شناسه خبر : 49113
شنبه 13 شهريور 1395 , 10:10
اشتراک گذاری در :
عکس روز

انقدر به در و دیوار کوبیدی...

بگذار تا بگریم- حماسه جنوب ، خاطرات ؛ گروه تلگرامی هشت فصل عاشقی

این روزها خیلی بی حوصله شده بودم. الکی به همه چی گیر می دادم. حتی به خودکارم که چرا داستان از نوک تو تراوش نمی کند. ولی هنوز صدا و خنده های تو را در گوشم می شنوم که برام دعا کن.... خیلی هوس دیدن بهمن و بازاری رو کردم. وقتی به ساحل دشمن در کربلا 4 نگاه می کنم. یادم به رشادت های تو ای رشید پور گردان جعفر می افتد در باتلاق های جزیره سهیل و اون قایق شکسته و دهان وفک شکافته شده شهیدی از بچه های گردان کربلا و آوردن تو تا ساحل خودی ولی به چه منظور نمیدانم....

 هنوز سجاده نماز بهمن صبری پور در پشت دژ کربلای 5 پهن بود. نماز صبح عشق را آنجا ادا کردی. چقدر قشنگ توصیف کردی سینه شکافته شده بهمن و فوران خون او از رگ های پاره شده اش از گلوله های دژخیم های شب....
اشک های خشک شده و به گل و دود باروت نشسته صورت سفیدت مرا به یاد آن گنجشکک اشی مشی می اندازد.... که به هر در و پنجره بسته ای خود را میزدی تا راهی برای عروج خود بیابی و از این قفس بزرگ رها گردی. وچه زیبا شاید در پسین عمر با برکت خود، آن ضربه ها جواب داد. دری در سرزمین شام کنار آن مرقد وگنبد صبر وتقوا و اسوه و اسطوره مقاومت گشوده شد. از آنجا پر کشیدی. ....

 چه زیبا شاه بال های پروازت در آمده بود. تا تو را به ملکوت اعلی علیین به پرواز در آورد.
از آن نوجوان خنده روی وخجالتی دیروز جنگ یک مدافع تمام عیاری بسازد و پرورش دهد. که نام اش با شهدای حرم یکی شود. وبه جایگاه ابدی خود به پرواز درآید......
وقتی دستت به آقا روح الله پدر بچه های جنگ رسید. سلام ما را هم به آن ساقی میکده برسان و بگو.......
آقا سرت سلامت........

دلنوشته علی کوهگرد، رزمنده گردان جعفر طیار ع
شهریور 95-بوشهر

 

اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi