دوشنبه 29 شهريور 1395 , 09:00
14 روز بعد از ازدواج راهی جبهه شدم
سراسر دفاع مقدس مملو از جانفشانیها، دلاورمردیها و ایثارگریهایی است که اگر نبود این جانفشانیها و حماسهآفرینیها، به حتم نظام نوپای اسلامی در همان بدو شروع خود بر اثر حوادث و مشکلات مختلف از بین میرفت. چه بسیار تازهدامادهایی که حجله شهادت را به حجله نوعروس خود ترجیح دادند و چه بسیار نوعروسانی که صبر پیشه ساختند و از تمام آرزوهای خود برای حفظ و اعتلای کشور اسلامیمان گذشتند. جانباز داود شاهجوئی از بسیجیان و رزمندگان دوران دفاع مقدس است که او نیز به عنوان یک تازهداماد، تنها 14 روز بعد از ازدواجش رهسپار جبهههای دفاع مقدس شده بود. حالا دختر این جانباز دفاع مقدس پا جای پای مادر و پدر مقاوم خود گذاشته و همسر شهید مدافع حرم، محمد طحان شده است. گفتوگوی ما با این جانباز دفاع مقدس را پیش رو دارید.
آشنایی با اندیشههای امام
من متولد 1340 در محله جهادیه سمنان هستم. ما شش خواهر و برادر بودیم که من از همه بچهها بزرگتر بودم. پدرم به رزق حلال خیلی اهمیت میداد و ما با تربیت مذهبی رشد کردیم. زمانی با اندیشههای امام و نهضت اسلامی ایشان آشنا شدم که حجتالاسلام ادب و حجتالاسلام جوادی در ماه رمضان 1356 برای سخنرانی به مسجد محل ما آمده بودند. بعد از این اتفاق فکرم درگیر نهضت اسلامی امام شد و سعی کردم تا آنجا که میتوانم برای این نهضت تلاش کنم.
اعزام به جبهه 14روز بعد از ازدواج
سال 1361 بعد از اتمام تحصیلاتم وارد بسیج شدم و به عنوان نیروی ویژه بسیج به جبهه اعزام شدم. آن زمان من 21 سال داشتم. مدتی بعد هم در شهریور سال 1361 به عضویت سپاه پاسداران درآمدم و سال 1365 ازدواج کردم. همسرم شرایط آن زمان من را درک میکرد و مثل یک همرزم پشتم ایستاده بود. بعد از اینکه مراسم عروسی را گرفتیم، در حالی که هنوز 14روز از ازدواجمان نگذشته بود، دوباره عازم جبهه شدم. همسرم میدانست راهی که من میروم اسارت، جانبازی و شهادت در پی دارد، اما اعتراضی نکرد و با دست خودش من را رهسپار جبهه کرد. بنده از سال 61 تا پایان جنگ عملیاتهای مختلفی را تجربه کردم. در عملیاتهای خیبر، والفجر8، نصر8، بوکان، مرصاد، شلمچه، طلاییه، کربلای4، کربلای5، شیخ محمدعراق، ماووت و... حضور داشتم.
دو شهید و یک جانباز
من در عملیات والفجر 8، منطقه امالرصاص عراق جانباز شدم. در این عملیات همراه شوهر خواهرم قربانعلی زمانیپور و پسرخالهام عسکری رضاکاظمی بودیم. هر دو بزرگوار در این عملیات به شهادت رسیدند و من از ناحیه سر، باسن و ریه جانباز شدم. در اینجا باید یادی از این دو شهید بزرگوار کنم که پیکر هر دویشان بعد از 12 سال گمنامی به آغوش خانواده بازگشت. شهید قربانعلی زمانیپور همرزمی خستگیناپذیر بود که من از همراهی با این شهید بزرگوار در جبهه درسهای زیادی آموختم.
زنان دوشادوش مردان
به نظر من هر وقت قرار است بحث دفاع مقدس پیش بیاید، باید به نقش زنان توجه ویژهای صورت گیرد. من زمانهای زیادی را در مأموریت بودم و همسرم عهدهدار تربیت فرزندانمان بود. ایشان هیچ گونه حمایتی را از من دریغ نکرد و با وجود همه سختیهایی که مأموریت و شغل من داشت به پای من ایستادگی کرد و حامیام بود. کجای دنیا میتوانید نوعروسانی را پیدا کنید که چند روز بعد از ازدواج همسرشان را رهسپار جبهه کنند و توأمان فضای پشت جبهه را چنان پوشش دهند که همسرشان با فراغ بال در جبههها حضور داشته باشد. همسر من در نبودم فرزندانمان را به خوبی تربیت کرد که به نظرم کار ایشان کمتر از جهاد من در جبههها نبود. به نظر من همراهیها و حمایتهای همسرم درسی بزرگ برای دخترم شد تا امروز او نیز همسرش را رهسپار جبهه دفاع از حرم کند و اکنون که دامادم محمد طحان جزو شهدای جبهه مقاومت اسلامی است، به این افتخار جز با پشتیبانی همسرش نائل نشده است.
افتخاری دیگر
امروز هم افتخار این را دارم که دخترم تربیت یافته مکتب اهل بیت(ع) است و همسر شهید مدافع حرم شده است. من عزم خود را چون همیشه جزم کردهام که ادامهدهنده راه همرزمان شهیدم در دوران دفاع مقدس و شهدای مدافع حرمی باشم که برای احیای اسلام در آن سوی مرزها کمر همت بستهاند. اصل حضور در هر صحنه و میدانی به ولایتپذیری ما برمیگردد. تکلیف را ولایت فقیه روشن میکند و صراط منیری میشود در مسیر زندگی ما که سره را از ناسره بشناسیم. به نظر من شهدای مدافع حرم مهاجرینی هستند که در جهاد کبیر شرکت میکنند. این بچهها زمانی از این دنیای فانی دست میکشند و به جهاد میروند که اغلبشان همسر و فرزند دارند. آنها از دل جامعهای بر میخیزند که متأسفانه از آرمانهای اسلامیمان فاصله گرفته ولی مدافعان حرم با بصیرت و ولایتمداریشان چشم بر روی همه ظواهر دنیا میبندند و رهسپار دیار غربت میشوند.