شناسه خبر : 49172
یکشنبه 14 شهريور 1395 , 10:53
اشتراک گذاری در :
عکس روز

تازه هفده ساله بودم!

نوجوانی ساده بودم
تازه هفده ساله بودم

شاد و خرم چست و چابک
جان به کف بنهاده بودم

عشق میهن در سرم بود
جامه ی خاکی تنم بود

قدّ رعنا مثل یک سرو
تیز پنجه همچو یک ببر

می پریدم چون پرنده
همچو آهویِ دونده

خصم دون در روبرویم
حفظ میهن آبرویم

یادم آید آن زمانه
دشمن آمد پشت خانه

در لب اروند، یاران
ماه بهمن بود و باران

نهر پر از آب و قایق
مملو از مردان عاشق

یاد مولا بود آن شب
به چه زیبا بود آن شب

زیر نخلستان خرما
لشکری آماده، شیدا

عده ای تنها به سجده
عده ای یک جا نشسته

چون ندا آمد که برپا
جملگی گشته مهیّا

جنگ و غوغا بود آن شب
شور برپا بود آن شب

رمز ما، فرمان حمله
نام زهرا(س) بود آن شب

تا که یا زهرا شنیدم
یا علی (ع) گفتم پریدم

کول کردم کوله پشتم
اسلحه محکم به مُشتم

مثل یک درنده چالاک
پای کوبیدم سر خاک

دل زدم دریا چو یک بط
در نوردیدم لب شط

دامن تاریکی شام
سرخ شد از تیر رسّام

خیس آب این جامه و تن
بر سرم باران آهن

آب و دشمن در دو سویم
کل دنیا رو برویم

یادم آمد رزم حیدر
اَلاَمان ، اللهُ اکبر

با خدایم عهد بستم
خطّ دشمن را شکستم

من زدم در شب شبیخون
حمله بردم بر صفِ دون

چرتشان را پاره کردم
بعثیان بیچاره کردم

قلب رهبر شاد کردیم
فاو را آزاد کردیم

صبح شد خورشید هویدا
گشت آتش دشت و دریا

تانک و توپ و خمسه خمسه
میگ و میراژِ فرانسه

پاتک دشمن شروع شد
دشت و دریا زیر و رو شد

بر سر شیران ایران
ریخت ترکش همچو باران

در غروب آمد سیاهی
گازهای شیمیایی

دشمنِ ترسویِ نا اهل
پخش کرد اعصاب و خَردل

مرد و مردی زیر گِل شد
آسمان گویا خجل شد

دشت پَرپَر شد ز لاله
خاک شد قبر ستاره

گوشه ای دیدم، دلِ خاک
قد رعنا گشته صد چاک

رنگ و رویش ارغوانی
موج می زد از جوانی

چهره اش شد آسمانی
بر لبش راز نهانی

اینستاگرام
این شعر رو کی گفته ؟
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi