شناسه خبر : 49734
دوشنبه 05 مهر 1395 , 10:11
اشتراک گذاری در :
عکس روز

دیدار نایب رییس فدراسیون پرورش اندام از خانواده شهید «هادی»

آقای کاکلی میگوید: «هدیه ای ارزنده تر از کاپ قهرمانی آسیا در دست نداشتیم تا به رسم پیشکش خدمت خانواده شهید هادی بیاوریم. امیدوارم این هدیه ناقابل را از ما بپذیرید.»

فاش نیوز - آقای کاکلی میگوید: «هدیه ای ارزنده تر از کاپ قهرمانی آسیا در دست نداشتیم تا به رسم پیشکش خدمت خانواده شهید هادی بیاوریم. امیدوارم این هدیه ناقابل را از ما بپذیرید.»

ماشین سر کوچه نسبتا باریکی می ایستد؛ کوچه سرتاج. انتظار داشتم وقتی وارد کوچه می شوم همسایه ها جمع شده باشند؛ کسی نیست. در کوچه جلو رفتیم و با نگاه به دنبال پلاک خانه گشتیم؛ 13، 18... . از خانه رد شده بودم. می خواستم برگردم که عکاس گفت: این خانه نیست؟ همانی که درش باز است. مردی میانه سال با موهایی سپید جلوی درب منزل ایستاده بود؛ برادر بزرگ شهید ابراهیم هادی. سپیدی خیره کننده موهای او مرا به این اشتباه انداخت که ایشان پدر شهید هستند، در حالی که پدر سالها است به رحمت خدا رفته اند.

برادر بزرگ شهید و همسرشان به گرمی پذیرایمان می شوند و داخل می شویم. از حیاط کوچک و پاکیزه خانه رد می شویم و پله ها را پایین می رویم. می نشینیم و منتظر ورودشان می شویم. زنگ خانه به صدا درمی آید. محمد برادرزاده شهید با جعبه شیرینی در دست وارد می شود و بازهم سلام و احوال پرسی و خوش آمدگویی. دقایقی بعد هم برادر دیگر شهید به جمع می پیوندد. حالا اسباب پذیرایی از مهمانان حاضر است و جمع مان جمع شده. دقایقی در انتظار میگذرد و برادر بزرگ شهید از مراجعه مکرر خبرنگاران مجلات و خبرگزاری ها در هفته جنگ می گوید و اینکه کاش به سراغ خانواده های دیگر شهدا که ناشناس مانده اند برویم و از آنها هم یادی کنیم. می گوید:« در ماه رمضان هر شب به خانه یکی از شهدا می رویم. بعضی خانواده ها هستند که باوجود گذشت سی سال از جنگ، زنگ خانه شان را نزده اند؛ چه از طرف بنیاد شهید، چه از طرف خبرنگاران. مثل شهید جعفر جنگ روی که ورزشکار و از سرداران سپاه هم بوده اند، اما اصلا از او یادی نمیشود. خانواده هایشان هم هستند; خیلی غریبند.» هنوز صحبت هایش به پایان نرسیده که میهمانان سرمی رسند; امیر بیات نایب رئیس فدراسیون پرورش اندام جهان، ابوالقاسم کاکلی پیشکسوت پرورش اندام و رئیس کمیته داوران، امیرحسینی نایب رئیس بدنسازی شرق تهران، عسگر، آقای اینانلو مربی تیم در مسابقات پرورش اندام، آقای لاله گون مربی و دارای مدال طلای وزن بالای 175کیلوگرم رشته بادی کلاسیک.

با ورود میهمانان مجلس جان دیگری میگیرد و جمع مان جمع میشود. برادر شهید با شیرینی و شربت از میهمانان پذیرایی می کند آقای بیات همراهانش را به خانواده شهید که حالا خواهرشان هم به جمع ملحق شده، معرفی می کند. کاپ قهرمانی ایران در رقابتهای بدنسازی آسیا روی میز خودنمایی می کند.

آقای کاکلی میگوید: "هدیه ای ارزنده تر از کاپ قهرمانی آسیا در دست نداشتیم تا به رسم پیشکش خدمت خانواده شهید هادی بیاوریم. امیدوارم این هدیه ناقابل را از ما بپذیرید."

با صلوات حاضرین کاپ در دستان برادر شهید قرار میگیرد. همه منتظر بودند تا برای گرفتن عکس یادگاری نوبت به آنها هم برسد. حین گرفتن عکسهای یادگاری از امیر حسینی نائی رئیس بدنسازی شرق تهران خواستم تا برایمان از دلیل انتخاب خانواده شهید هادی برای اهدای کاپ بگوید:" آقای بیات وقتی تیمی را برای شرکت در مسابقات ارنج کردند تصمیم گرفتند اگر پیروزی بدست آمد حاصل پیروزی را به خانواده شهدا هدیه کنند که پس از کسب مقام قرار براین شد که خدمت این خانواده محترم برسیم. شهید ابراهیم هادی علاوه براینکه شهید شاخص استان تهران است، شهید شاخص ورزشکاران استان تهران هم هستند. ایشان در رشته والیبال و و ورزش زورخانه ای فعال بودند و رشته بدنسازی شکل کاملتری از ورزش زورخانه ای است. البته تمام افرادی که در این زمینه فعال هستند با شهدا و فرهنگ شهادت آشنا هستند، اما چون این ورزش شکل، شیوه و فضایی مدرن بخود گرفته، شاید این اقدام آقای بیات فتح بابی باشد برای نزدیکی هرچه بیشتر فضای این ورزش با فرهنگ پهلوانی و شهادت." امیر بیات نکته دیگری را به صحبت های آقای حسینی اضافه کرد و گفت:"برای اهدای کاپ در بین خانواده شهدا گزینه خاصی مد نظرمان نبود. ما شهدای حرم را هم در ذهن داشتیم، اما چون در محله ای بزرگ شدیم که شهید هادی در آنجا زندگی میکرد و باشگاهمان هم در همین محله بود، با همراهی و کمک آقای حسینی خدمت خانواده شهید هادی آمدیم. قصدمان این بود که کاپ را به قهرمانان اصلی این مملکت یعنی رزمندگان تقدیم کنیم. دوره ای بود که تیم ایران قهرمانی دست پیدا نکرده بود شاید حضور در خانه شهید هادی برکت راه ورزشکاران ما شود که در این زمینه موفقیتهای بیشتری کسب کنند."

حالا افراد جمع با هم صمیمی تر شده اند و صحبتهایشان گل انداخته. از باشگاه های قدیمی محل و ورزشکاران با سابقه حرف میزنند. از اینکه چطور شد تابلوی فلان باشگاه قدیمی را عوض کردند یا اینکه ورزشکارانی که زمانی تازه این رشته را شروع کرده بودند، حالا کجا هستند. آقای کاکلی می گوید:"بعضی از کسانی که در دفاع از حرم حضرت زینب شهید شدند پای ثابت باشگاه محل بوده اند." حس افتخاری که با گفتن این حرف از قلبش سرریز می کند، برقی به چشم هایش می آورد.برای چند لحظه سکوتی بر جمع حاکم شد. برادر شهید اتاق را ترک کرد و لحظه ای بعد با چند جلد از کتاب سلام بر ابراهیم برگشت و به تک تک میهمانان یک جلد از آن را هدیه داد.

هنوز هم حرفهایی هست که باید گفته شوند. از فرصتی که گپ مردانه میهمانان با برادران شهید فراهم آورده استفاده میکنم و کنار خانم زهره هادی خواهر شهید می نشینم. مهربان و صمیمی حضورم را پذیرا میشود. ایشان درباره این بازدید و احساسش از این تصمیم ورزشکاران می گوید:"نمیدانستم برنامه چیست. فقط می‌دانستم ورزشکاران به اینجا می آیند. برنامه های ابراهیم همه اش مخفیانه بود. هر کاپی هم که در مسابقات می گرفت ما نمی‌دیدیم. می‌خواست بگوید: ما کاره ای نیستیم که مثلا برای مدال مسابقه بدهیم. هدفمان این نیست. هدفمان این است که فرهنگی را ترویج کنیم که جوانان سمت ورزش بیایند. به لحاظ اخلاقی و اعتقادی همه چیز میتواند در ورزش باشد. خیلی روی این موضوع کار میکرد. حال ما وقتی سمت ورزش می رویم از مسایل دیگر غافل می شویم. ولی او روزش را بین ورزش، عبادت و کار تقسیم کرده بود. درحالی که ما فکر میکنیم شهدا تمام مدت تنها نماز می‌خواندند وبس، درحالیکه تمام چیزهایی که گفتم در جای خودش داشتند.اگر برای جنگ با دشمن به جبهه می رفتند، از ورزش دست نمی کشیدند. در جبهه هم ورزش می کردند.

برادر شهید ورود مداح را به میهمانان اعلام میکند; مداحی به مهمانی دعوت شده تا ذکر مصیبتی کنند در ایامی که به عاشورا نزدیک است و جنگ در نزدیکی حرم حضرت زینب شعله ور.

مرثیه خوان با ذکر حضرت زهرا مرثیه را آغاز می کند. طنین ذکر یا زهرا در خانه می پیچد. همه با مرثیه خوان هم نوا میشوند;یا زهرا... . مرثیه خوان مرثیه بانوی دو عالم می‌خواند و بین هر مصیبت خوانی ذکر یازهرا را تکرار می کند و این بار همه همرا با او ذکر یا زهرا سرمی‌دهند و دست ها هم به همراهی با زبانها بر سینه فرود می آید.

مرثیه خوانی با ذکر مبارک یا ابوالفضل(ع) و یا زینب(س) پایان می‌گیرد. عاشورا نزدیک است و دلها آماده.

دوباره صدای صلوات بلند میشود و اینبار آقای بیات رو به برادر شهید گفت: "تصمیم داریم مدال دیگری به نام و یاد این شهید عزیز در سطح تهران بسازیم تا برای همیشه بر گردن بچه های ما باشد و این مایه افتخار ماست. تصمیم داریم برای جام 22 بهمن این تصمیم را عملی کنیم. حال اگر بتوانیم با کمکهای معنوی شما این مدال را بین المللی کنیم بسیار عالی میشود. انشالله تورنمنت 4جانبه ای برگزار می کنیم و برای دهه فجر این ایده را اجرا می کنیم. البته برای انجام این کار به عکسی با کیفیت از شهید نیاز داریم که با استفاده ازآن تصویر شهید را روی مدال حک کنیم. ما رشته مان بدنسازی هست اما هنوز روح جوانمردی و پهلوانی در ما وجود دارد."

با ذکر صلوات مجلس پایان میگیرد.

خیابان شکوفه را به سمت میدان شهدا قدم زنان طی میکنم. با خودم فکر میکنم چقدر زود همه چیز را فراموش می‌کنیم. همسایگی ها، بدرقه ها، کوچه ای که از دود اسپند پر میشد و اشکهای مادر که از میان مه اسپند می‌درخشید و دعای سفر برای فرزندش می‌خواند و سربند یاحسینی که روی پیشانی نوجوانش محکم می‌بست که در راه حسین قدم هایش سست نشود...

چند سال از آن روزها میگذرد؟ تاریخ دوباره تکرار می‌شود، اما این بار انگار غربت سربازان بیشتراز گذشته هاست. سربازان جوان و نوجوان آن سالها در اسپند و گلاب بدرقه می شدند و اینها در فضای مسموم شایعه و سکوت مسئولین و سلب مسئولیت از خود، گم شدن در هیاهوی تبلیغاتی انتخابات، مذاکره های بی نتیجه و ...

صدای اذان در میدان شهدا می پیچد. خیابان از چند دقیقه پیش شلوغتر شده; با سری سنگین از فکرهای هر روزه لابه لای جمعیت گم میشوم...

منبع: فارس
اینستاگرام
نظری بگذارید
نام خود را وارد نمایید
متن نظر را وارد نمایید
مقدار صحیح است
مقدار صحیح وارد کنید
بدون ویرایش از شما
آخرین اخبار
تبلیغ کانال فاش در ایتابنر بیمه دیفتح‌الفتوحصندوق همیاریخبرنگار افتخاری فاش نیوز شویدمشاوره و مشاوره تغذیه ویژه ایثارگرانسایت جمعیت جانبازان انقلاب اسلامیانتشارات حدیث قلماساسنامه انجمن جانبازان نخاعیlogo-samandehi