پنجشنبه 01 مهر 1395 , 13:54
جشن عید غدیر در کنار شهدای اهوازی
جعفری- وقتی روزهای هفته به یمن اعیاد اسلامی تعطیل می شوند؛ دلم می خواهد آن روز در منورترین و با صفاترین محافل دوستانه باشم. روز نیمه شده بود و من همچنان با سماجت از خدا هدیه روز عید غدیرم را طلب می کردم. کم کم داشتم از نظر خدا به خودم در این روز عظیم نا امید می شدم زیرا یکی از اعمال این روز خجسته عیدی دادن بزرگان به افراد کوچک است و از خدا چه کسی بزرگتر که به من ناچیز نظر کند!
در همین حال یکی از دوستان پیام داد جشنی به مناسبت عید غدیر در قطعه دو شهدای مدافع حرم گلزار شهدا برگزار می شود. ابتدا فکر کردم این جشن شبیه جشن های دیگر است که بنا به دلایلی خیلی به دلم نمی نشیند. با این حال خودم را راضی کردم برای زیارت قبور شهدا هم که شده به این جشن بروم. وقتی به محل رسیدم در کوتاه زمانی نظرم تغییر کرد.
عده ای جوان و نوجوان مومن و مقید یک محفل بی ریا و صادقانه شهدایی برپا کرده بودند و روز عید غدیر خم را برای شادی دل حضرت زهرا (س) جشن گرفته بودند. هر لحظه که می گذشت دلم می خواست این لحظات هیچگاه به پایان نرسد. انگار به یک مجلس خصوصی دعوت شده بودم. قادر به توصیف آن لحظات نورانی نیستم!
فقط بگویم در آن فضایی که معطر بود به عطر دل انگیز حضور شهدا، مادر شهید اطهر یکی از شهدای مدافع حرم زیر لب با سوز عجیبی با پسرش نجوا می کرد. اما وقتی از او خواستم احساسش را بگوید به من گفت:« شهادت حق پسرم بود.»
آن طرف تر عروس شهید عراقی پسر خردسالش را روی قلب پدربزرگش گذاشته بود و با زبان دلنشینی از پدرشوهرش احوالپرسی می کرد. اسم پسرش را به یاد شهید، جبار گذاشته بودند. جبار کوچولو یک روز بعد از شهادت پدربزرگش به دنیا آمده بود.
خودم سر مزار شهید والامقام و جنت مکان، حاج حبیب جنت مکان خیلی صفا کردم. قبل از شروع مراسم، عروس و دامادی به تنهایی وارد قطعه شهدا شدند که از دیدن شان قلبم به تپش افتاد. خیلی می خواهد که جوان هایی به کم سنی آنها در چنین لباسی به یاد این محل باشند. به هر حال به طرفشان رفتم و با عرض تبریک به آنها اجازه گرفتم چند عکس از آنها بگیرم. آنها به طرف مزار شهیدی رفتند و با یک حالت معنوی خاصی کنار مزار نشستند. اسم شهید نبات فروش بود که در منطقه شلمچه به شهادت رسیده بود. از بانی های مجلس اجازه گرفتم تا دو تا شکلات از ظرف آنها را به این زوج جوان بدهم. بعد در کنارشان نشستم و دلیل انتخاب این مزار شهید را از داماد پرسیدم. او گفت: « شهید دایی ماست و من و همسرم امروز به دیدنش آمدیم که بداند چقدر دلمان می خواست در این روز مهم از زندگی ما حضور ظاهریش را می دیدیم. اما او سال هاست که شهید شده و ما الان آمده ایم تا از روح پاکش بخواهیم برای خوشبختی ما دعا کند.»
این زوج با مرام و با معرفت دقایقی، پیش دایی شهیدشان نشستند و بعد رفتند.با شروع مراسم، حاج آقا زوهرتی برای ما سخنرانی کرد. او درباره اهمیت روز عید غدیر مطالبی زیبایی بیان فرمودند. حاج آقا مطالب مهم دیگری هم عنوان کردند. اما من هیچ وسیله ای برای ضبط سخنرانی او نبرده بودم. از تمام فرمایشات ایشان یک جمله ناب به یادم مانده است. حاج آقا فرمود: « هر کسی که برای نشان دادن جذابیت بیشتر خودش تو رفتارهاش از دین خدا کم بگذارد، یعنی خدا و احکام الهی را درست نشناخته است.»
این مجلس خاص و بسیار معنوی با پذیرایی خادمین شهدا از میهمانان قبل از اذان مغرب به پایان رسید و من با قلبی مسرور و مشعوف از این هدیه الهی به خانه برگشتم.