنظیم میکروفون و سیستم صوتی بود . کمی که با فضا خودمانی تر شدم شروع به بازدید از محل کردم . سالن ورزشی را پشت سر گذاشتم و به طرف آسایشگاه رفتم . بچه های خوب آسایشگاه در حال تمیز کردن در و پنجره ها بودند . ناگهان با دیدن صحنه ای استثنایی قلبم به تپش افتاد . مهندس عاقلی  یک جارو به دست گرفته بود و توی راهرو را جارو می کرد . هر چه به او اصرار نمودم جارو را به من بدهد . قبول نکرد و گفت : خیال می کنم تو خانه خودم ،دارم  برای خانمم جارو می زنم !

پس به کارم مشغول شدم . عده ای دیگر از بچه های آسایشگاه در حال بسته بندی پذیرایی ها بودند . یکی از آنها از من پرسید این عکس ها را کجا می فرستی ؟ گفتم : سایت فاش نیوز . او گفت : دفترش اهوازه ؟ هیجان زده گفتم : نه . تهرانه . او گفت : آخه بیشتر وقتها مطالبش از بچه های استان خودمونه . فکر کردم تو اهوازه . خانم مقصودی منشی آقای مهندس گفت : خوراک آقای جاوید خوندن مطالب فاش نیوزه و هر چی هم می خونه برای همه تعریف می کنه . با خوشحالی گفتم : مشتاق شنیدن حرفهای شما شدم . یه فرصت مصاحبه بدهید . خانم مقصودی گفت : آره بیا . آقای جاوید خودشم جانبازه 60 درصده . حسابی شارژ روحی شده بودم . با احساس خوب به طرف اتاق های دیگر رفتم .

توی راهرو گزارشگر خبرگزاری ایسنا رو دیدم . او از من خواست مسئول آسایشگاه را براش معرفی کنم . از بس که بچه های مهربان و صمیمی آسایشگاه به من لطف داشتند ، او فکر می کرد من هم از آنها هستم . تو یکی از اتاق ها جانباز غلامی را دیدم . او داشت با جانباز نکو نام درباره ساختمان صحبت می کرد . خیلی دلم می خواست قبل از افتتاحیه با او صحبتی داشته باشم . اما توفیق حاصل نشد . از او خواستم تا شروع برنامه کمی درباره این مرکز برایمان صحبت کند . در حالی که گزارشگر ایسنا کنار ما ایستاده بود ، برادر غلامی بیان کردند :

« استان خوزستان 120 جانباز نخاعی تقدیم اسلام و انقلاب کرده است . عده ای از این عزیزان شهید شدند و عده ای هم به استانهای دیگر نقل مکان نمودند . عمدتا به تهران رفتند . استان ما از نظر رتبه جانبازی در جایگاه های نخست است ولی از نظر امکاناتی که به جانبازان عزیز استان اختصاص داده شده است در آخرین جایگاه قرار داریم . لذا خود جانبازان نخاعی و انجمن پیگیری امور جانبازان نخاعی خوزستان از هفت سال پیش تلاش هایی مستمر جهت فراهم کردن یک آسایشگاه مناسب و کلینیک درمانی برای جانبازان نخاعی نمود . بالاخره با کمک خدای متعال و تلاش بچه های جانباز و مساعدت مسئولین این ساختمان را به ما دادند . گرچه قرار بود تمام ساختمان به ما واگذار شود و به همین عنوان از جهاد کشاورزی گرفته شد . اما به مرور زمان بیش از سه چهارم این ساختمان را به ادارات دیگر واگذار کردند . به هر حال اعتبارات لازم در یکسال گذشته با جدیت بیشتر برای بازسازی و مرمت و مناسب سازی این ساختمان خرج شد . البته نواقصی داره که به مرور زمان باید برطرف بشود . اگه کلینیک راه بیفتد می تواند برخی از نیازهای ایثارگران را رفع نماید . متاسفانه حیاط و فضای سبز این ساختمان گرفته شده است که قولهایی داده اند که این محوطه برگردانده شود . »

من از جانباز غلامی درخواست کردم اسامی چند تن از جانبازان نخاعی را ببرند که شهید شده اند . قبل از اینکه او پاسخ بدهد ناگهان وجود محترم آقای فرجیانپور مدیر کل بنیاد و چند نفر دیگر سخن ما را ناتمام گذاشت . وقتی جانباز غلامی نام دکتر عباسپور را به زبان آورد تو دلم گفتم : « ای دنیا چقدر برای من کوچکی !؟» . مشغول احوالپرسی با آقایان شدم . حیف که فقط به دکتر گفتم : خیلی دلم می خواست شما را از نزدیک ملاقات کنم . از بس که هول شده بودم . آنها بعد از بازدید اتاقها به طرف سالن جلسه رفتند و من باز سوالم را از جانباز غلامی پرسیدم . او گفت :« اسامی که الان یادمه شهید صابر مطوری ، شهید شهابی طرفی از بچه های اهواز ، شهید سراج و شهید ساکیه . هر چقدر خدمات بهداشتی و درمانی برای این عزیزان بیشتر بشه در افزایش طول عمر بچه های جانباز موثرتره . البته ما این طول عمر را برای نشر فرهنگ ایثار و شهادت به نسل های بعدی می خواهیم . »

از جانباز غلامی تشکر کردم و به طرف حیاط آسایشگاه رفتم . آنجا چند تا عکس یادگاری از عزیزان جانباز و مدیران بنیاد شهید و پرسنل آسایشگاه گرفتم که استاندار محترم هم رسید . او با تک تک جانبازان روبوسی کرد . بعد همه با هم به طرف سالن جلسه راه افتادیم.


به یادماندنی ترین لحظه برای من در این مراسم وقتی بود که قرار شد نوار دم در بدست جانباز عاقلی بریده شود . ازدحام عکاسان به حدی بود که من ترجیح دادم پشت سر همه بایستم . بعد در حالی که دوربین را با یک دستم بالای سر همه گرفته بودم شروع به گرفتن عکس های پی درپی نمودم . امید نداشتم حتی یکی از عکس ها خوب بشود . اما شد . در آخرین لحظات ، کمی قبل از ترک ساختمان مرکز توانبخشی ، دیدن یکی از چهره های شاخص استان مرا شوکه کرد . او جناب آقای "فلسفی"مدیر مسئول روزنامه کیهان شهرم بود . جانباز ذاکری زمینه این آشنایی را فراهم کرد . اما حیف که مصاحبه جانباز ذاکری با خبرنگار صدا و سیمای استان خوزستان را از دست دادم !

گزارش و عکس از جعفری

 

کد خبرنگار: 17
اینستاگرام
من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق
الحمدلله لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانالله
احمدلله حمدا کثیرا طیبا واسعا
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi